سه شخصیت اضافی و یک پروژکتور زجرآور را اگر از «آذر» بگیریم، شاید بتوان گفت یک تک گویی قابل قبول برجا می ماند؛ البته نه چیزی بیشتر از «قابل قبول»! نمایش داستان پرستاری است که در جبهه صورتش دچار سوختگی می شود و پس از جراحی پلاستیک تصور می کند که شوهرش دیگر چهره جدید (و البته زشت) او را نمی پسندد و حاضر به پذیرفتنش نیست. تقریبا تمام داستان از زبان و با روایت «آذر»، همین پرستار چهره سوخته روایت می شود. تک گویی های آذر به صورت تقریبا مداوم با تصاویر پروژکتوری همراه است که گویا قصد دارد یک فیلم سینمایی را به نمایش درآورد! اما این تصاویر پخش شده نه تنها هیچ نکته جدیدی به روایات آذر نمی افزاید بلکه به شدت به اجرای دیالوگ های تک نفره وی ضربه زده و از بار تاثیرگذاری آن می کاهد؛ فضایی که ذهن هر مخاطب می تواند بنابر روایت آذر از وقایع رخ داده برای خود بسازد با تصاویر پروژکتور به شدت محدود و حتی سخیف می شود. حال اگر این واقعیت را هم در نظر بگیریم که نمایش خالی از هر نوع حرکتی است بیشتر به اهمیت این تصویر سازی از بین رفته پی خواهیم برد.از میان سه بازیگر دیگر، دو نفر (دکتر جراح و دوست پرستار) رسما بخشی از دکور محسوب می شوند. در نهایت این تنها همسر آذر است که تا پنج دقیقه پایانی او هم به مانند بخشی از دکور نمایش نقش ایفا می کند، اما در بخش پایانی ناگهان به صدا در آمده و دیالوگ هایی نه چندان عمیق را بر بی روح ترین بازی ممکن سوار می کند تا پایانی فاجعه بار را برای نمایش رقم بزند. تنها حرکات آذر نیز به جابجایی های میان پرده ای بر روی دو صندلی، که یکی نشانگر مطب پزشک جراح و دیگری مکانی نامعلوم است خلاصه می شود.
پی نوشت:
نگاهی دیگر به نمایش را از اینجا بخوانید و مجموعه ای از تصاویر آن را از اینجا ببینید.
تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر