«یرما» نمیخواهد خیانت کند. برای او خیانت تابویی است تخطی ناپذیر. او عاشق شوهرش نبوده، شاید عشقی دیگر را تجربه کرده باشد اما خودش هم اطمینان ندارد. فقط میداند که او را به شوهرش «دادهاند»، با این حال در چهارچوب ذهنیاش هیچ گونه خیانتی جای ندارد. مهم نیست که او چه احساسی به همسرش دارد. مهم این است که «خیانت» گناهی است نابخشودنی و «آبرو» و «شرف» بالاترین ارزشهای انسانی. اما احساسات دیگری هم وجود دارد.
«یرما» بچه میخواهد. شاید مثل هر زن دیگری که پس از ازدواج بچهدار نمیشود. این رویا تمام زندگیاش را فرا میگیرد. تا آنجا که میگوید حتی اگر اطمینان داشته باشد که فرزندش در آینده او را کتک هم خواهد زد، باز هم خواستار به دنیا آوردن اوست. این دومین قانون تخطیناپذیر زندگی یرماست: «من در هر صورتی بچه میخواهم».
زندگی یرما در نهایت به فاجعه منجر میشود. او هم به مانند بسیاری دیگر میان قوانینی گرفتار میشود که هر کدام در ظاهر ارزشی بیش از خود «انسان» دارند. مرزها و تعاریفی که مدام فضا را تنگتر میکنند و دیگر جایی برای انسانها باقی نمیگذارند. من هم نمیدانم که این قواعد و قوانینی چه زمانی نوشته شدهاند و قداست و اصالت خود را از کجا آوردهاند. اما عمیقا فکر میکنم، فارغ از ریشه و منطق نگارش و وضع هر قانونی و باز هم فارغ از هرگونه بحث نظری، یک قانون فراتر وجود دارد که میتواند تمامی دیگر قوانین انسانی را نقض کند: «انسانها نباید قربانی قوانین خود شوند. قانونها باید در خدمت انسان باشند و نه ارباب او».
شرافت، آبرو و یا هر ارزش انسانی دیگری تنها زمانی معتبر و قابل احترام است که خود انسانها را قربانی نکند. قواعدی که به نابودی انسانها میانجامند، با هر نام و هر منطقی که باشند باید نقض شوند. خود انسان سنگعیاری است که میتوان با آن تمامی قوانین را بازخوانی کرد و هر ارزشی را به بوته نقد گذاشت: «آیا این ارزش به حیات و آزادی انسانی کمک میکند یا به اسارت نابودی او»؟
نمیدانم چرا احساس میکنم که این بخش از کلام سلینجر در «ناتور دشت» به نوعی بازگو کننده مفهومی مشابه است که: «نشانه یک انسان نابالغ این است که تلاش میکند به دلیلی شرافتمندانه بمیرد و نشانه یک انسان بالغ این است که تلاش میکند به دلیلی فروتنانه زندگی کند».
پینوشت:
«نمایش یرما» به کارگردانی «علی رفیعی» ساعت 20 در تالار استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر اجرا میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر