سنت
اندیشه در حوزه سیاست و جامعه ایرانی، سنت «نصیحتنامه نویسی» است. اندیشمندان
سنتی ایرانزمین، یا خطاب به ارباب قدرت «نصایحالملوک» مینوشتهاند یا ملت را
پند و اندرز میدادهاند. شیوه نخست، برای ذات قدرت اصالت مستقلی قایل نبود. گماناش
بر آن بود که اگر در دستگاه سیاسی فسادی رخنه میکند، محصول فساد اخلاقی شخص حاکم
است. این اندیشه در درجه نخست بهترین حکومت را «حکومت صالحان» قلمداد میکرد و در
گام بعدی، در برخورد با ارباب قدرت تلاش میکرد که او را به «نیکی»، «عدالت» و
«دادگری» دعوت کند.
در
جنبه اجتماعی نیز دستگاه فکری ایرانیان، سابقه قابل اعتنایی در پرداخت «اندیشههای
اجتماعی» نداشت. مصلحان ایرانی، جامعه را صرفا محصول انباشت شمار زیادی فرد مستقل
قلمداد میکردند. بدین ترتیب، اخلاقیاتی که برای اصلاح اجتماعی توصیه میکردند، در
نهایت چیزی جز همان اخلاقیات فردی و شخصی نبود. این دستگاه، قادر به تشخیص جایگاه
اجتماعی فرد در سطح جامعه و در نتیجه حقوق و وظایف شهروندی نبود.
در
غرب اما، دستکم از عصر روشنگری به بعد، ایده «حکومت صالحان» به مرور ارزش و
اعتبار خود را از دست داد. قدرت و دولت، ساختارهای مستقلی به حساب آمدند که به
خودی خود الزاماتی را به دنبال میآوردند. بدین ترتیب، پرسش «چه کسی باید حکومت
کند» به «چگونه باید حکومت کرد» تغییر یافت. اندیشههای «نیکولا ماکیاولی» یکی از
درخشانترین نقاط عطف تاریخی در مفهوم سیاستورزی و قدرت به حساب میآید. در این
نگاه مدرن، صلاحیت فردی شخص حاکم و اخلاقیات شخصی او ملاک قضاوت در مورد حکومت
نیست. ای بسا حاکمان صالحی که در جبر دستگاه عریض و طویل سیاست نتیجهای جز ویرانی
به دنبال نیاورند و در مقابل، چه سیاستمدارانی که صرفا در جست و جوی مصالح و
مطامع شخصی، دستاوردهای ارزشمندی برای جامعه خود به دنبال داشتند. گذار از شیوه
«نصیحتگرایی» در سیاست به عصر «خردگرایی» و «واقعبینی» حرکتی رو به جلو و از
نشانههای اصلاحگری در عرصه سیاسی است.
مفسدهای
رخ مینماید. ظلمی از جانب دستگاه حکومتی، یا کمبود و نارسایی در برآوردهسازی
نیاز و مطالبهای اجتماعی. گروهی دست به نصیحت ارباب قدرت میزنند. نامه مینویسند.
بر منبر وعظ قرار میگیرند. مصاحبه و گفتوگو میکنند و در تمام موارد سیاستمداران
و دستگاه حکومت را به راه صلاح رهنمون میشوند. نسبت به پیامدهای ظلم، بیعدالتی
یا فساد هشدار میدهند. نوحهسرایی میکنند. مثالهای تاریخی ارایه میدهند. پای مدلهای
اسطورهای یا اسطورههای مذهبی را به میان میکشند تا بلکه ارباب قدرت از کرده نا
ثواب خود پشیمان شده و به راه راست باز گردد. اینان، همان نصیحتگران دیروزیاند.
گروه
دیگر، بر ظلم میشورند. فریاد «هیهات من الذله» سر میدهند. مرگ را بهتر از این
زندگانی میخوانند و بیتوجه به محاسبات دم دستی در مورد توازن قوا، بر «ستمگر»
میشورند. اینان همچنان در بند اخلاقیات شخصی هستند. درصدد حفظ تنزه شخصی به سر میبرند.
کرامت فردی خود را ملاک رفتار اجتماعی میدانند. نگران هستند که دستشان آلوده به
برگ رای تایید حکام جائر شود. همه چیز با ملاکهای صوفیانه اخلاق شخصی سنجیده میشود.
خبری از بلوغ اجتماعی و خلقیات جمعی نیست.
شخص
اصلاحطلب اما، به قوانین مدرن سیاستورزی گردن مینهد. به ابعاد پیچیده اخلاقیات جمعی
واقف است. تنزهطلبی شخصی را به حوزه اجتماعی گسترش میدهد. سیاست را عرصه «نتیجهگرایی»
میداند. واقعگرا است. پس سعی در اصلاح شخصی ارباب قدرت ندارد. بلکه تلاش میکند
معادلات اجتماعی و سیاسی را به گونهای تغییر دهد که موازنه قدرت به سمت مطلوباش
تغییر جهت بدهد. شخص اصلاحطلب نیز قطعا آرمانی دارد، اما آرمانگرایی خود را در
تضاد با واقعبینی نمیبیند. مسیر کلی خود را رسیدن به آرمان نهایی قلمداد میکند،
اما در هر قدم، از ابزارهای به واقع موجود استفاه میکند. او تغییر تمامی شرایط،
از جمله رقبایش را مقدمه سیاستورزی نمیداند. نامطلوبات حاضر برای فرد اصلاحطلب
فقط «صورت مساله» هستند. او باید در همین شرایط نامطلوب به دنبال راه حل گذار به
مسیر مطلوب بگردد.
کانال «مجمع دیوانگان»+ را در تلگرام دنبال کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر