جناب
ظریف، در گفت و گوی دیشب خود با صدا و سیما، ناخودآگاه از تعبیر جالبی استفاده
کردند که بسیار به دل من نشست. هرچند گویا خود جناب وزیر از به کار بردن این تعبیر
پشیمان شد و سعی کرد جمله ناتمام را به گونه دیگری تغییر دهد، اما حقیقت نهفته در
آن به قدری عمیق و آشنا بود که از ذهن من زدوده نخواهد شد: «زندانی گذشته».
به
نظر میرسید منظور جناب ظریف از به کار بردن این تعبیر که «ما دیگر زندانی گذشته
نیستیم» این بود که بخش عمدهای از دشواریهای پیش روی دولت و مذاکره کنندگان
محصول اشتباهات دولت پیشین بود که تحریمهای شدید و قطعنامههای شورای امنیت را
به دنبال آورده بود. با این حال، من گمان میکنم، فارغ از مقایسه دو دولت و وضعیت
بسیار مصداقی و خاص یک تیم مذاکره کننده، نه تنها تمامی دولتهای ما، نه تنها
تمامی احزاب و گروههای سیاسی ما، بلکه تک تک شهروندان این سرزمین، سالهای سال
است که «زندانی گذشته» هستند.
*
* *
سالها
پیش و در دوران دانشجویی، دوستان بسیار عزیزی داشتم که در حوزه سیاست از دلبستگان
«حزب توده ایران» بودند. هر گاه بحثمان از دایره دوستی خارج میشد و به سیاست و
ماجرای کودتای ۲۸ مرداد میرسید، ناخودآگاه به سمت جایگاه دو دشمن سوق داده میشدیم.
بنده از این طرف در انتقاد از برخی اقدامات حزب در تخریب مصدق و دوستان از آن طرف
در انتقاد از برخی اقدامات مصدق و طرفدارانش در حمله به تجمعات تودهایها. خلاصه
بحث ما گاه بالا میگرفت و دوستانی بسیار نزدیک و صمیمی در رده دشمن متخاصم در میآمدند.
برای چه؟ بر سر چه؟ اتفاقاتی که دهها سال پیش از تولد هر یک از ما رخ داده بود؟
اعمالی که نه ما و نه حتی پدرانمان هیچ نقشی در آن نداشتیم و نتیجه مباحث ما نیز
هیچ تغییری در پیامدهایش هم ایجاد نمیکرد؟ همان زمان نیز گهگاه به ذهنام میرسید
که ما «زندانی گذشته» هستیم.
*
* *
در
بازخوانی وقایع ایران باستان، گروهی چنان مسحور پیشینه باستانی کشور میشوند و
چنان در افسوس شکستهایی همچون قادسیه و نهاوند فرو میروند که ناخودآگاه اسیر
نوعی «نژادپرستی» میشوند. عربستیزی پیشه میکنند و از هرآنچه رنگ و بوی عربی
داشته باشد کینه و نفرت به دل میگیرند. گروه دیگری به صورت متقابل هرگونه تعلق
خاطر به پیشینه باستانی کشور را در چهارچوب اسلامستیزی تفسیر میکنند و باز هم یک
جدال دیگر. باز هم اسارت در گذشتهای هزاران ساله که تمام شده و رفته است اما گویا
نمیخواهیم دست از سرش بر داریم، یا سایه شوم آن نمیخواهد که از سر ما کم شود.
*
* *
زندانی
گذشته بودن، صرفا یک پدیده ایرانی نیست. برای مثال بخش عمدهای از جامعه آلمانی
نیز همچنان شرمسار اقدامات هیتلر و جامعه نیم قرن پیش آلمان است. با این حال بعید
است که هیچ ملت و دولتی به اندازه ایرانیان این چنین آشکار و مصمم از اسارت خود در
گذشته پاسداری کنند. خساراتی که هندیها از استعمار انگلستان متقبل شدند و انبوه
کشته شدگانشان در جریان جنبش استقلال با هیچ کشور دیگری قابل قیاس نیست. اما
امروز کمتر نشانی از کینتوزی و انتقامجویی در میان هندیها مشاهده میشود. شعارشان
شاید «ببخش و فراموش کن» باشد. شاید هم «فراموش نکن، اما ببخش». ولی ما رویه دیگری
داریم. حتی ارشدترین مقامات حکومتی ما ذرهبین به دست میگیرند تا رد پای «خباثت»
انگلستان را در تاریخ کشور پیدا کنند تا از آن دستمایهای برای تئوریزه کردن
عداوتی دنبالهدار بسازند. ما چنان پای در گذشته داریم که آتش کینتوزی و انتقامجوییمان
فروکش نمیکند. پس هیچ گونه «ببخش»ی در کار نخواهد بود.
سالهاست
در برخورد با هر سیاستمداری که از راه میرسد، گروهی چماق تاریخ به دست میگیرند.
میخواهند تک تک مواضع و نظرات او را در دوران انقلاب، در دهه شصت، در جریان فلان
واقعه تاریخی و بهمان اتفاق ناخوشآیند بررسی کنند. ظاهر امر شاید ادعای «تجربه
تاریخی» و پندآموزی از گذشته باشد. اما عملا درافتادن به دام «انتقامجویی» است.
گرایشی لجوجانه برای زنده نگه داشتن هر اتفاقی که دیگر گذشته است. تا جایی که به
نظر میرسد برخی از ما چنان بر این انتقامجویی تاریخی خود مصر هستیم که حتی حاضر
هستیم امروز خود و فردای فرزندانمان را قربانی این کینههای تاریخی کنیم. چرا که
ما هنوز «زندانی گذشته» هستیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر