موسوی در پاسخ به خبرنگار تهران تایمز که پرسید اگر رییس جمهوری بعدی ایران باشید از تشکیل دولت فلسطین در مرزهای 1967 حمایت میکنید یا خیر گفت: «موضع ما درباره مساله فلسطین با هنجارهای بینالمللی همساز است و ما به آرای مردم رجوع میکنیم فلسطین سرزمین شناخته شدهای است و بر اساس نرمهایی که در جهان هست و کنوانسیونها میتوان مشکل فلسطین را حل کرد. تا مساله به این شکل حل نشود بحران اسرائیل باقی میماند». (فروردین 88 – نشست مطبوعاتی)
«بنده ریشه برخی مشکلات در این سالن را وجود پرچم فلسطین در دست دوستان به جای پرچم ایران میدانم. ما به فلسطین و فلسطینیان علاقه داریم اما فراموش نکنید که اینجا ایران است و ما همواره با تندروی و افراط گرایی مشکل داشتهایم. قطعا هرگونه تندروی باعث ایجاد مشکلات بسیار در کشور میشود و من به دلیل همین تندرویها به صحنه آمدهام». (میرحسین موسوی در دانشگاه ارومیه – خردادماه 88)
«راهكار دوم موضوع ترمیم سیاست خارجی است. ما با اسراییل سر جنگ نداریم. حالا اگر عربها جنگ كردند ما كمك میكنیم. در زمان جنگ هم پیشنهاد پذیرش قطعنامه از سوی بنده بود. اگر امضا نمیشد تبریز و تهران و اصفهان مورد حمله شیمیایی با هواپیماهای اجارهای فرانسه و روسیه انجام میشد و كلی تلفات میدادیم». (هاشمی رفسنجانی – اردیبهشتماه 92)
کاسههای داغتر از آش
سیاستمداران فلسطینی، یعنی همان چریکها و رزمندگان آزادیبخش سابق، مدتهاست که تداوم مسیر مبارزه را از پای میز مذاکره دنبال میکنند. محمود عباس هم به مانند یاسر عرفات در کنار دستی که اسلحه را حفظ کرده، به دست دیگری اشاره میکند که شاخه زیتون برداشته است. من اما در کشور خودم به دوستانی برخورد میکنم که صراحتا تاکید دارند «ما حتی راه حل دو کشور مستقل را هم قبول نداریم. اسراییل تماما اشغالگر است و هیچ نتیجهای جز محو کامل اسراییل و تشکیل دولت فلسطینی در تمامی سرزمینهای مورد مناقشه پذیرفته شده نیست».
تیمهای ورزشی فلسطین و اسراییل با همدیگر بازیهای دوستانه برگزار میکنند (مثال+) و یا در حرکتی نمادین جهت تقویت فرهنگ صلح در سایه روحیه ورزشکاری تیم مشترکی تشکیل میدهند و با کمک گروههای صلحطلب جهانی «مسابقه صلح» برگزار میکنند. (مثال+) اما ورزشکاران ایرانی در یک اقدام کاملا دستوری و از سر اجبار باید از قرار گرفتن در برابر حریفان اسراییلی سر باز بزنند و بر فرض هم که دولت ایران کوتاه بیاید، روشنفکر ایرانی میخواهد یقه ورزشکارش را بگیرد که «باید اسراییل را بایکوت فرهنگی کرد»!
فلسطینیها هر روز با اسراییلیها در حال چانهزنی و گفت و گو هستند تا از اختلافات مرزی گرفته تا بحث اسرا، آوارگان، کارگران شاغل در آن سوی مرزهای سیاسی، مساله شهرکسازیها و هزار و یک مشکل ریز و درشت دیگر با هم به توافق برسند. اما در ایران، نه صرفا سیاستمداران ایدئولوژیکی که دم از «محو کامل اسراییل» میزنند، که حتی گروهی از نخبگان و دانشگاهیان و روشنفکران هم هرگونه «ارتباط فرهنگی و دانشگاهی» را بایکوت میکنند. این از عجایب روزگار است؟ یا واکنشی قابل انتظار از روشنفکرانی که شجاعت بیان واقعیت را ندارند؟
این پادشاه لخت است
راز مگو را مدتهاست که همه میدانند: اسراییل یک واقعیت موجود است. کشور ما هزینههای سنگینی برای دفاع از حقوق ملت فلسطین و اعتراض به جنایات دولت اسراییل پرداخته است. قطعا در این مورد چه اکثریت مردم و چه اکثریت قاطع روشنفکران با مقاومت در برابر جنایت همراه بودهاند، اما مساله مدتهاست که از این مرحله فراتر رفته است. شدت کینه متقابل دولتهای ایران و اسراییل به نوعی «دشمنتراشی برای توجیه برخوردهای نامشروع» بدل شده است. دولت ایران دخالتهای خود در کشورهای منطقه، از سوریه گرفته تا لبنان و سودان را با سرپوش «خط مقاومت در برابر اسراییل» توجیه میکند و به صورت متقابل سیاستمداران اسراییلی با پررنگتر کردن خطر «حمله ایران» تلاش میکنند به سیاستهای نظامی مشروعیت ببخشند. تداوم این جنگ سرد به سود ملتهای منطقه نیست، اما بیان این واقعیت شجاعتی میخواهد که بسیاری از روشنفکران ما فاقد آن هستند. شگفتی روزگار آنکه در این مورد سیاستمدارانمان شجاعتر به نظر میرسند!
شاید باید پذیرفت که سیاستمداران به دلیل احتیاجی که به آرای مردمی دارند همواره در مرز پوپولیسم گام بردارند. کمتر سیاستمداری یافت میشود که حرفی بر خلاف میل و خواست جامعه خودش بر زبان بیاورد. اگر چنین گزینهای هم پیدا شود یا در جایگاهی دموکراتیک قرار دارد که سقوط خواهد کرد، یا در جایگاه خود باقی میماند که قطعا یک دیکتاتور غیرمنتخب است. با این حال، گاه و بیگاه سیاستمدارانی یافت میشوند که پیه هرگونه حمله و تخریب را به تن خود میمالند و حقیقتی را بر زبان میرانند که شاید به سود شخص خودشان نباشد، اما در نهایت به سود کشور، ملت و منافع ملی تمام خواهد شد. این گروه در واقع دارند کاری را انجام میدهند که وظیفه اصلی روشنفکران جامعه بوده، اما ترس از بیان صریح واقعیت آنان را به سکوت کشانده است.
پرونده تحریمهای بینالمللی ایران به مرحله بغرنجی رسیده است. ناظرین آگاه میدانند که این بار همه چیز صرفا در گرو پرونده هستهای نیست. تکلیف توازن قوا در خاور میانه باید مشخص شود. طرفین باید بر سر مساله سوریه، عراق، افغانستان، بحرین و کلیه کشورهای خلیج فارس، لبنان و البته فلسطین به توافق برسند. یک بار برای همیشه باید تکلیف این موضوع مشخص شود تا سایه جنگ از سر منطقه دور شود. مساله دیگر آنکه تغییرات روابط جهانی شکل و شمایل حمایت از مردم فلسطین را هم تغییر داده است.
امروز «محمود عباس» به نمایندگی از مردم فلسطین و با شاخهای زیتون در دستاش پشت درهای سازمان ملل ایستاده تا رسمیت کشور خود را به تایید جهانیان برساند. کشورهای بسیاری در جهان از او حمایت میکنند و آمارها نشان میدهد که افکار عمومی جامعه جهانی نیز به سود او رای خواهند داد. با این حال جای خالی کشور ما در میان این حامیان به چشم میخورد. محمود عباس خواهان به رسمیت شناخته شدن فلسطین در کنار دولت رسمی اسراییل است، اما لجاجت حاکمیت ایران در تاکید بر «لزوم محو کامل اسراییل» و به رسمیت نشناختن مرزهای 1967 سبب شده تا ایران نتواند از درخواست او حمایت کند. از سوی دیگر، اقدامات ایران در تحریک مخالفان مسلح اسراییل (نظیر حماس یا حزبالله) بهانه کافی در اختیار دولت اسراییل قرار میدهد که از تن سپردن به پیماننامههای جهانی سر باز زده و همچنان به سیاستهای تهاجمی خود ادامه دهد. به نظر میرسد، دوستی تبلیغاتی ایرانیان با فلسطینیان مدتهاست که به «دوستی خاله خرسه» بدل شده است.
شاید امروز بیش از هر زمان دیگری کشور ما نیازمند نخبگانی باشد که برای نخستین بار فریاد بزنند: «ما فقط و فقط از خواست و رای مردم فلسطین حمایت میکنیم. اگر آنها رسمیت دولت خود در مرزهای 1967 میخواهند، ما هم از همین مرزها دفاع میکنیم. اگر آنها برای رسیدن به حق خود پای میز مذاکره مینشینند ما هم به جای محکوم کردن این مذاکرات، از آن دفاع میکنیم. اگر آنان دولت اسراییل را به رسمیت میشناسند ما هم میشناسیم. اگر آنان با ورزشکاران اسراییلی رو به رو میشوند ما هم میشویم. اگر آنان با اسراییلیها تجارت میکنند ما هم میکنیم و حتی فراتر از این، ما با حفظ احترام به مردم فلسطین و حمایت از حقوق آنها، دفاع از منافع ملی مردم ایران در منطقه را در اولویت قرار میدهیم. اما دریغ که روشنفکر ایرانی این شهامت را ندارد و در پس سنگر تنزهطلبی و صدور بیانیه محکومیت برای تبرئه خود از هرگونه اتهام وابستگی پناه گرفته و حالا این سیاست مدار ایرانی است که باید تن به خطر بدهد و از «سر جنگ نداشتن با اسراییل» و لزوم «پرهیز از افراطیگری» سخن بگوید.
جهان فردا، باید جهانی عاری جنگ باشد، اما رسیدن به صلح آسان نیست. هیچ صلح و آرامشی از پس «بایکوت فرهنگی» حاصل نخواهد شد. تا زمانی که سفیران صلح پیام آشتی و محبت را مخابره نکنند نفرت پا بر جا میماند. من ستایشگر مردی هستم که پیامآور «گفت و گوی تمدنها» بود و در نقطه مقابل نمیتوانم آنانی را که با سخن گفتن از «بایکوت فرهنگی» در مسیر «جنگ تمدنها» گام برمیدارند «روشنفکر» بدانم. اگر این دوستان نیز در اعماق وجود خود هنوز جایی برای پذیرش این حقیقت دارند که «فرهنگ را نمیشود بایکوت کرد»، امیدوارم روزی این شجاعت لازمه روشنفکری را پیدا کنند که اعلام کنند «طرح بایکوت فرهنگی یک اشتباه بزرگ و گامی در مسیر نفرتپراکنی بوده است. ما از این به بعد به سفیران صلح و دوستی بدل میشویم تا میان فرهنگهای مختلف صلح و دوستی برقرار کنیم».
ضمن توافق با بخش هایی از این نوشته واحترام فراوان به همه موافقان و مخالفان تحریم و بایکوت اسرائیل، به نظر میرسد مهمترین اشکال نقدهایی که این دو گروه بر هم وارد می کنند، همان واژه های کلیدی «فلسطینی ها»، «مردم فلسطین» و «فلسطین» باشد.
پاسخحذفحقیقت این است که ما در حال حاظر با چند (یا دست کم دو) فلسطین روبرو هستیم. از فلسطینی که میخواهد اسرائیل از روی زمین محو شد (قرائت مجاهدان نزدیک به ایران) تا فلسطینی که می خواهد با اسرائیل مذاکره و صلح کند (قرائت نزدیک به فتح و ...). در واقع فلسطین از لحاظ فکری یک هویت یکپارچه نیست و همانطور که عده ای در میانشان خواهان صلح هستند، عده ای هم به کمتر از نابودی اسرائیل قانع نمی شوند.
در اینجا البته غرض نقد این دیدگاه ها و تعیین حق و باطل نیست؛ فقط مراد این است که فراموش نکنیم سرنوشت نهایی مردم این سرزمین تنها با رای خود آنها، و نه نظر بنده و شما و عربستان و آمریکا و ایران باید تعیین شود.
همانقدر که نسخه پیچیدن مخالفان اسرائیل و تعمیم دادن آن به کل مردم فلسطین نارواست، این طور همه مردم فلسطین را خواهان آشتی با اسرائیل خواندن هم دور از واقعیت است. فلسطینی این نوشته هم، همه فلسطین نیست، فراموش نشود!