قدیمها میگفتند «طرف دیگر حنایش رنگی ندارد»، اما به نظرم این روزها کار جماعت عربدهکشهای همیشه در صحنه از این حرفها هم گذشته. نیروهای همیشه آماده و در آب نمک خوابانده شده که این بار برای رییس جمهور نظام اسلامی (نه جورج بوش آمریکایی) لنگه کفش پرتاب میکنند. البته بر خلاف نظر سایت الف، (اینجا+ بخوانید) از نگاه من و به دو دلیل مشکل این جماعت آن نیست که اردوکشی خیابانیشان «اقلیتی» است. نخست به این دلیل که در ماجرای «اردوکشی خیابانی» نه تنها تعداد شرط نیست، بلکه اساسا «اردوکشی خیابانی» در شرایط عادی باید مختص اقلیت باشد. نیروهای اکثریت کارشان را از طریق صندوق رای پیش میبرند و این اقلیت است که برای دفاع از حقوق خود باید به خیابان بیاید. مثلا یک تجمع صد نفری در دفاع از حقوق همجنسگرایان. اینکه در کشور ما یک جمعیت چند میلیونی مجبور میشود بیاید و توی خیابان خودش را به رخ بکشد خرق عادت است و ناشی از آنکه دولتی داشتیم که زل میزد توی چشم مردم و میگفت «دو دو تا میشود ده تا»! (ای بسا که هنوز هم مسوولانی از این دست داشته باشیم و نیاز به اردوکشیهایی مشابه!)
دلیل دوم اینکه این نیروهای عربدهجو بار نخست نیست که در اقلیت هستند. همیشه اقلیت بودهاند و همیشه اتکایشان به عربده بلند کشیدن و چماق نشان دادن و لمپنیسم و حمایتهای پشت پرده بوده است. وگرنه همینها هم مثل تمام مردم دنیا، هر وقت میبینند در یک موضوعی «اکثریت» را دارند به ناگاه «متمدن» و اهل گفت و گو میشوند و میروند سر جایشان مینشینند تا کار روال معمولاش را طی کند.
پس مشکل این «اردوکشی اقلیتی» چیست؟ من میگویم مشکل حضرات آن است که «کفنهایشان پوسیده»! همان کفنهایی که در دوره هشت ساله اصلاحات انگار همیشه توی جیبشان بود و به هر بهانهای بیرون میکشیدند و وااسلاما گویان میریختند توی خیابان که از دانشجو گرفته تا وزیر و وکیل مملکت را بگیرند زیر مشت و لگد. باز هم به قول قدما، یک زمان کلاه این جماعت و آن ادعاهای زاهدانه پیش مردم پشمی داشت. بسیاری از مردم، حتی آنانی که از اساس در جبهه متضاد این گروهها قرار میگرفتند به صورت شخصی پذیرفته بودند که این «جوانان» به واقع درد دین دارند. خالص و مخلص هستند و در بدترین حالت اعتقاداتشان افراطی یا انحرافی است. باید با آنها سر گفت و گو را باز کرد. باید کار اعتقادی و تئوریک و زیربنایی کرد و البته در تمام این مدت، بحث «احترام به اعتقادات دیگران»، ولو اندیشهای واپسگرا و متحجرانه هم جای خودش بود، اما گذشت آن زمانی که آن سان گذشت!
یک بازه هشت ساله از حکومت نزدیکالنظرهای «خودی» کافی بود تا همه مردم به چشم ببینند که کفنها چه زود قلاف میشود. دیگر نه کسی برای رقاصی با قرآن کفن پوشید، نه کسی از ادعای ارتباط با امام زمان ککاش گزید، نه کسی به خاطر سخن گفتن از دوستی با اسراییل خودش را وسط خیابان تکهتکه کرد، نه کسی به نامههای بیپاسخ و حقارتبار رییس دولت به رهبران آمریکایی – اروپایی اعتراض کرد و نه کسی از راهیابی سرکرده باند فساد اخلاقی در سینما* به حریم امن حرم مکدر شد! روزی که مسعود دهنمکی هم در کنار بازیگران زن فیلمهایش روی فرش قرمز قدم گذاشت، همه فهمیدند که آن عربدهکشیهای قدیم و جامه دریدنها، درد دین و اخلاق و وجدان و عقیده نبوده. حکمی حکومتی بوده که به اشارهای صادر شده و به اشارت دیگری قابل لغو است.
خلاصه اینکه این کفنها دیگر پوسیده. نه اینکه کسی را نترساند. چاقو را که به دست عربده جوی مست بدهی، به هر حال شرط عقل پرهیز و احتیاط است. اما اگر در کل این مملکت یک نفر را پیدا کردید که باور کند این جماعت به صورت «خودجوش» و از سر درد اعتقاد و ایمان و به خرج جیب مبارک تا فرودگاه رفتهاند، حتما سلام ما را به او برسانید که احتمالا خواجه حافظ شیرازی است! برای باقی ملت، اینها یک سری دلقکبازی مضحک است که حس دوگانهای ایجاد میکند. از یک طرف احساس نفرت نسبت به مشتی اراذل مزدور که هنوز در کمین بازگشت آرامش نشستهاند و از سوی دیگر نشاط و خنده و شادی از سوزشی که به دلهایشان و لرزشی که به ارکان قدرتشان افتاده. از نظر حکومتی هم من گمان میکنم که با نرمش قهرمانانه مقامات ارشد، دیگر هرکسی از مذاکره با آمریکا سخن گفت نه تنها با الفبای غیرت بیگانه نیست، بلکه اتفاقا ممکن است حکیم و بصیر هم باشد. پس این ماجرای کفشپراکنی هم بعید نیست که خبطی باشد محصول ناهماهنگیهای داخلی و رعایت نکردن سلسله مراتب با ارشدترین راس حکومت که همچون ماجرای اشغال سفارت انگلستان، جماعت هم چوب را خوردند و هم پیاز را!
پینوشت:
* سالها پیش و از همان دوران اصلاحات، نشریات و سایتهای جریان انصار پرونده پشت پرونده منتشر میکردند و واویلا سر میدادند از باند فساد اخلاقی در سینمای کشور که به قول خودشان آقای محمدرضا.ش به راه انداخته و چه سوء استفادههای کثیفی که از دختران نمیکند و خلاصه بیا و ببین. بعدها که بحث «خواص با بصیرت» مطرح شد، دیدند طرف خودی در آمده و بهتر است بحث را گل بگیرند!
- «کفنهای پوسیده» عنوان یادداشتی بود که سالها پیش و به مناسبت مشابهی برای نشریه دانشگاهمان نوشتم.
ببخشید آ، ولی این بار رو خیلی نپخته نوشتی. با یه "ها" گرم شدی و فکر کردی تابستون اومد.
پاسخحذفاولن که این آخوند بنفش ادامه همون رژیم سفاک و خون آشام هست و برای استقرار هر چه بیشتر این رژیم اومده و عمل میکنه. پس بیخودی هول نشو و سنگشو به سینه نزن.
دوم این چماقدارا و چاقوکش ها همگی از بیت تغذیه میشن و اشاره به این بود که روح انی پررو نشه وگرنه...
سوم تحلیل های سیاسی رو با کمی جلوتر از دماغ خود دیدن انجام دهید. در بهترین حالت اگر روح انی با امریکا به توافق برسه خدا میدونه چه چیزایی بده که تحریم ها رفع بشه دست آخر چی؟ موندن بیشتر و دوام این رژیمه. کمی فکر کن.
مطمئتا متنش رو از نوشته تو پخته تر نوشته...
حذفوقتی اینقدر آدمِ محدودی هستی که نام روحانی رو روح انی می نویسی یعنی نظراتت در حد همون تیکه دوم واژه روحانیِ که نوشتی...
من بین این متحجرهایِ عربده کش و تویی که بین شب و روز هیچ تفاوتی نمیبینی، هیچ فرقی نمی بینم....
به هر حال اگر اقای روحانی امتیازهای زیادی هم بدهد ولی بتواند اجماع جهانی علیه ایران را بشکند کار منطقی در شرایط حاضر به نظر میرسه بعد فرصت باز هم برای بلند پروازی داریم
پاسخحذفسال 2008 روزنامه هارتص نوشت در مقابله با ایران 3 راه داریم چند کشور متحد شوند و به ایران حمله کنند 2 ایران هسته ای را بپذیرن 3 فقط با ایران غذا و دارو صادر کنند در برابر نفت بعد از 5 سال این اتفاق افتاده
به هر حال درست است ساختار حکومت ایران دارای اشکال اساسی است ولی باید ابتدا این شرایط برهم خورد تا مردم بتوانند فرصتی برای خواسته های خود بیابند