پیشنهاد میشود پیش از شروع مطالعه متن، دانلود ترانه را از اینجا+ آغاز کنید
به گمان من، اگر از میان تمامی ملل با تنوع زبانی گوناگون بخواهیم بخشی را جدا کنیم که پیوندی عمیق و جهانی با دیگر ملل و زبانها برقرار کند، باید به سراغ «لالاییها» برویم. این ترانهها و سرودهای به ظاهر ساده و کودکانه که به طرزی عجیب سوز و آواز آنها، فراتر از معنای لغویشان به دلها مینشیند. حتی آنانی که به زبان لالایی آشنایی ندارند میتوانند از ریتم و نوای آن لذت ببرند. انگار که لالاییها تارهایی از اعماق وجود ما را به لرزش در میآورند که به درونیاتی بسیار عمیق و اصیل وابستهاند. به روزهای کودکی ما که هنوز وجود، ذهنیت و دانستههای ما دست نخورده باقی مانده است. آنچه که بتواند با چنین موجود خامی ارتباط برقرار کند، بیشک در پیوند با ریسمانهایی است فراتر از فرهنگ، زبان یا آموزههایی که هر جامعه بعدها به اعضای خودش منتقل میکند.
ترانه زیر، یک لالایی به زبان کردی است، اما به مانند بسیاری از همتایان خود، برای لذت بردن از آن و آرامش یافتن در سایه سوزی که در دل خود دارد نیاز نیست که حتما با زبان کردی آشنایی داشته باشید. من نمیدانم این چه رازی است که تمامی لالاییهای کودکانه به نوعی چنین سوز اندوهناکی در دل خود دارند. شاید باید آن را در همان ریشههای مشترک انسانی، پیش از دریافت فرهنگ محیط جست و جو کرد. به هر حال، با هر زبان و فرهنگی که هستید گمان میکنم میتوانید این لالایی را بارها و بارها بشنوید و از آن لذت ببرید و آرام بگیرید. اما تمام ویژگیهای این لالایی، در همین بعد مشترک آن با دیگر همتایانش خلاصه نمیشود.
لالایی حاضر، زمانی که به زبان مسلح میشود، به ناگاه از مرزهای خودش فراتر میرود و به یک نمایشنامه یا تابلوی تمام عیار بدل میگردد. شاید یک تراژدی از داستانی که ابعاد کاملی دارد. در ابتدای لالایی، جایی که راوی مشغول دکلمه است مشخص میشود که فرزند او بزرگ شده و رفته. راوی، این لالایی را تنها به یاد روزهای کودکی او و در غم فراغش زمزمه میکند و جای خالی فرزند را با تکان دادن «گهواره کودکیاش» پر میکند.
از آن پس، متن لالایی گویی به تصویرگری اوضاع زمانه میپردازد. زمانهای که همچون شب تاریک همه جا را فرا گرفته، اما راوی، به مانند تمامی روایتگران لالاییهای کودکانه، از امید به فردایی روشن سخن میگوید و سر زدن سپیده صبح. بدین ترتیب، میتوان تصور کرد که این لالایی، از دل جامعهای گرفتار رنج و ستم برآمده و راوی نیز همچنان در انتظار فردایی است که مژده آرزوهایش را بیاورد. چه جای تعجب اگر فرزند نیز به جست و جوی همین فردای روشن رفته باشد. اما نقطه اوج این اثر جای دیگری است.
آخرین مصرع لالایی به ناگاه عبارتی را بر زبان میآورد که شنونده را شوکه میکند. به صورت معمول هرگاه سخن از لالایی به میان میآید، در ذهن شنونده تصویر «مادر»ی که فرزندش را در آغوش کشیده تجسم میشود. اما مصرع آخر این لالایی میگوید: «دایکی تو لیره بوایه». اگر ترجمه ما از این مصرع درست باشد، زمان فعل «بوایه» به گذشته بر میگردد و معنی «بود» میدهد. بدین ترتیب در آخرین بیت راوی با صد افسوس میگوید «ای کاش که مادر تو اینجا بود». این یعنی تمام تصویر ما از ابتدای داستان فرو میپاشد. ما با مادری که در کنار گهواره فرزند به زمزمه نشسته مواجه نیستیم. راوی این لالایی یک «مرد» است. مردی که همسرش به دلیلی نامعلوم دیگر در کنارش نیست و حالا دارد تنهاییهایش را در کنار گهواره خالی فرزند سفرکردهاش زمزمه میکند.
این اثر، اجرایی ماندگار است از استاد «مظهر خالقی» از برجستهترین مفاخر موسیقی کردستان.
روله ی خوشه ویست بینایی چاوم / فرزند دوست داشتنی ام، نور چشمانم
هیزی ئه ژنوم و هیوای ژیانم / توان زانوهایم و امید زندگیام
هه تا دییته وه هه ر چاوه ریتم / تا برگردی چشم به راهت هستم
هه لورکی منالیت هه ر راده ژه نم / گهواره بچگیات را همین طور تکان میدهم
لای لای نه مامی ژیانم / لای لای این نهال زندگیام
من وینه ی باخه وانم / من مثل باغبان هستم
به دل چاودیریت ده که م / با دلم از تو مواظبت میکنم
بخه وه ده ردت له گیانم / بخواب دردت به جانم
هه ی لایه لایه لایه /
کورپه ی شیرینم لایه / نوزاد شیرینم لایه
بنوه تاکووسبه ینی / بخواب تا فردا
مژده ی ئاواتم دینی / مژده آرزویم بیاورد
ئه ی به ر خوله ی شیرینم / ای بچه (نوزاد کوچک و شیرین) شیرینم
ئاواتی هه موو ژینم / آرزوی تمام زندگیام
شه وی تاریک نامینی / شب تاریک نمیماند
تیشکی روژ دیته سه ری / نور صبحدم بالا میآید
هه ی لایه لایه لایه /
کورپه ی زور جوانم لایه / نوزاد بسیار زیبایم لایه (جوان همان جوان فارسی است که در دل خودش زیبایی را هم دارد)
بنوه ئاسو رووناکه / بخواب افق روشن است
دیاره وه ک خور رووناکه / معلوم است و مثل آفتاب روشن است
هه ی لایه لایه لایه
کورپه ی شیرینم لایه / فرزند شیرینم لایه
سه د خوزگه به خوزگایه / صد بار ای کاش («ای کاش» همراه با نوعی آه و افسوس)
دایکی تو لیره بوایه / مادر تو اینجا بود
پینوشت:
مجموعه «آوای کوردستان»، محصول مشترک همکاری من و «سروه» را از اینجا+ پیگیری کنید.
فوق العاده بود، من خواننده ی بیشتر مطالب شما از طریق ایمیل هستم ولی این بار فکر کنم اولین بار بود که ترجیح دادم صفحه اصلی مطلب را مشاهده کنم.. حرف از زبان مشترک انسان ها به دور از سیاهی های بیرون که متاسفانه فقط یک خیال نیستند و واقعیت هم دارند همیشه مایه آرامش و انتقال بهتر مفاهیم مشترک انسانی است. سپاس
پاسخحذفپویا.
ممنون از لطف شما رفیق
حذفbe omide ruzhayebetar baraye sarzamine iran va baraye hamehi aghvame irani
پاسخحذفسلام آقا آرمان
پاسخحذفجالبه من هو دبیرستان سمپاد (تیزهوشان شهرری) بودم و به علاوه هم دانشگاهی هم هستیم. اصلیتم کرد هست. پدر و مادرم بیجاری هستند. این آهنگ را امروز جمعه 23 اسفند 92 به طور اتفاقی از رادیو پیام شنیدم و بعد دانلود کردم و بارها و بارها گوش کردم. خیلی با آواهایی که از کودکی از زبان ماردم در وجودم نقش بسته هماهنگی دارد. این آهنگ را استاد بیژن کامکار هم در آلبوم "سیوی سور" با تغییراتی در شعر اجرا کرده است. این اثر هم زیباست پیشنهاد میکنم گوش کنید.
http://www.iransong.com/g.htm?id=31201
راستی من خیلی دوست دارم زبان کردی اصیل را یاد بگیرم شما در تهران جایی سراغ دارید که مراجعه نمایم.
سلام رفیق جان
حذفاز آشنایی با شما خوشبختم. بلی. من هم امروز به صورت اتفاقی همین ترانه را از رادیو آوا شنیدم. در مورد آموزشگاههای زبان کردی با یک جست و جو چند نمونه را میتوانید در تهران پیدا کنید. اما چیزی که از قبل در ذهن من مانده بود انجمنهای مختلف کوردهای مقیم مرکز است. (مثلا کرمانشاهیها یا سنندجی های مقیم مرکز) پیشنهاد میکنم ابتدا مشخص کنید که کدام شاخه از زبان کوردی را میخواهید تکمیل کنید. خوشبختانه ما در ایران اکثر شاخههای کوردی (هورامی، سورانی، کلهری، کرمانج و ...) را داریم.