بزرگترین
ناو نیروی دریایی ایران، «خارک» است. یک «ناو لوجستیک» که محمدرضاشاه در سال ۵۵
سفارش خرید آن را به انگلستان داد. «ناو لوجستیک» کاربری نظامی مستقیم ندارد. مسوول
حمل سوخت، تجهیزات و مهمات با هدف حمایت از ناوهای جنگی است. ناوهای ایران، در فواصل
کوتاهی همچون خلیج فارس و دریای عمان نیاز به حمایت یک ناو لوجستیک ندارند. از این
جهت، به نظر میرسد که محمدرضاشاه در بلندپروازیهای خود قصد نفوذ در آبهای بینالمللی
را داشته است. البته عمر شاه ارتشدوست کفاف نداد که تحویل «خارک» را به چشم
ببیند، اما میتوان حدس زد که اگر زنده بود و دلیل حضور در آبهای بینالمللی را
از او میپرسیدند جواب میداد: «ما برای حفظ عمق استراتژیک خود باید در اقیانوس
هند هم حضور نظامی داشته باشیم»!
*
* *
ایران
و عراق حدود ۱۵۰۰ کلیومتر مرز مشترک دارند. به همین دلیل ما برای حفظ امنیت کشورمان
به خود حق میدهیم که در عراق دخالت داشته باشیم. عربستان هم تقریبا همین مقدار با
عراق مرز مشترک دارد. آنها برای حفاظت از خود مجبور شدهاند با یک هزینه نجومی
نزدیک به ۱۰۰۰ کیلومتر از مرزشان با عراق را دیوار امنیتی بکشند. (+)
بسیاری از ما حاضر نیستیم که بپذیریم عربستان هم دقیقا مثل ایران ناچار است برای
حفظ امنیت خودش در عراق نقش بازی کند.
ترکیه
در جنوب خود بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر مرز مشترک با عراق و سوریه دارد. دولت ترکیه
اصرار دارد که برای ایجاد یک حاشیه امن مرزی چند کیلومتر از مرز خودش عبور کند و امنیت
کشورش را با ایجاد یک منطقه امن مرزی تضمین کند. ما این رویکرد ترکیه را
تجاوزکاری قلمداد میکنیم. در مقابل خودمان هزار کیلومتر از خاک خود دور میشویم
تا در کشوری که اساسا هیچ مرزی با ما ندارد «عمق استراتژیک» تشکیل دهیم.
*
* *
از
اشغال خاک هندوستان توسط نادرشاه، دولتهای ایران نزدیک به ۳۰۰ سال است که به هیچ
کشور دیگری تجاوز نکردهاند. در طول جنگهایی که طی این سه قرن رخ داده، ما یا بخشهای
عمدهای از خاک خود را از دست دادهایم، یا در بهترین حالت توانستهایم از مرز خود
دفاع کنیم. این کارنامه ۳۰۰ ساله، سبب شده بسیاری از ما فراموش کنیم که ایرانیان
هم در قاعده تجاوزگری و لشگرکشی، تفاوت ماهوی با دیگر قدرتهای جهان نداشتهاند. یعنی
اگر دستشان رسیده و زورشان چربیده، کشورگشاهای قهاری بودهاند. توقف کشورگشاییهای
ایرانی پس از نادر محصول هیچ دگرگونی اخلاقی یا ایدئولوژیکی در میان ایرانیان
نبود. سراشیبی زوال بود که به مرور ما را در وضعیت ضعف مداوم قرار داد. به گونهای
که اگر خاکی از دست نمیدادیم باید پای پیروزی میگذاشتیم. چه جای تعجب که با بروز
کوچکترین بارقههایی از امکان برتری نظامی، گروهی دامن از دست بدهند و قهرمانان
ملی خود را از میان نظامیان انتخاب کنند؟
*
* *
تجمع
کشورهای توسعه نیافته با حاکمانی نیمهدموکراتیک یا کلا غیردموکراتیک در منطقه خاورمیانه،
سبب شده تا پیشبرد منطق «گفتوگو» سیاستی به نسبت دست چندم محسوب شود. هر یک از
کشورها فهرست بلندبالایی از دلایل دارد تا خودش را قانع کند که «دیگری اهل گفت و
گو نیست». اختلافات قومی، نژادی و مذهبی نیز بیشتر و بیشتر به آتش اختلافات دامن
میزند و همه چیز فراهم است تا نه تنها همسایگان منطقهای از همکاریهای سازنده با
یکدیگر باز بمانند، بلکه هرازگاهی کار از سطح بیاعتمادیهای دو جانبه فراتر رفته
و به فجایعی چون جنگ ایران و عراق بینجامد.
بالا
گرفتن خشونت و وقوع وضعیتهای «اضطراری»، همواره دست بالا را در اختیار گفتمانهای
افراطی قرار میدهد و گرایشهای مصلحانه را در موقعیت ضعف فرو میبرد. در دورههای
هیجانی، سخن گفتن از حفظ آرامش و ضرورت پایبندی به گفتوگو مشتری چندانی ندارد. با
این حال، اگر یک بار برای همیشه تکلیف خودمان را با رویکرد تهاجمی، اتکا به منطق
اسلحه و سیاست «تنشزایی» مشخص نکنیم، تا قیام قیامت باید در حالت نیمه آماده جنگی
قرار داشته باشیم. هزینههای گزاف نظامی برای خود بتراشیم. برای حفظ عمق استراتژیک
خود به مناطق دوردست لشکرکشی کنیم و دستمان به خون زنان و کودکان بیگناه آغشته
شود. جنگها با جنگ پایان نمییابند. تنها راه توقف این بازی جنون صلح است و گفتوگو.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر