مبدا
جنبش اصلاحات را بسیاری انتخابات میاندورهای مجلس پنجم میدانند. در هر صورت، حد
فاصل سالهای ۷۶ تا ۸۰، اصلاحطلبان در ۴ انتخابات پیاپی توانستند قاطعانه به
پیروزی دستیابند. (ریاستجمهوری ۷۶ و ۸۰، مجلس ۷۸ و شورای شهر ۷۷) بیراه نیست که
این بازه زمانی را اقبال عمومی به اصلاحات انتخاباتی بنامیم. یک بازه حدودا ۵ ساله
تا انتخابات شورای شهر دوم. در این مدت، تولید ناخالص ملی ۵۰ درصد رشد یافت. میزان
رشد اقتصادی از حدود ۲درصد در سال ۷۶ تا بیش از ۸درصد در سال ۸۰ ارتقا پیدا کرد و
تورم از ۲۰درصد در سال ۷۶ تا نزدیک به ۱۰درصد در سال ۸۰ کاهش یافت. در زمینه
سیاسی، قتلهای زنجیرهای که از سالها پیش آغاز شده بود متوقف و عوامل آن از
وزارت اطلاعات ریشهکن شدند. مطبوعات نیز یک دوران شبهطلایی را تجربه کردند اما از
قرار معلوم، توقعات رای دهندگان از آرایی که به صندوق انداخته بودند بسیار بیش از
این دستاوردها بود. در دومین دوره شوراهای شهر و روستا که به «آزادترین انتخابات
تاریخ جمهوری اسلامی» شهرت یافت، به ناگاه اهالی پایتخت از حاضر شدن پای صندوق
خودداری کردند. از برآیند آرای ۱۳درصد واجدین حق رای، شورای شهری سر کار آمد که
بروندادش محمود احمدینژاد بود. از آن پس، اصلاحطلبان برای بیش از یک دهه در هیچ
انتخاباتی پیروز نشدند.
*
* *
«ایران،
جامعه کوتاه مدت»، عنوانی است که «دکتر
همایون کاتوزیان» بر نظریه خود در مرور تاریخ ایرانزمین گذاشته است. جامعهای
سرشار از التهاب، ناامنی و بیثباتی. در سرزمین «اصبحت امیراً و امسیت اسیراً» (صبحگاهان
امیر بودم و شامگاهان، اسیر) طبیعتا هیچ برنامه طولانی مدتی معنا نداشته است. حتی
سادهترین شهروندان نیز نمیتوانستند برای زندگانی خود و فرزندانشان برنامههای
بلندمدتی طراحی کنند، چه رسد به حکومتهایی که یکی پس از دیگری از راه میرسیدند و
در فرصتی کوتاه ریشهکن میشدند. این خصیصه «کوتاه مدتی»، به مرور از وضعیت
اجتماعی کشور فراتر رفته و به یکی از ویژگیهای روانشناسی جمعی ایرانیان بدل شد.
بدین ترتیب، وقتی سرانجام نظام خودکامه سقوط کرد و مجلس ملی تاسیس شد، نشانههای
آشکار این کوتاه مدتی در تصمیمات نمایندگان مردم بروز و ظهور یافت.
حد
فاصل انقلاب مشروطه تا سقوط قاجاریه، (از ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۴) مجلس شورای ملی در مجموع
۳۵ صدراعظم انتخاب کرد. با میانگین کمتر از ۶ ماه برای هر صدراعظم اصلا معلوم نبود
مجالس توقع چه معجزهای از نخستوزیران داشتند؟ عجیب نبود که مردم از این آشفتهبازار
خسته شوند و در طلب «نظم» به استبداد رضاشاهی اقبال نشان دهند. رضاشاه در دوران ۱۷
ساله سلطنت خود، از ۹ نخستوزیر استفاده کرد و از این جهت به صورت میانگین به هر
کدام ۲ سال فرصت داد. با سقوط رضاشاه، فضای به نسبت دموکراتیکی در کشور ایجاد شد
که حد فاصل شهریور ۲۰ تا کودتای سال ۳۲ به طول انجامید. این بار نیز مجلس شورای
ملی ۱۷ نخستوزیر تعیین کرد. باز هم میانگین دوره هرکدام به زیر یک سال سقوط کرد.
به زبان سادهتر، ایرانیان حتی حاضر نبودند به کسانی که خود انتخاب میکردند فرصت
کافی برای ایجاد تغییر بدهند.
*
* *
در
کشوری که دو انقلاب بزرگ را طی ۷۰ سال تجربه کرده و در همین مدت چندین کودتا، جنگ،
اشغال نظامی و تغییر رژیم را از سر گذرانده، سهم پیوستگی در سیاست اصلاحطلبی
تنها چیزی حدود ۵ سال تداوم بود. پس از ۵ سال، عملا اکثریت جامعه از حمایت فعال
خود از جریان اصلاحات دست برداشتند و نتیجه آن سراشیبی اصلاحات و البته افول آشکار
تمامی شاخصهای کشور بود. با این حال، در تمام این دوران، منتقدان اصلاحات بخش
عمدهای از بار شکستها را به دوش این جریان انداختهاند. باز هم مشخص نیست اصلاحطلبان
طی یک مدت ۵ ساله دقیقا قرار بود چه معجزهای انجام دهند؟
در
جریان انتخابات سال ۹۲، یک عقلانیت جمعی در میان ایرانیان به اقبال انتخاباتی و
پیروزی جریانی نزدیک به اصلاحات منجر شد. اقبالی که نه تنها وضعیت داخلی را از یک
بنبست عجیب رهانید، بلکه ظرف کمتر از دو سال به دستاوردی خیره کننده در عرصه
روابط بینالملل انجامید. با این حال، تنها با گذشت ۲ سال از اقبال پیشین، عوارض «جامعه
کوتاه مدت» بار دیگر بروز یافته است. با نخستین نشانههای مقاومت از جانب هسته
قدرت، عدهای مجددا بر طبل تحریم انتخابات میکوبند. یعنی این بار حتی نمیخواهند
برای یک بازه ۵ ساله هم به این استراتژی کمهزینه فرصت بدهند. مشخص نیست چرا ملتی با
این حجم از شتابزدگی، نداشتن پشتکار و تزلزل در انتخاب رویه، باید خودش را شایسته
تغییراتی عمیق و پایدار بداند.
(منبع
دادههای اقتصادی بانک
جهانی+ است)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر