نسخه کامل سه یادداشت «کلبیمسلکی» را از اینجا+ دانلودکنید
کلبی مسلکی امروزین، بر خلاف نمونه یونانی «بیشتر گرایش تودهواری است که هرکس و به ویژه جوانان در پیروی کورکورانه از دیگران به آن فرو میغلتند. کلبی مسلکی یوانی میکوشید تا برای دستیابی به آزادی درونی فرد به او آموزش دهد که با تربیت جسمی و فکری خود نیازهای انسانیاش و تلاش برای رفع آنها را به حداقل برساند. اما کلبی مسلکی امروزین اولا نیروی طرد و تحقیر تجویزهای اجتماعی و فرهنگی حکومت را از توسل آزمندانه به «بنجل»های اجتماعی و فرهنگی غرب اخذ میکند و خود را هرچند بیشتر به این بنجلها میآراید تا فریبکارانه تظاهر کند که از آزادیاش دفاع میکند. ثانیا نیازهای انسانیاش را تا حد قناعت به خوشگذرانی و لذتجویی حقیرانه روزمره کاهش میدهد. این در حالی است که خود را دارای این حق مسلم میداند که حکومت هر نیازمندی مادی او را بر طرف کند». (در فضیلت مدنیت – حسن قاضیمرادی - ص94)
بدین ترتیب، کلبیمسلک حتی در هنگام فرار از هژمونی حاکم نیز به قربانی آن بدل میشود. او استقلال خودش را صرفا در نفی یک جنبه از قوای مسلط پیرامونی تعریف کرده، اما چون در این مسیر منفعل بوده است قربانی جنبه سلبی همان قدرت میشود. کلبی مسلک باستانی به فلسفه مشخصی مسلح بود که میتوانست از آن برای سنجش مسیر و مطالبات خود بهره ببرد، اما کلبی مسلک معاصر مثل قاصدکی در مسیر باد است. درست همان زمانی که در ظاهر دارد سلیقه عمومی را در پذیرش یک «مد» نفی کرده و به تمسخر میکشد، خودش کورکورانه از یک «مد» دیگر پیروی میکند. او علیرغم ادعای ظاهریاش مبنی بر استقلال از جامعه و سیطره حاکم، اسیر منفعل و زبون این شرایط است. او کلبیمسلک یونانی نیست که با نوعی قناعت ریاضتگونه و بیتفاوتی نسبت به شرایط خارجی خویشتنداریاش را تقویت کند، بلکه موجود ضعیفی است که با چشم فروبستن بر بدبختیها و مصیبتهای اجماعی خود را با لذتهای حقیر فریب میدهد و تضعیف میکند.
نارواداری، جنبه دیگری از عوارض «کلبی مسلکی معاصر» است. کلبی مسلکی یونانی تقابل روادارانه نسبت به دیگر آموزههای فلسفی داشت و با آنها از سر گفت و گو و انتقاد متقابل بر میآمد. مکتب و دانشگاه و نخبگان خودش را داشت. اما کلبی مسلکی امروزین رفتاری یکسره خصمانه و فاقد تساهل با هر نظام فکری و کرداری و شیوههای زندگی غیر از شیوه زندگی مطلوب خود دارد و همه این نظامها و شیوهها را تحقیر و تمسخر میکند. گویی در هر نظم، اندیشه و اتحادی ضعفها و شکستهای خود را به چشم میبیند و دیوانهوار سر به طغیان و پرخاش بر میدارد. تن به گفت و گو نمیدهد. بحث را به اتبذال تمسخر و تحقیر میکشاند و از نتیجه احتمالی بیمناک است چرا که میترسد آرامش کاذبی را که برای خود فراهم ساخته آشفته ببیند. تا زمانی که متلکمالوحده باشد و میدانی برای تحقیر دیگر اندیشهها داشته باشد سخن میگوید و ای بسا در ظاهر اندیشمند و نظریهپرداز فرو میرود، اما به محض آنکه این سیطره بلامنازعاش تهدید شود به پرخاش روی میآورد و از زیر بار بحث شان خالی میکند.
جنبه جامعهستیز کلبی مسلکی معاصر، به تحقیر عمومی میانجامد. او جامعه را پلشت و خود را مستقل و جدا از جمع میداند. اجتماع را مدام سرزنش کرده و مورد انتقاد قرار میدهد. سلیقه عمومی، دانش عمومی، هنجار و اخلاق عمومی و مطالبات عمومی را تحقیر میکند. مردم را نادان میخواند و شایستگی آنها را منکر میشود. «لیاقت این مردم همین است» و «مردم نمیفهمند» بیتالغزل کلام اوست. این جامعهستیزی، بر خلاف ساختارستیزی کلبی مسلکی باستانی که یکسره در خدمت بر هم زدن نظم موجود بود، از کلبی مسلک معاصر ابزاری میسازد برای ایجاد تفرقه در اتحاد اجتماعی و در نتیجه تداوم وضعیت موجود. یعنی حقیقتی که در ظاهر منکر آن است و ادعایی خلافاش را دارد.
بیاعتمادی به حکومت، سبب میشود تا کلبی مسلک سیاست را اساسا حوزه توطئهگری بداند. او باور نمیکند که مردم قادر به ایجاد هیچ تغییری باشند، پس حتی آشکارترین تغییراتی که به دست مردم صورت میگیرد را توطئهای پیچیده قلمداد میکند. به هیچ حرکتی اعتماد ندارد و نتیجه هر کنش جمعی از جمله انتخابات را، هرقدر هم که همراستا با خواست عمومی باشد دسیسه حکومت میداند. بدتر از همه آنکه، باور او به پلیدی ذات سیاست و «بی پدر و مادر بودن» سیاست سبب میشود تا اگر به هر طریقی پایش به عرصه سیاست کشیده شود، دقیقا با همین منطق «هدف وسیله را توجیه میکند» دست به عمل بزند. کلبیمسلک نمیپذیرد که دیگران به منشهای دیگری در سیاست باور یا تعهد داشته باشند. بلکه حتی سخن گفتن از دعوت به رعایت اخلاق و صداقت در سیاست را هم یک بازی و توطئه دیگر میداند که خودش هم فعالانه در آن شرکت میکند، بدون آنکه سر سوزنی بدان پایبند باشد.
از سوی دیگر و از آنجا که حکومت نیز برآمده از دل جامعه است، با گسترش رویکرد کلبی مسلکانه، حاکمیت نیز به جامعه خودش بیاعتماد میشود. هیچ مطالبهای بیغرض و مرض دانسته نمیشود. هر حرکت مردمی یک دسیسه برای سرنگونی حکومت قلمداد میشود. هر انتقاد مردمی، دسیسهای برای بدنام کردن حکومت و عوامل آن به حساب میآید، پس حکومت نیز به صورت متقابل اقدام به شایعهپراکنی در مورد منتقدان خود میکند تا آنها را بدنام و بیاعتبار سازد. نتیجه نهایی این جدال دوسویه البته چیزی نخواهد بود جز قربانی شدن منافع عمومی(ملی).
کلبیمسلک منفعل و غیر سازنده است. جنس انفعال و لذتجویی گذرای کلبی مسلک معاصر، یکسره متفاوت از فرهنگ شادی و گرایش فعال و انسانمحورانه به نشاط زندگی است. اگر نگرش انسانمحور (Humanism) به شعار «دم غنیمت است» برسد، انفعال کلبی مسلکانه به «باری به هر جهت بودن» میانجامد. «دم غنیمت است، مواجهای فعال با موقعیت کنونی زندگی فردی و اجتماعی است که در نگرش خیامی ریشه عمیقی در فرهنگ ایران دارد. «خوش باشی» خیامی مواجهای فعال با وضع موجود و امکانی برای تردید و به پرسش گرفتن این وضع است. اما «باری به هر جهت بودن» مواجههای منفعل نسبت به زندگی اجتماعی و فردی و حاصل سازگاری با ناامدی در رویارویی با این شرایط و نیز تسلیم شدن به بدبینی مفرط و جست و جوی لذتهای آنی، حقیر و مبتذل به جای درگیر شدن با وضع موجود است». (همان - ص99)
جامعه کلبی مسلکان، جامعهای تودهوار، راکد و خموده است. خیر عمومی که بیمعنا شود، اراده عمومی نیز در کار نخواهد بود. بازتولید استبداد و گسترش فساد، سادهترین تبعات سازگاریطلبی کلبی مسلکانه است. مجموعه انسانهای منزوی، در نهایت یک جزیره منزوی را پدید میآورند. ملتی که در داخل خود پیوندهای ملی ندارد و به دیگر ملل جهان نیز همواره به چشم دشمنان بالفعل یا بالقوه خود مینگرد. آنان به صورت گروهی به دنبال دسیسههای جهانی میگردند و هیچ ملت دیگری را به واقع دوست خود نمیدانند. در ظاهر این کینه عمومی خود را در پس انتقاد از «دولتهای بیگانه» پنهان میکنند اما در خفا نفرت خود از «ملتهای» دیگر را نیز با اظهارات نژادپرستانه بروز میدهند. اتحاد ملی ندارند و آنچه در ظاهر بروز میدهند تبلوری فراگیر از همان فرقهگراییهایی است که در ابعاد کوچکتر در دل جامعه خود بروز میدهند، اما این اتحادهای گذرا نیز بسیار زود از بین میرود. حتی مهاجران چنین ملتی نیز در دل جوامع دیگر اتحادی تشکیل نمیدهند. آنها هرکجا که بروند در درجه نخست رقیب و دشمن همدیگر هستند.
جامعه کلبیمسلکان با مدنیت مورد نیاز در جوامع مدرن فرسنگها فاصله دارد و مسیرش نه در راستای پیشرفت، که یک سره در راه واپسگرایی به زندگی بدوی خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر