بیان اشتباهاش به نظر من «پرهیز از طرح مطالبات افراطی» بود. گزارهای که بلافاصله پس از پیروزی آقای روحانی مطرح شد و اختلافات بسیاری را هم به دنبال داشت. تفاوتی نمیکند که مصادیق مورد جدل رفع حصر بودند یا سهمخواهی اقلیتهای قومی و مذهبی. نکته اینجاست که وقتی ملاک سنجش مشخصی در کار نباشد، نه تنها این اختلاف در میان افراد مختلف طبیعی است، بلکه حتی مواضع یک شخص هم در مراحل مختلف دچار تغییر مداوم میشود. درستتر این بود که از ابتدا گفته شود «سطح مطالبات باید تناسب قابل قبولی با سطح انتظارات و تصورات نخستین داشته باشد». جنجال و اختلاف نظر در مورد عملکرد آقای روحانی در جریان سفر به نیویورک بار دیگر بازگشت به این مساله قدیمی را ضروری جلوه داد.
کاش هر کدام از ما، در مرحله رای دادن (برگزاری انتخابات) یا حتی پس از پیروزی آقای روحانی، فهرست مشخصی از کلیات انتظارات خود از دولت تهیه میکردیم. این فهرست میتواند در طول دوران فعالیت دولت به عنوان ملاک سنجشی کلی مورد استفاده قرار گیرد و احتمالا تنها سنگ عیاری است که میتواند مرز میان «افراط و تفریط» را مشخص کند. برای مثال توقع و انتظار من از دولت فعلی در حد مطالبات زیر بود:
- بازگرداندن آرامش به فضای کشور
- اصلاح مسیر سیاستگزاریهای دولتی به فرآیندی عقلانی و پایدار
- اصلاح در ساختار اقتصادی کشور، مبارزه با فساد و تلاش برای کاهش فشار اقتصادی بر مردم
- دیپلماسی فعال برای کاهش فشار تحریمها و تبعات سنگین آن برای مردم
- بازگشایی روزنههایی جهت سیاستورزی احزاب منتقد در مسیر قانونی
بدون اغراق، باید بگویم که در زمان برگزاری انتخابات، من به شخصه ابدا انتظار نداشتم که از مسیر انتخابات بتوانیم به آزادی زندانیان سیاسی و شکسته شدن حصر برسیم. تصور من بر این بود که روی کار آمدن یک دولت میانهرو، صرفا میتواند فضا را برای جنبش سبز باز کند که خودش اعمال فشار برای آزادی همراهان و رهبرانش را پی بگیرد. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد بسیار فراتر از این بود. دولت آقای روحانی، نه تنها خیلی زود مبارزه با فساد اقتصادی و توقف چپاول بیتالمال را آغاز کرد، بلکه بدون دخالت و حتی حمایت عملی جامعه توانست بخش عمدهای از زندانیان سیاسی را آزاد کند و وضعیت را به مرحلهای برساند که آزادی تمامی زندانیان سیاسی و حتی شکسته شده حصر رهبران جنبش خبری قریبالوقوع محسوب شود. از جنبه روابط بینالملل نیز، «تلاش برای تعدیل تحریمها»، تا سطح یک دیپلماسی فعال و حرفهای افزایش پیدا کرد و با استقبال جامعه جهانی هم مواجه شد. با هر متر و عیاری که من حساب میکنم، دولت آقای روحانی تنها در همین صد روز نخست فعالیت خود، نه تنها تمامی مطالبات قابل تصور را من را برآورده ساخته، بلکه حتی گامی هم فراتر گذاشته است.
* * *
من گمان میکنم سفر آقای روحانی به نیویورک یک فرصت تاریخی بود تا ملاقاتی میان روسای جمهور ایران و آمریکا انجام شده و یک طلسم شوم 35 سال شکسته شود. بدین ترتیب صورت نگرفتن این ملاقات میتواند یک فرصت سوزی تاریخی قلمداد شود. (هرچند که گویا یک تماس تلفنی انجام شده که خودش غنیمتی است) با این حال این فقط یک احساس شخصی است. هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که من، به عنوان یک شهروند و یا رایدهنده، نه تنها هدف نهایی (مثلا لغو کامل تحریمها) را از منتخت خودم طلب کنم، بلکه حتی در جزییترین روشها و راهکارها هم دخالت کرده و اعمال فشار کنم. منطقیتر آن است که دست دولت باز باشد تا از مسیری که خودش تشخیص میدهد و با استراتژی خودش به هدف مورد نظر نزدیک شود. از سوی دیگر بسیار بعید است بخشی از رای دهندگان آقای روحانی «ملاقات با رییس جمهور آمریکا»، آن هم در سال نخست ریاستجمهوری را بخشی از مطالبات خود به حساب آورده باشند. پس ریشه این همه انتقاد و اختلاف نظر کجاست؟
به باور من، مشکل اساسا جای دیگری است. یک ایراد بسیار ریشهای در جامعه مدنی و حتی قشر نخبگان فعالان سیاسی کشور. ما در شرایط خفقان و سرکوب، معمولا نیروهای مبارز و منتقد خوبی هستیم. به اندازه یک تاریخ حکومت استبدادی داشتهایم و به نظر میرسد این فرصت برای آنکه شیوه اعتراض و انتقاد را یاد بگیریم کافی بوده است، اما در نقطه مقابل، به نظر میرسد وقتی مصادیق انتقاد برطرف میشوند، ما نمیدانیم گام بعدی چیست؟ در یک سردرگمی فرو میرویم و از فرط بلاتکلیفی به سیمای همدیگر چنگ میکشیم.
* * *
وعده آزادی گروه دیگری از زندانیان سیاسی تا عید غدیر داده شده است. (+) شکسته شدن حصر رهبران جنبش نیز قریبالوقوع است. اینها اخبار خوشی هستند که عجیب نیست اگر مدتها در جشن و سرور آنها به شادی بنشینیم. اما همه نگرانی من از آن است که پس از آزادی این افراد، با مشکل «بعد از این چه باید کرد؟» مواجه شویم. اگر جامعه مدنی ما نتواند از این فرصت بهره ببرد و در شرایط ثبات و امنیت نسبی کشور برای آینده خودش اهدافی مشخص کرده و برنامهریزی کند، عجیب نیست که به جریانی بیریشه و صرفا رسانهای تقلیل پیدا کند که کل عملکردش در واکنش نشان دادنهای احساسی به اخبار روزمره رسانهها خلاصه میشود. در این شرایط، هر روز مطالبه جدیدی هم مطرح میشود که شاید دولت هیچ وعدهای در قبالاش نداده و هیچ برنامهای هم برایش نریخته باشد؛ این یعنی نداشتن یک برنامه کلان و خط سیر قابل پیشبینی و پیگیری که دودش به چشم همه ما خواهد رفت.
هنوز صحبت کردن درباره برآورده شدن انتظارات و به نتیجه رسیدن زوده، اما درباره اینکه بدونیم انتظاراتمون چیه و بحثها و اختلافات رو کنترل کنیم، باهاش موافقم.
پاسخحذفhttp://khiyanat-yab.blogspot.com/
پاسخحذف