یادآوری: «یادداشتهای وارده»، نظرات و نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شدهاند. این مطالب «لزوما» همراستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.
سهراب نوروزی - نزد عموم ایرانیان آنقدر که انتخاب رییس جمهوری اهمیت دارد انتخابات مجلس و انتصابات قضائی چندان اهمیتی ندارد. گویی فهم ایرانی از دموکراسی، خلاصه میشود به حکمرانیِ یک رییس قدرتمند اما دموکرات که توسط مردم انتخاب شده باشد. اما مگر میتوان بدون یک نهاد قانونگذار قدرتمند و یک نهاد قضاوتِ شجاع و صریح، در مهار کردن قدرت سرکشِ نهاد اجرایی موفق بود و در نهایت یک حکومت دموکرات داشت؟
بر اساس ادعای «تئوری صلح دموکراتیک»، کشورهای دموکراتیک کمتر با یکدیگر درگیر جنگ میشوند و بیشتر تمایل به صلح با هم دارند. از وثوق و صحت این ادعا به طور کلی که بگذریم، رخداد اخیر در مجلس عوام انگلیس نشان داد که دموکراسی میتواند فراتر از ایدئولوژیهای جنگجویانه و پرستیژهای توخالی بینالمللی و داخلی باشد، حتی اگر کشور هدف یک دیکتاتوری اشباع شده از تروریسم مذهبی باشد.
هفته گذشته مجلس عوام انگلیس به طرح دولت برای حمله به سوریه رای منفی داد. (+) این اتفاق در حالی رخ داد که دولت، و شخص نخست وزیر، اطمینان خاطر داشتند که تقریبا تمام احزاب مخالف و موافق به این طرح رای مثبت خواهند داد. از تئوریهای توطئه، مبنی بر اینکه احزاب مخالف در صدد تخریب نخست وزیر بودند که بگذریم این رخداد آشکار کرد که در یک حکومت دموکرات، خواست مردم میتواند فراتر از ایدئولوژیهای زیادهخواهانهی رهبران سیاسی و نیز پرستیژهای توخالی داخلی و خارجی باشد. اهمیت این موضوع صرفا در این نیست که فعلا جلوی حملهی نظامی به سوریه توسط انگلیس گرفته شده است، بلکه موضوع این است که مردم (به واسطهی نمایندگان)، به عنوان تنها مرجع اصلی قدرت، توانستند خواستشان را بر نماینده مشروع خود به شکلی قانونی و بدون خشونت تحمیل کنند. نکات بسیار مهمی در این رخداد برای ایرانیانِ دموکراسیخواه وجود دارد:
الف) در یک حکومت دموکرات، انتخابات مجلس نزد شهروندان، همان اندازه باید مهم و حیاتی باشد که انتخاب رییس جمهور اهمیت دارد. ساخت یک حکومت دمکرات منوط به انتخاب شدن یک رییس جمهور دموکراتتر نیست، بلکه مهمتر از آن ساخت یک نهاد قانونگذاری مستقل و قوی است که بتواند افسار دولت را بکشد تا در صورتی که قصد استفاده از قدرت برخلاف خواست و منافع شهروندان خود را داشت آن را مهار کند. یک ایران دموکرات، در وهلهی اول باید یک مجلس قوی، مستقل، و هشیار داشته باشد و از همین رو انتخابات مجلس باید بسیار مهمتر از انتخابات رییس جمهوری باشد و شرکت در آن حیاتی تر است. نا گفته پیداست که در سیستم حکومتگردانی ایرانی که حزب وجود ندارد، و نمایندگان یا از طرف دار و دستهی خود و یا از طریق طی کردن پلههای کوچکتر همچون انتخابات شورهای شهر و روستا به مجلس راه پیدا میکنند، مردم باید هوشیاری بیشتری در آن موارد نیز داشته باشند.
ب) مهمتر از پرستیژ یک کشور در مجامع بینالمللی و مهمتر از ایدئولوژیِ رهبران و احزاب سیاسی، اقناع مردم در داخل به واسطهی تامین منافع آنها است. این حرف خیلی سادهای است اما در عمل میبینیم که بسیاری از کشورها، از جمله ایران، از آن غافل بوده اند. موضوع این است که جنگ و صلح و مذاکره و قهر و تحریم و انقلاب همه باید وسیله باشند برای تامین منافع مردم و در یک حکومت دموکرات این موضوع باید به شکلی شفاف در روابط میان قوا و در روابط خارجی کشور حکمفرما باشد. برای انگلیسِ دموکرات، مهمتر از قدرتنمایی بینالمللی در مورد سوریه، تامین منافع مردم اش است، پس چرا نباید در یک ایرانِ دموکرات، حمایت از فلسطین و حزب الله و سوریه صرفا منوط به تامین منافع مردم باشد؟ صد البته یکی از منافع مردم در پایبندی به قوانین اخلاقی و انسانی است و از این رو سکوت در برابر ظلم و کشت و کشتار بیگناهان نیز از همین رو نکوهیده است. اما این موضوع نباید سبب شود که باقی منافع را نادیده بگیریم. انقلابیگری و حقطلبی غایت اشتباهی است اگر قرار باشد به واسطهی آن انسانهای زیادی در یک کشور دیگر (مثلا ایران) با فقر و شوربختی و عدم امنیت سر و کله بزنند. دموکراسی اتفاقا بهترین وسیله برای فائق آمدن بر این غایتگراییِ اشتباه است. مهم نیست که نخست وزیر انگلیس توسط مجلس آن کشور "خیط" شد، مهم این است که خواستهی مردم به کرسی نشست.
ج) باید کم کم یاد بگیریم که دموکراسی را فراتر از هر ایدئولوژیای ببینیم. هرچند که دموکراسی در نگاه اول خود یک ایدئولوژی محسوب میشود، اما تفاوت آن با سایر ایدئولوژیهای قدرت در این است که دموکراسی و تنها دموکراسی میتواند وضعیت موجود در روابط قدرت را با کمترین هزینه و بیشترین دوام به چالش بکشد. موضوع اصلی این است که حتی اگر وضعیت موجود در روابط قدرت خود حاصل یک فرآیند دموکراتیک باشد، اما به هر دلیلی خواست مردم تغییر کرده باشد، دموکراسی مانعی در به چالش کشیدن آن محسوب نیست. دموکراسی تنها ایدئولوژیست که خود را به چالش میکشد و از این طریق بدون اینکه پایبند یک فرد یا یک نظر و ایدهی خاص باشد، دائم در تغییر به نفع مردم با کمترین خشونت است. حتی اگر دموکراسی را به دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت تعبیر کنیم (که نهایت کج فهمی ست)، باز هم باید بپذیریم که خروج از این وضع تنها از طریق دموکراتیک ممکن است (با کمترین هزینه و به شکلی با دوام). از این رو میتوان گفت که دموکراسی یک روش، یک فرآیند، و یک بستر است. بستری که تقسیم و واگذاری قدرت طبق خواست مردم انجام میگیرد. نکتهی مهم برای ایرانیانِ دموکراسیخواه این است که تفاوت میان دموکراسی به مثابه آرمان و دموکراسی به مثابه یک بستر ضروری برای رسیدن به سایر آرمانها به درستی درک شود.
د) در یک ایران دموکرات حق اعلام جنگ و صلح نباید در دست یک نفر باشد (هرچند که دستور دفاع در برابر حمله باید در انحصار رییس جمهوری باشد تا بدون اتلاف وقت در فرایند بروکراسی تمامیت ارضی حفظ شود) رخداد مجلس عوام انگلیس را مقایسه کنید با وضع ایران که در آن اعلام جنگ و اعلام پایان آن طبق اصل 110 قانون اساسی در انحصار شخص رهبری است و نمایندگان یا حتی دولت نقشی در آن ندارند. در واقع اصل 110 میگوید که مردم حرفی در مورد اعلام جنگ و پایان آن ندارند (همان اتفاقی که در جنگ ایران و عراق نیز رخ داد). بنا بر این، هرچند ممکن است خنده دار به نظر بیاید، اما میتوان این مورد را در راس تغییرات در قانون اساسی قرار داد. این موضوع خنده دار است از آن نظر که قرار نیست قانون اساسی و به ویژه اصل 110 تغییری کند و نیز بسیاری بر این عقیده اند که این قانون اساسی سر تا پا اشکال دارد و باید دور انداخته شود، اما در عین حال این تغییر حیاتی است چرا که ایران همواره و برای همیشه در منطقهای از جهان واقع شده که بیشترین احتمال جنگ و درگیری نظامی در آن وجود دارد و هر حکومتی که برقرار باشد، این تصمیم مهم باید توسط مردم گرفته شود. مهم این نیست که عدهای در ایران مخالف جنگ باشند، مهم این است که ساز و کاری بر قرار شود که اگر اکثر مردم مخالف جنگ بودند، بتوانند خواستشان را به کرسی بنشانند. بنابر این شاید بد نباشد آنها که دم از دموکراسی میزنند و به فکر ساخت یک ایران دموکرات (از مسیر اصلاحات) هستند از نمایندگان فعلی در مجلس بخواهند که در این مورد از قانون اساسی تجدید نظر شود. ممکن است به گوشِ یک انقلابی دو آتشه یا یک سلطنتطلب گریباندریده، این حرف مسخره بیاید اما استفاده از شبکههای اجتماعی برای اعلام نظر شهروندان در مورد جنگ آن هم در شرایطی که هر روز بر آتش این کورهی آدمسوزی از همه سو دمیده میشود، چندان هم بد نباشد.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند. یادداشتهای وارده خود را به نشانی «arman.parian[at]gmail» ارسال کنید.
دوست عزیز
پاسخحذفامکان تغییر قانون اساسی بدون نظر رهبر وجود ندارد. شما ببینید حتی وقتی که در دوره خاتمی تمام نهادهای انتخابی در دست اصلاح طلبان بود آنها حتی نتوانستند یک قانون مطبوعات فزرتی را به تصویب برسانند چون با نظر ولایت فقیه مغایر بود. اصلاح ساختاری این نظام کاملا مسدود است و من در نوشته ای که در همین سایت هم منتشر شده است آن را نشان داده ام:
http://bamdadesokhan.blogspot.com.au/2013/07/blog-post_7.html
تنها راه رهایی از این انسداد فشار بر شخص رهبری و کاهش اختیارات و در نهایت حذف هرگونه مقام سیاسی مادام العمر است. و این نخواهد شد الا با مبارزه بدون خشونت از طریق نهادهای مدنی.
پایدار باشید
بردیا استقامت