محمد افخمی: چند
روز پیش، بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر مکزیک و احتمالا جهان بازداشت شد. این سومین
بار است که «خواکین گوزمن» ملقب به کوتوله (الچاپو) دستگیر میشود. او بار نخست ۱۴سال
پیش از زندان فرار کرد و بار دوم ژوییه سال ۲۰۱۵. فرار دوم از مخوفترین زندان مکزیک،
با کندن تونلی یک و نیم کیلومتری میسر شد. تونلی با تهویه، سیستم روشنایی و مناسب برای
موتورسیکلت. دولت ایالات متحده این بار ۵میلیون دلار برای بازداشت گوزمن جایزه تعیین
کرده بود. بازداشتی که در نهایت در یک عملیات مشترک توسط اداره مبارزه با مواد مخدر
ایالات متحده، پلیس فدرال مکزیک و نیروی دریایی مکزیک اتفاق افتاد.
با
وجود انبوه اتهاماتی که متوجه الچاپو شده، او در میان بسیاری از مردم مکزیک شخصیت
محبوبی دارد. این محبوبیت تا حد زیادی مرهون کمکهای او به فقرا و حتی کمکهایش در
ساخت ورزشگاه و بیمارستان در محلههای فقیرتر مکزیک است. برای بسیاری از مردم آمریکای
مرکزی که امیدشان را از سیاستمداران بریدهاند، الچاپو سیمای رابینهودی است که
هرچند ضرر میرساند، اما به مردم کمک هم میکند. در اکتبر ۲۰۱۵، «شان پن»، بازیگر و
کارگردان شناخته شده آمریکا موفق به ملاقاتی مخفیانه با الچاپو و مصاحبه با او شد.
این مصاحبه که پس از بازداشت الچاپو در نشریه «رولینگ استونز» چاپ شده، تنها گفتگوی
مستند موجود با این قاچاقچی است. شان پن در مقاله بلندی که در مقدمه این مصاحبه منتشر
کرده به تفصیل جریان چگونگی ملاقات را شرح داده و توضیح داده یک توییت از جانب «کیت
کاستیلو»، بازیگر معروف مکزیکی در حمایت از گوزمن باعث علاقه این قاچاقچی به او شده
است. گوزمن که پس از فرارش به دنبال ساخت فیلمی درباره زندگیاش بوده از طریق ارتباط
وکیلش با کاستیلو تلاش کرده با سینماگران هالیوود ارتباط برقرار کند. این ارتباط در
نهایت به آشنایی شان با گوزمن منتهی شده. «شان پن» در ادامه، ماجرای سفرش به مکزیک
و رسیدن به مخفیگاه گوزمن را توضیح داده است. این که یک شب با کیت مهمان الچاپو بودهاند
و در پایان آن شب الچاپو موافقت کرده که هشت روز دیگر با شان پن دیداری مجدد برای
مصاحبه داشته باشد. دیداری که البته هیچگاه اتفاق نمیافتد. چرا که به مجرد بازگشت
شان پن به لس آنجلس، حلقه محاصره الچاپو تنگتر میشود و الچاپو دیگر مکانی ثابت
برای میزبانی شان پن پیدا نمیکند. اما الچاپو به وعده خود وفادار میماند و در یک
فیلم ۱۷ دقیقهای به بخشی از سوالاتی که شان پن از طریق کیت در اختیارش گذاشته پاسخ
میگوید. آنچه در ذیل میآید متن کامل این پرسش و پاسخ است:
-
چیزی که از شش سالگیام تا امروز به یاد دارم این است که پدر و مادرم بسیار متین و
بسیار فقیر بودند. به یاد دارم که مادرم برای حمایت از خانواده نان میپخت و من
نانها را میفروختم. پرتقال و نوشابه و شکلات هم میفروختم. مادرم خیلی سخت کار
میکرد. ذرت و لوبیا میکاشتیم. من از گاوهای مادربزرگم مراقبت میکردم و هیزم خرد
میکردم.
-
و چطور درگیر تجارت مواد مخدر شدی؟
-
خب، از وقتی پانزده سالم بود و بعد از آن، من در حاشیه شهر «بادیراگاتو» بودم. در
مزرعهای به اسم لاتونا بزرگ شدم و در آن منطقه حتی امروز هم فرصت شغلی وجود
ندارد. تنها راه به دست آوردن پولی که بشود با آن غذا خرید و و زنده ماند این بود
که خشخاش و ماریجوانا بکارید. در همان سن و سال من شروع کردم به کاشتن اینها
و فروختنشان. چیزی که میتوانم به شما
بگویم همین است.
-
چطور آنجا را ترک کردی؟ چطور تجارتت گسترش یافت؟
-
هجده سالم بود که از مزرعهام به کولیاکان و از آنا به گوادالاهارا رفتم ولی هیچ
وقت سرزدن به مزرعهام را ترک نکردم. حتی تا امروز. چون مادرم، شکر خدا، هنوز زنده
است و در مزرعهمان لاتونا زندگی میکند و خلاصه اوضاع به این منوال بوده است.
-
زندگی خانوادگیات از آن موقع تا به حال چطور عوض شده است؟
-
خیلی خوب عوض شده! بچههام، برادرهام، خواهرزاده و برادرزادههام همه با هم خیلی
خوب کنار میآییم. خیلی طبیعی و خیلی خوب.
-
و حالا این که آزاد هستی، چه تاثیری رویت داشته؟
-
خب، تاثیر آزاد بودن همین است که خوشحالم. چون آزادی واقعا زیباست و فشارهایی که
هست، راستش برای من طبیعی است. من این چند سال اخیر مجبور بودهام در بعضی شهرها مراقب باشم ولی احساس نمیکنم که
این مساله لطمهای به سلامت یا ذهنم وارد کرده است. حس خوبی دارم.
-
راست میگویند که مواد مخدر انسانیت را نابود میکند و به انسانها لطمه میزند؟
-
بله خب این حقیقت است که مواد مخدر آدمها را نابود میکند. متاسفانه همانطور که
گفتم جایی که من در آن بزرگ شدم برای زنده ماندن راه دیگری وجود نداشت و هنوز هم
راه دیگری وجود ندارد. در نظام اقتصادی ما راهی برای کار کردن و در آوردن پول کافی
برای چرخاندن زندگی وجود ندارد.
-
به نظرت این که تو در قبال میزان بالای
اعتیاد در جهان مسوولی حقیقت دارد؟
-
نه این اشتباه است. چون روزی که من وجود نداشته باشم هم مصرف مواد به هیچ وجه کم
نمیشود. قاچاق مواد کم شود؟ اشتباه است.
-
آیا وقتی زندان بودی، میزان تجارتت بیشتر شد؟
-
چیزی که من میدانم و میتوانم بگویم این است که چیزی عوض نشده. نه چیزی کم شده و
نه چیزی زیاد.
-
و خشونتی که همراه این نوع فعالیت است؟
-
تا حدی این مساله زاده این است که برخی افراد از ابتدا با یک سری مشکل و مساله رشد
کردهاند. برخی هم هستند که حسادت میورزند و برعلیه کسی اطلاعاتی دارند و این
باعث به وجود آمدن خشونت میشود.
-
آیا خودت را فرد خشنی میدانی؟
-
نخیر قربان
-
آیا خودت را متمایل به خشونت محسوب میکنی یا معتقدی که از آن به عنوان آخرین راه
حل استفاده میکنی؟
-
ببین. من فقط از خودم دفاع میکنم و همین. ولی آیا من دردسر درست میکنم؟ هیچ وقت.
-
نظرت درباره اوضاع مکزیک چیست؟ چشمانداز مکزیک را چطور میبینی؟
-
خب قاچاق مواد همین الان هم بخشی از فرهنگ ماست که از اجدادمان به ما رسیده و نه فقط
در مکزیک. این یک مساله جهانی است.
-
آیا فعالیت و سازمان خودت را یک نوع کارتل حساب میکنی؟
-
نخیر قربان. به هیچ وجه. چون اینجا افرادی هستند که زندگیشان را وقف این فعالیت
کردهاند و اینها به من وابسته نیستند.
-
از زمانی که تو وارد این تجارت شدی تا امروز، چه تغییراتی در آن به وجود آمده؟
-
تغییرات خیلی بزرگی. امروز چندین نوع مواد مخدر وجود دارد و آن زمان ما فقط
ماریجوانا و خشخاش را میشناختیم.
-
مردم امروز نسبت به آن زمان چه تغییری کردهاند؟
-
تغییرات خیلی بزرگی. چون هر روز روستاها بزرگ و بزرگتر میشوند و آدمهای شبیه ما
بیشتر میشوند و تنوع فکر بیشتر میشود.
-
چشمانداز تجارتتان چطور است؟ فکر میکنی روزی از بین میرود یا بزرگتر میشود؟
-
نه؛ از بین نمیرود، چون هرچه زمان میگذرد ما مردم بیشتری میشویم و این هیچ وقت
تمام نمیشود.
-
آیا فکر میکنی فعالیتهای تروریستی در خاورمیانه تاثیری در آینده قاچاق مواد مخدر
دارند؟
-
نخیر قربان. هیچ چیزی را عوض نمیکنند.
-
تو روزهای آخر پابلو اسکوبار را دیدهای. به نظرت روزهای آخر تو در این تجارت چطور
خواهد بود؟
-
من میدانم که یک روز میمیرم. امیدوارم که به دلایل طبیعی باشد.
-
دولت ایالات متحده فکر میکند که دولت مکزیک تمایلی به بازداشت تو ندارد و به
دنبال کشتن توست. نظر خودت چیست؟
-
نه من فکر میکنم که اگر پیدایم کنند، دستگیرم میکنند. مسلم است.
-
به نظرت فعالیتهایت روی مکزیک چه تاثیری دارد؟ فکر میکنی تاثیر بزرگی دارد؟
-
نه به هیچ وجه. به هیچ وجه.
-
چرا؟
-
چون قاچاق مواد فقط به یک نفر متکی نیست. به خیلی آدمها متکی است
-
به نظرت در این بین چه کسی مقصر است؟ کسانی که مواد را میفروشند یا کسانی که مصرف
میکنند و برای آن تقاضا ایجاد میکنند؟ چه رابطهای بین تولید، عرضه و مصرف وجود
دارد؟
-
اگر مصرفی نبود، فروشی هم نبود. این که مصرف روز به روز بیشتر میشود واقعیت دارد،
پس فروش هم بزرگ و بزرگتر میشود.
-
به ما میگویند که آووکادو برای شما خوب است. لیمو برای شما خوب است، گوآنابابا
برای شما خوب است. ولی هیچ وقت نمیبینم که کسی برای مواد مخدر تبلیغ کند. آیا تو
کاری برای تهییج مردم نسبت به مصرف مواد انجام دادهای؟
-
اصلا و ابدا. این کلی توجه جلب میکند. مردم، یک جورهایی خودشان میخواهند بدانند
مواد چه حسی به آدم میدهد یا چه طعمی دارد و بعد اعتیاد بیشتر میشود.
-
هیچ رویایی داری؟ اصلا رویا میبینی؟
-
هرچه طبیعی باشد. ولی رویا دیدن روزانه؟ نه.
-
ولی اکثر مردم رویایی دارند. امیدی برای زندگیات داری؟
-
من میخواهم روزهایی که خدا به من داده است را با خانوادهام زندگی کنم.
-
و اگر میتوانستی دنیا را عوض کنی، این کار را میکردی؟
-
من همینطور که دنیا هست خوشحالم.
-
رابطهات با مادرت چطور است؟
-
رابطهام؟ عالی! خیلی خوب.
-
اساسش احترام است؟
-
بله قربان. احترام، وابستگی و عشق.
-
آینده پسرها و دخترهایت را چطور میبینی؟
-
خیلی خوب! خوب با هم کنار میآیند و خانواده محکمی هستند.
-
زندگی خودت چطور؟ زندگی خودت از وقتی از زندان فرار کردی چه تغییری کرده؟
-
مملو از خوشحالی شده. چون من آزادی دارم.
-
هیچ وقت مخدر مصرف کردهای؟
-
نخیر قربان. خیلی سال پیش امتحانشان کردم. ولی اعتیاد؟ نه.
-
چند سال پیش؟
-
من در حداقل ۲۰ سال اخیر هیچ مخدری مصرف نکردهام.
-
آیا این که فرارت ممکن است خانوادهات را به خطر بیندازد نگرانت نکرد؟
-
چرا قربان، کرد.
-
و این فرار اخیرت به قیمت جان کسی تمام شد؟
-
من هیچ وقت به آسیب زدن به کسی فکر نکردهام. تنها کاری که کردم این بود که از خدا
کمک خواستم و اوضاع درست شد. همه چیز عالی بود و الان من اینجا هستم. خدا را شکر.
-
شاید بد نباشد ذکر کنیم که دوباری که از زندان فرار کردی، هیچ خشونتی اتفاق نیفتاد.
-
در مورد من، نیازی به خشونت نبود. در موارد دیگر، شرایط به صورت دیگری رقم میخورد
ولی اینجا نه ما به هیچ خشونتی متوسل نشدیم.
-
با توجه به چیزهایی که در موردت نوشته میشود و آنچه در تلویزیون دیده میشود و
چیزهایی که درباره تو در مکزیک گفته میشود، دوست داری چه پیغامی به مردم مکزیک
بدهی؟
-
خب میتوانم بگویم که طبیعی است که مردم درباره من احساسات متضادی داشته باشند چون
برخی مرا میشناسند و برخی نمیشناسند. به همین خاطر میگویم طبیعی است. چون آنهایی
که من را نمیشناسند تردیدهای خودشان را دارند که مثلا من آدم خوبی هستم یا نیستم.
-
و اگر از تو بخواهم که خودت را از بیرون تعریف کنی. فرض کنیم که خودت نیستی و کسی
هستی که خودت را بهتر از هرکسی در جهان میشناسی، خودت را چطور تعریف میکنی؟
-
خب من اگر میشناختمش از نظر من کسی است
که به هیچ وجه به دنبال دردسر نیست. به هیچ وجه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر