طی
یک هفته گذشته، سیمای جدیدی از دولت و سیاست در برابر چشمان ایرانیان به تصویر کشیده
شد که کمتر سابقه داشت. ابتدا رییس جمهور چین به همراه یک هواپیما پر از مدیران
تجاری وارد ایران شد. سپس، رییس جمهور کشورمان به ایتالیا و فرانسه سفر کرد و دوش به
دوش مقامات سیاسی، با ابرکمپانیهای اروپایی دیدار و مذاکره کرد. هر روز خبری از
یک توافق اقتصادی به گوش میرسد و همه جا بحث کار، خرید، تجارت و سرمایهگذاری
است. این تصویر معمولی نیست که ایرانیان از سیاستمدارانشان در ذهن داشته باشند.
در
مدارس ما، کتابهای تاریخ، «شاهنامه»هایی هستند که خلاصه میشوند در جنگها و
کشورگشاییهای پادشاهان. نقاط مثبتاش هزاران سال پیش است که فلان سردار ایرانی بر
همتایان غربی و شرقی غلبه کرده و نقاط تاریکاش شکست و غارت کشور. تاریخ که در مرور
کشورگشایی خلاصه شود، چه جای تعجب که سیاست نیز معنای علم جنگ و جدال به خود بگیرد.
سیاستمدار
ایرانی، به صورت معمول در حال جدال است. ابتدا جدال در داخل با «آنها» و «برخی»
که همواره مشغول دسیسه هستند. سپس جدال با خارج، با غرب، استکبار، امپریالیسم،
اسراییل، آمریکا، انگلستان، آل سعود و خلاصه همه و همه. او ظالمان را محکوم میکند.
از حقوق مستضعفان دفاع میکند. در دهان این یکی مشت میکوبد و به آن یکی پاسخ کوبنده
میدهد. دم از عزت و اقتدار میزند و ترجمه همه اینها برای شهروند ایرانی یعنی
مصیبت بیشتر، سفت بستن کمربندها، تحمل تحریم، تورم، بیکاری، رکود و از همه بدتر،
سایه شوم جنگ.
از
سوی دیگر، «فعالیت سیاسی» نیز امری صرفا معطوف به این جدال بیپایان قدرت است که
همچون خود سیاست، هیچ ارتباطی به معاش و زندگی عادی شهروندان ندارد. ایرانیان یا
«سیاسی» هستند و یا «اهل زندگی». آنکه سیاسی است «کلهاش بوی قرمه سبزی میدهد» و
باید از زندگی روزمره دست بشورد. سیاست هیچ پیوندی با روزمرگیهای زندگی ندارد.
سیاستمداران در جهانی انتزاعی مشغول جدالهای خود هستند و زندگی زیر پوست شهر به
گونهای دیگر در جریان است. تصویر جدید اما به کلی روایت متفاوتی در برابر چشمان
ما قرار داده است.
هفته
گذشته، شاید برای نخستین بار پس از یک دهه، و ای بسا برای نخستین بار پس از دههای
طولانی، یکی از ارشدترین مقامات سیاسی کشور در قامت یک «ابر تاجر» در صدر فهرست
اخبار قرار گرفت. برای نخستین بار، رییس جمهور کشور با تعدادی از ارشدترین مقامات کشورهای
بزرگ جهان، از چین گرفته تا ایتالیا و فرانسه دیدار کرد، بدون آنکه حرفی از جنگ
باشد. حرفی از محکومیت، حرفی از مشت و دهان. این بار همه چیز حول محور اقتصاد
گذشت. بحث بر سر پول بود؛ خرید فنآوریهای جدید، سرمایهگذاری، اشتغال، رفاه، زندگی.
در
پیشرفتهترین کشورهای دموکراتیک جهان، اصلیترین شاخص قضاوت کارنامه سیاستمداران،
تاثیر آن بر زندگی و معاش روزمره مردم است. افزایش قدرت اقتصادی، افزایش اشتغال،
کاهش فقر، کاهش فاصلههای طبقاتی. هر آن تصمیم و سیاست دیگری صرفا در پیوند
مستقیم با این فاکتورهای اساسی اهمیت پیدا میکند. البته که وقتی اولویت نخست «اقتصاد»
برآورده شد، فهرست مطالبات بعدی نیز از راه خواهد رسید.
زندگی
روزمره ایرانیان نیز ابدا تفاوت ماهوی با دیگر مردم جهان ندارد. اینجا نیز اکثریت
مردم اولویت نخست خود را در معاش روزمره جست و جو میکنند. تفاوتی اگر هست، بازتاب
عینی این مطالبه اصلی در عرصه سیاست کشور است که برای سالیان سال مخدوش شده بود و
جای خود را به شعارهایی دهانپرکن و پر طنین همچون «عزت و اقتدار» داده بود که در
نهایت نتیجه ملموسی برای شهروندان به همراه نداشت.
به
باور من، تصویر جدیدی که در عرصه سیاست خود مشاهده میکنیم، در درجه نخست بازتاب
ارادهای ملی و عقلانیتی جمعی است که در جریان انتخابات سال ۹۲ به توقف یک روند
ناهنجار رای داد و خواستار بازگشت تصمیمگیریهای کلان سیاسی به مسیر عقلانی و
اقتصادی بود. در درجه دوم، این اتفاق میتواند عرف سیاستورزی کشور را به کلی
دگرگون سازد. مشروط بر آنکه نخبگان سیاسی نیز پیام آشکار آن را دریابند و مسیر
سیاستورزی خود را در راستای این اولویت اصلی و منطقی عرصه سیاست بازتعریف کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر