میگویند
در زمان جمهوری روم قانونی وجود داشته که هیچ سردار پیروزی حق نداشته است پس از
انجام ماموریت، با سپاه خود به روم باز گردد. «جولیوس سزار» این قانون را زیرپا
گذاشت. جمهوری از میان رفت و جای خودش را به امپراطوری داد. سالها پیش از آن، در
جمهوریهای آتن، اساسا هیچ ارتش منسجم و مستقلی وجود نداشت. شهروندان آزاد
(همانانی که حق رای داشتند) در صورت ضرورت حق داشتند که سلاح به دست گرفته و به
جنگ بروند. در برابر از مزایای جنگ (غنیمت و برده) بهرهمند شوند. همانزمان، در
امپراطوری پارسیان نخستین نطفههای ارتش منسجم و دایمی بسته شده بود. پادشاهان، بر
خلاف حاکمان یونان، همواره به ارتش خود متکی باقی ماندند. بدین ترتیب، در ۲۵۰۰ سال
تاریخ استبدادی ایرانزمین، سرنوشت تغییر حکومتها صرفا به شکست ارتشها وابسته
شد.
*
* *
نخستین و احتمالا سادهترین توجیه
برای ضرورت فاصلهگرفتن نظامیان از عرصه سیاست، ضرورت توزیع قوا در جهان سیاست
است. ضرورتی که آشکارا در تضاد با انسجام ارتش قرار دارد. سیاست، عرصه توازن قوا
است. اگر این توازن به صورتی یک جانبه بر هم بخورد، قطعا نیروی برتر تمام عرصه را
قبضه خواهد کرد. بهترین حالت، توزیع متوازن قوای سیاسی میان نیروهایی است که هیچ
یک قادر به حذف دیگری نباشند. از این جهت، ضرورت این توزیع ما را بدانسو رهنمون
میکند که اساسا جنس ابزارهای اقتدار سیاسی باید از جنس «توزیعپذیر» باشد. قدرت
نظامی فاقد این ویژگی است.
دومین
دلیل، در
تغییر جنس مشروعیت حکومت است. نخستین ساختارهای سیاسی در تاریخ بشر صرفا بر پایه
«زور» بنا شدند. «زور» در عصر جدید به تنهایی توجیه و دوامی ندارد. پس یکی از کارکردهای
اصلاحات، بازسازی ساختار سیاسی بر پایه مولفههای مدرن مشروعیت است. یعنی ایجاد دستمایههایی
از «اقتدار» که بر پایه «زور» بنا نشده باشند. به بیان دیگر، جهتگیری اصلاحات
سیاسی، باید در راستای جایگزین کردن «اقتدار» به جای «قدرت» باشد. تفاوتهای «اقتدار»
و «قدرت» را میتوان به صورت خلاصه اینگونه برشمرد:
۱-
اقتدار همیشه مشروع و قانونی است اما قدرت ممکن است مشروع یا نامشروع باشد.
۲-
اقتدار مبتنی بر رضایت است، اما قدرت اغلب مبتنی بر زور است.
۳-
اقتدار بنابر سرشت خود دموکراتیکتر از قدرت است.
در
واقع، «اقتدار نشان میدهد که انسان برای قبولاندن هدفهای خود چه تواناییهایی
دارد، در حالی که قدرت توانایی انسان برای تغییر رفتار دیگران است».* ماکس وبر
اعتقاد داشت «قدرت فقط وقتی موثر است که مشروع باشد». قدرت مشروع همان «اقتدار»
است.
*
* *
آن
زمان که مجلس ملی تصمیم گرفت «سردار سپه» را با حفظ سمت به نخست وزیری منصوب کند،
دکتر محمد مصدق در نطقی مخالف استدلال کرد که علیرغم دستاوردهای قابل تقدیر ایشان
در سمت وزارت جنگ، واگذاری سمت نخستوزیری به یک نظامی تمامی دستاوردهای مشروطیت
ما را بر باد میدهد. طبیعتا مصدق در آن موضع خود تنها بود و شد آنچه که میدانیم
شد. از آن پس، چه در دوران استبداد رضاشاهی، چه در کودتای محمدرضاشاه چه پس از
انقلاب و زمانی که سپاه وارد عرصه شد و به خودش اجازه داد بارها و بارها رییس دولت
را تهدید کرده و به او فشار وارد کند، ما به اندازه کافی تجربه تاریخی برای مشاهده
نتایج دخالت نظامیان در سیاست را داریم. با این حال، تجربیات جهانی هم از پینوشه
در شیلی گرفته تا ارتشهای مصر، ترکیه و پاکستان، همه و همه شواهدی هستند مبنی بر
فرجام بد ورود نظامیان به عرصه سیاست. بدین ترتیب، در هرکجا جهان، یکی از اصلیترین
ملاکهای سیاستمداران اصلاحطلب باید تلاش برای مصونیت عرصه سیاست از دخالت
نظامیان باشد.
پینوشت:
* ارجاعات
متن برگرفته از کتاب «بنیادهای علم سیاست» نوشته «عبدالرحمن عالم» است که «نشر نی»
منتشر کرده.
کانال
«مجمع دیوانگان»: https://telegram.me/divanesara
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر