۶/۱۰/۱۳۹۲

نخست - «کلبی مسلکی» چیست؟

(این یادداشت در سه بخش منتشر می‌شود. مجموعه کامل را در قالب یک فایل پی.دی.اف دانلود+ کنید)

 کلبی‌مسلکی یونانی

فلسفه کلبیون (Cynics) از قدیمی‌ترین فلسفه‌های یونانی و موسس آن، «آنتیستنس»، از شاگردان سقراط بوده است. «آنتیستنس»، با تمرکز بر گرایش سقراط به نوعی قناعت‌ورزی، فلسفه جدیدی بنا نهاد که در آن راه رسیدن به رهایی و سعادت بشر، نوعی تقوا و پرهیز از قید و بندهای دنیوی شناخته می‌شود. در واقع، او در تقابل میان طبیعت و جامعه برای طبیعت و زندگی طبیعی اصالت قایل شد. به باور او، آنچه «سرشت انسانی» خوانده می‌شود مجموعه عوارضی است که جامعه بر «سرشت طبیعی» انسان تحمیل کرده است. پس سعادتمندی بشر در خلاص شدن از این عارضه‌های اجتماعی است. بدین ترتیب دوری از عوارضی همچون قدرت سیاسی، ثروت، موقعیت اجتماعی و همچنین طغیان علیه قراردادها و هنجارهای جامعه از نگاه «کلبیون» ارزش‌هایی قلمداد می‌شدند که به سبک‌باری و رهایی سعادت‌بخش انسان می‌انجامند.

کلبی مسلکی از این جهت شباهت جالبی به برخی مکاتب چینی داشت که زندگی درست انسانی را، زیستن بر روال طبیعت می‌دانند. در این راه، «کلبیون» زیر پا گذاشتن قراردادهای اجتماعی و هنجارهای جامعه را راه بازگشت به ذات طبیعی و آزاد انسان می‌دانستند. نتیجه این تفکر، ترکیبی بود از زندگی مرتاض‌گونه آنان با نوعی هنجارشکنی فعال در عرصه جامعه. از این منظر، رفتار کلبیون تمایز آشکاری با انزواطلبی شرقی داشت، چرا که ابدا در ترویج اندیشه خود کوتاهی نمی‌کردند و به صورتی فعال، هنجارهای اجتماعی را به چالش می‌کشیدند. زبان تند و تیز، نقد گزنده و برخورد همراه با تمسخر و استهزاء در برابر دستگاه‌های رسمی حکومتی و اجتماعی، از جمله ویژگی‌های کلبیون بود.

در مسیری که کلبیون برای «آزادی» و «استقلال» انسانی از عوارض جامعه تعریف می‌کردند، تحقیر علم، ثروت، مقام اجتماعی و ارزش‌های موجود و مرسوم جامعه نقش پراهمیتی داشتند. کلبی‌مسلک از قانون و قرارداد عرفی و اخلاق اجتماعی متنفر بود و تاکید می‌کرد «هیچ امر طبیعی شرم‌آور نیست». با این حال، علی‌رغم ظاهر ساختارشکن و ضد جامعه این مسلک، حضور فعال پی‌روانش در عرصه اجتماعی و بی‌پروایی آنان در نقد مداوم جامعه، به خودی خود به ابزاری اصلاح‌گر و متعادل‌کننده در جامعه بدل می‌شد. در واقع، تلاش فرد کلبی‌مسلک برای به مضحکه گرفتن و زیر سوال بردن قواعد موجود در جامعه به شیوه‌ای بود که «چنین تقلایی گاه به انگشت گذاشتن روی برخی از نارسایی‌ها و کمبودهای نظام‌های سیاسی-اجتماعی هم ختم می‌شد که این مورد از نتایج مثبت کلبی مسلکی بود». (در فضیلت مدنیت – حسن قاضی‌مرادی -  نشر آمه)

 کلبی‌مسلکی معاصر

ایده توصیف یک رفتار شایع اجتماعی در جامعه معاصر با ارجاع به فلسفه کلبی مسلکی یونان باستان را من از کتاب «در فضیلت مدنیت»، نوشته «حسن قاضی‌مرادی» گرفتم. این رفتاری است که قطعا هر کدام از ما بارها و بارها با آن مواجه شده‌ایم و ای بسا که خود نیز در مواردی به همین شیوه رفتار کرده‌ایم، اما سازمان‌دهی کردن آن و توصیف‌اش در غالب یک رفتار مرزبندی شده با ریشه‌ها و عوارض مشخص می‌تواند در درجه اول به درک مساله و سپس آسیب‌شناسی و جبران آن کمک فراوانی کند.

انسان «کلبی مسلک» معاصر نیز به مانند همتای باستانی‌اش هنجارها، عرف و قراردادهای اجتماعی را تحقیر کرده و نادیده می‌گیرد. کلبی‌مسلک معاصر به قانون و یا ارزش‌های فرهنگی بی‌اعتماد است و سیاست را ناپاک و پلید می‌داند. از نگاه او «سیاست پدر و مادر ندارد» و تنها اصلی را که در سیاست به رسمیت می‌شناسد این است که «هدف وسیله را توجیه می‌کند». تفاوت این نسخه امروزین با همتای باستانی این است که کلبی‌ مسلک معاصر، رفتار خود را وامدار هیچ فلسفه یا پشتوانه‌ای نظری نیست. نه تنها هدفی اجتماعی را مد نظر ندارد و به دنبال راه‌کار منحصر به فردی برای خیر جمعی نیست، بلکه حتی در منفعت‌طلبی شخصی نیز توان حفظ استقلال فردی و نظارت و کنترل بر نیازهایی که او را در بند شرایط موجود سیاسی و اجتماعی قرار می‌دهند را ندارد. کلبی‌مسلک یونانی ادعا می‌کرد که سیاست و هنجارهای اجتماعی بر طبیعت آزاد انسان عارضی هستند، اما به خوبی می‌دانست که برای رهایی از این عارضه باید با آن درگیر شد. اما کلبی مسلک امروزین از هرگونه جدال و درگیری با سیاست یا اجتماع پرهیز می‌کند و به «سازگاری‌طلبی» و «مماشات» (که با رواداری فعال متفاوت است) روی می‌آورد. بدین ترتیب، او هرگونه جمع‌گرایی را نفع کرده و جامعه را همچون مجموعه گرگ‌هایی که در صدد دریدن یکدیگر هستند تصور می‌کند. شعار کلبی مسلک معاصر می‌تواند «بدر تا دریده نشوی» باشد. شیوه برخورد او را با برخی از مظاهر اجتماعی می‌توان بدین گونه خلاصه کرد:

قانون - کلبی‌مسلک معاصر به مانند هم‌تای باستانی‌اش از قانون نفرت دارد و گریزان است. او قانون را نوعی دسیسه برای تهدید منافع شخصی‌اش قلمداد می‌کند. پس گریز از دام این دسیسه را نشانه «زرنگی» خود می‌داند و با افتخار از موارد قانون‌گریزی خود یاد می‌کند احساس شرمی از آن ندارد. با این حال، قانون‌شکنی کلبی مسلک معاصر نه از جنس نفی و طرد و مبارزه با قانون کلبی مسلک یونانی نیست و نه از جنس نافرمانی مدنی. «نافرمانی مدنی ابزاری برای اعتراض علیه قانون ناعادلانه و با هدف تغییر آن است. این اعتراض برآمده از تحرک فردی یا جمعی و علنی در خدمت منفعت و مصلحت مشترک و عمومی است. نافرمانی مدنی برآمده رقابت سیاسی مدنی میان حکومت و مردم و جلوه‌ای از حقوق و آزادی‌های شهروندی است. اما در قانون شکنی‌ یا قانون‌گریزی آحاد مردم چون قانون را به ضرر منافع شخصی خود می‌دانند آن را شخصا ناعادلانه خوانده و در تحرک خودسرانه‌ای نادیده‌اش می‌گیرند. یا آن را دور می‌زنند. در این حال ماهیت عادلانه یا ناعادلانه بودن قانون مهم نیست». (همان - ص115)

از این منظر نیز، کلبی‌مسلکی باستانی قانون‌شکنی را با هدف رهایی بشر از قید و بندهای عارضی و به قصد سعادت انسانی توصیه می‌کرد، اما کلبی‌مسلکی معاصر یکسره در بند منفعت‌طلبی شخصی است و با خیر جمعی میانه‌ای ندارد، او اساسا با «اعتراض» بیگانه است و هیچ گاه به کنش هدفمند جمعی و یا حتی کنشی هدفمند شخصی به قصد ایجاد تغییرات عمومی دست نمی‌زند بلکه در مواجهه با قانونی که مطابق با مصلحتی عمومی نیست صرفا قانون را در جهت برآوردن مصالح شخصی‌ خودش دور می‌زند.

تعهد اجتماعی -  هرگونه تعهد و مسوولیت‌پذیری با ذات «کلبی مسلکی» در تضاد است. با این حال، در همین مورد نیز کلبی‌مسلک باستانی به صورتی ناخودآگاه در مسیر هدف خود نقشی فعال ایفا می‌کند. او با تیغ تیز انتقادش به جنگ ناملایمات اجتماعی-سیاسی می‌رود و آن‌ها را به نقد می‌کشد، اما کلبی مسلک معاصر تنها با هدف شانه‌خالی کردن همه چیز را به استهزاء می‌گیرد. در عمل، کلبی‌مسلک معاصر، بیش از آنکه ناعدالتی‌های موجود و ناملایمات سیاسی را به چالش بکشد، برای شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیت و تعهد اجتماعی خود، کنش فعال را بی‌نتیجه خوانده و تمسخر می‌کند. فعالین سیاسی را «ناآگاه و فریب‌خورده» می‌خواند. می‌گوید این‌ها «همه بازی است و شما فریب این بازی را می‌خورید»، اما در عمل هیچ راه‌کار جایگزینی برای بر هم خوردن این نظم ناعادلانه ارایه نمی‌دهد و فقط معتقد است «کلاه خودت را بچسب که باد نبرد»!

بحث تنها به سیاست محدود نمی‌شود. او خود را در هیچ زمینه‌ای متعهد نمی‌داند. به محیط زیست آسیب می‌رساند و تلاش برای دفاع از محیط زیست را به استهزاء می‌گیرد. «به من چه؟» از دهانش نمی‌افتد. کنش‌های مدنی را، چه تلاش در پاک‌سازی محیط زیست باشد، چه حقوق حیوانات، چه حمایت از کودکان کار و یا زنان سرپرست خانواده، «سوسول‌بازی» و «قرتی‌بازی» می‌خواند. او در جبران ضعف‌های عملی و نظری خود تعهدات اجتماعی را «پز روشنفکری» می‌خواند. تمسخر و تحقیر روشنفکری با برچسب‌هایی همچون «روشنفکر بازی» و «ادای روشنفکری» از بارزترین ویژگی‌های لمپنیسم کلبی مسلک معاصر است.

سیاست - در مواجهه با شرایط بد سیاسی، کلبی‌مسلک به همان میزان که در ظاهر وضعیت نامطلوب را نقد و انکار می‌کند، با نگاه سراسر بدبین خود از دل بستن به هر نظر و اتحاد جدیدی گریزان است. شعار سیاسی او «همه سر و ته یک کرباس هستند» است. او هر حرکت عمومی برای تغییر را تهدیدی جدید برای خود می‌داند چرا که به مرور توانسته با نظم نامطلوب فعلی خودش را سازگار کند اما تغییر شرایط می‌تواند منافع شخصی او را باز هم به خطر بیندازد، پس حتی بعید نیست که در پرهیز از تغییر، حتی کارش به هم‌دستی با حاکم مسلطی کشیده شود که در ظاهر او را دشمن خود می‌داند و لحظه‌ای از تحقیر و انتقاد از او دست بر نمی‌دارد. کلبی مسلک، به ظاهر و در کلام خواستار تغییر است و از نامطلوبی شرایط گلایه دارد، اما هرگاه احساس کند اراده‌ای جمعی و گروهی برای تغییر شکل گرفته که به واقع می‌تواند موثر باشد به صرافت افتاده و در صدد مخالفت بر می‌آید. او این بار جریان تحول‌خواه را مورد انتقاد قرار می‌دهد و به استهزاء می‌کشد. تک‌روی و انفعال خود را زیر بیرق «استقلال» مایه تفاخر می‌خواند و اتحاد جمعی دیگران را با برچسب «نادانی، شیفتگی، کیش شخصیت، فریب‌خوردگی یا نداشتن حافظه تاریخی» تخطئه می‌کند.

اخلاق - تنها مرز اخلاقی کلبی‌مسلک معاصر، منفعت شخصی است. این امکان وجود دارد که دایره این منفعت شخصی به گروهی از بستگان، نزدیکان یا اقوام و قبیله هم کشیده شود، اما در هر صورت اخلاق کلبی‌مسلک معاصر، با مدنیت مدرن و «خیر عمومی» در تضاد است. او همچنان به سلسله مراتب قبیله‌ای وفادار است. ابتدا خودم. سپس خودم و خانواده‌ام. بعد خودم و خانواده و قبیله‌ام. بدین ترتیب، عجیب نیست که کلبی مسلک معاصر در دام تعصبات قومی یا افکار نژادپرستانه گرفتار شود. نخستین قربانیان نگاه بدبین او می‌توانند اطرافیان‌ش باشند، اما هرچه این دایره بزرگ‌تر شود، نگاه بدبینانه و احساس تردید او هم افزاش می‌یابد تا آنکه سرانجام به توهم توطئه در قبال اقوام یا ملل دور از خود برسد.

تقسیم‌بندی‌های طبقاتی میان انسان‌ها سبب می‌شود که کلبی مسلک معاصر نتواند به تعاریف فراگیر اخلاقی روی بیاورد. او همواره خودش و یا گروه پیرامونی خودش را در تضاد با یک «من» یا «گروه» دیگری مشاهده می‌کند. در این جدال مداوم، جایی برای نگاه اخلاقی به «دشمن» باقی نمی‌ماند. عابران ناشناس و گذرا شهروندان و هم‌نوعان کلبی‌مسلک معاصر نیستند. بلکه آن‌ها خطرات بالقوه‌ای هستند که همواره او و منافع او را تهدید می‌کنند. رفتار اخلاقی با این خطرات بالقوه عین حماقت است. کلبی مسلک معاصر دیگران را «پلنگ درنده» می‌بیند و خودش را «گوسفند بی‌دفاع». پس با خود تکرار می‌کند که «ترحم بر پلنگ تیز دندان، ستم‌کاری بود بر گوسفندان». او در پس هر عرف و هنجار اخلاقی یا رد پای دسیسه‌ای مشکوک را جست و جو می‌کند و یا آثار حماقت اخلاق‌مداران را می‌بیند و در دل به بلاهت آنان می‌خندد. یک ضرب‌المثل کوردی می‌گوید «هر دست به سمت دهان خودش می‌رود». این مانیفست اخلاقی کلبی مسلک معاصر است.

علم - اگر کلبی مسلک باستانی، علم را برچسبی عارضی به نوع انسان قلمداد می‌کرد که در خارج فراتر از ذات طبیعی انسان میان آدمیان ایجاد تمایز و خط‌کشی می‌کند، برخورد کلبی مسلک معاصر با «علم» کاملا دوگانه است. اگر در زمینه‌ای از علم و دانش بهره‌ای برده باشد لحظه‌ای در تفاخر بدان کوتاهی نخواهد کرد و در آن مورد تمامی دیگرانی را که هم سطح او نیستند تحقیر می‌کند، اما در زمینه‌ دیگری که خود تخصصی ندارد به تمسخر و استهزاء علم می‌پردازد. خودش مهندس است و در حیطه کاری‌اش دم از تخصص می‌زند، اما نوبت به پزشکی که می‌رسد ادعا می‌کند که «طبیب جماعت حرف مفت زیاد می‌زند» و به دنبال توهماتی همچون نسخه‌های مادربزرگ می‌رود و یا به ناگاه همچون همتای باستانی‌اش طبیعت‌گرا می‌شود و به «طب سنتی» کشیده می‌شود. خودش پزشک است و از نسخه‌های غیرتخصصی مردم می‌نالد، اما نمی‌پذیرد که دیگری در زمینه جامعه‌شناسی تخصصی داشته باشد. این‌ها را «حرف مفت» می‌داند و بی‌هیچ مطالعه‌ای نسخه‌های کلی خودش را برای جامعه صادر می‌کند. علم هم از نگاه او هیچ نیست جز شمشیری دو دم. اگر برایش منفعتی به همراه بیاورد مقدس است و اگر منافع و یا موقعیت او را تهدید کند قطعا مضر و لایق تحقیر است.

۲ نظر:

  1. ناشناس۱۱/۱۰/۹۳

    مرسی. واقعن به دردم خورد

    پاسخحذف
  2. ناشناس۱۱/۱۰/۹۳

    در ضمن نظر گذاشتن تو وبلاگ خیییییییییلی سخته.

    مطالب زیادی رو خوندم و همینجا به شدت ازت متشکرم.

    با سپاس حمید زارعی

    پاسخحذف