۱۱/۰۳/۱۳۸۷

اعترافات اینجانب به نرم کاری (قسمت اول)

به دنبال بازداشت هوشمندانه عناصر معلوم الحالی چون برادران علایی و دست اندرکاران بخش فارسی زبان بی بی سی و اعتراف تمامی این افراد به شرکت در برنامه براندازی نرم نظام، اینجانب متوجه شدم که با درایت سربازان گمنام امام زمان بیش از این راه فراری ندارم و به زودی مورد مهرورزی قرار خواهم گرفت. لذا از آنجا که «النجات فی الصدق» اینجانب تصمیم گرفتم تا پیش از آنکه سربازان گمنام امام زمان بر سرم خراب شوند خود پیشاپیش دست به اعتراف زده تا شاید مورد عفو و عطوفت اسلامی-انقلابی قرار بگیرم. لذا بدین وسیله اعترافات خود را منتشر می کنم:

اینجانب که همه تصور می کردند آرمان امیری هستم اما نگو یک نفر دیگر بودم که هنوز نمی دانم چه کسی است و قرار است سربازان گمنام امام زمان برایم شفاف سازی کنند، اعتراف می کنم که از مدت ها پیش مشغول فعالیت بوده ام. همچنین اعتراف می کنم که تمامی فعالیت ها را به صورت نرم انجام می داده ام، راستش من اصلا از بچگی نرم دوست داشتم، فکر کنم این ویژگی را از همان ابتدای تولد پیدا کردم، از همان موقع هم همیشه گریه می کردم تا یک چیز نرمی به من بدهند. بزرگ هم که شدم این عادت نرمی را حفظ کردم و همه فعالیت های خودم را همیشه نرم می کردم.

بنده از حدود 7 - 8 سال پیش طی یک اقدام از پیش تعیین شده و با یک برنامه ریزی فشرده یک ساله موفق شدم به درون دانشگاه های اسلامی کشور نفوذ کنم. برای اینکار من از حفره هایی که هنوز در سد کنکور قرار داشت و با چوب پنبه برادران بسیجی پر نشده بود عبور کردم که این کار هم با نرمش بسیار ظریفی انجام شد. پس از آن من به قصد اخلال در نظم عمومی کشور هر روز از خانه به دانشگاه می رفتم و با سوار شدن به اتوبوس و مترو مدام به درون جامعه نفوذ نرمی می کردم. البته در پاره ای از موارد که مترو شلوغ بود احساس می کردم که برخی سربازان گمنام امام زمان من را ردگیری کرده و مشغول نفوذ نرمی هستند، اما خوشبختانه هیچ گاه نه من صدایش را درآوردم و نه آنها.

پس از مدتی تلاش کردم با چند تن از عناصر ساده لوح دانشگاه طرح دوستی بریزم. به این منظور نرم نرمک به آنها نزدیک شدم اما به دلیل بی تجربگی و نداشتن آموزش های لازم و البته بی تقوایی در چند مورد به شدت مضروب شدم. متاسفانه اولین عناصری که من تلاش کردم به آنها نزدیکی نرمی کنم از هموطنان کرد بودند که اصلا نرم و سفت سرشان نمی شد و هیچ رقمه راه نمی دادند.

۳ نظر:

  1. خیلی خیلی جالب بود آرمان جان.. کلی خندیدم. نکته های بسیاری داشت

    پاسخحذف
  2. پیشنهاد خوبی است. حتما این کار را خواهم کرد

    پاسخحذف