مبارزه بیخشونت به بلوغی کم نظیر رسیده است. این خلاصه برداشت من از راهپیماییهای 1 و 10 اسفند بود. حاکمیت کودتا به مدد دو سال تجربه اندوزی در سرکوب شیوههای نوینی برای برخورد با معترضان خیابانی ابداع کرده است. به هر حال این کشور اگر در هیچ زمینهای رشد نکرده باشد، در زمینه سرکوب و اختناق به سرآمد جهانیان بدل شده، اما این تنها یک سوی ماجراست.
مدت هاست که نیروهای مسلح سپاه برای سرکوب به خیابانها نمیآیند. حضور این نیروها همواره با کشتار و بالا رفتن تلفات همراه بود. من گمان میکنم این شیوه فعلا از دستور کار خارج شده است. از سوی دیگر نیروهای انتظامی از 25 بهمن به این سو کمترین برخورد را با مردم داشتهاند. هرچند حضور این نیروها بسیار پررنگ است و تقریبا شهر را به حالت حکومت نظامی فرو میبرد، اما مامورانشان تا حد امکان از هرگونه برخورد پرهیز میکنند و تنها برای حفظ ظاهر و احتمالا ایجاد جو رعب در کنار خیابان (به ویژه دور تا دور میادین) صف میکشند. وظیفه برخورد به لباس شخصیها واگذار شده است.
دقیقا نمیدانم چرا؛ آیا به دلیل خودداری نیروی انتظامی از ادامه خشونت است و یا تفکر دیگری پشت این برنامه ریزی وجود دارد، اما در حال حاضر نیروهای بسیج مسوولیت مستقیم برخورد با مردم را برعهده گرفته اند. نیروهایی که موتور سوارانشان بیکم و کاست اراذل و اوباشی هستند که عربده میکشند، زنجیر میچرخانند و نفسکش میطلبند. هتاک و فحاش و بیرحماند و هیچ حد و مرزی برای خود قایل نیستند. این گروهها به صورت مداوم در خیابان و کوچهها مانور قدرت میدهند و اگر دستشان برسد از خشونت ابایی ندارند.
گروه دیگر جدیدترین نیروهای به کار گرفته شده هستند. نوجوانان و کودکانی که شاید حتی به سن بلوغ هم نرسیده باشند. به نظر میرسد از بسیج مدارس و یا مساجد محلهها جمع آوری شدهاند. آنچنان کم سن و سال که گاه توان حمل سپرهای خود را هم ندارند. گروه گروه به لباسهای ویژه ملبس و با کلاه خود و سپر و باتوم و اسپری فلفل مجهز میشوند و بدون استثنا همگی روی خود را میپوشانند. ترس از شناسایی کاملا در میان آنها مشهود است. با این حال ظاهر مجهزشان در دستههای 15-20 نفری بهاندازه کافی رعب آور است که نقاط نه چندان استراتژیک را تحویل بگیرند و حفاظت کنند.
در نهایت و به صورت نمونهای تکامل یافته از شیوهای همیشگی، تعداد بسیار زیادی نیروهای نفوذی که وارد جمعیت میشوند تا معترضین فعال را شناسایی و در لحظه حساس دستگیر کنند. تعداد بسیار زیادی از این افراد را میتوان اطراف خودروهای «پیکان» یافت. گویا همچنان تصور میکنند که «پیکان» استتار خوبی است، غافل از اینکه این خودرو مدت هاست در بسیاری از خیابانهای تهران انگشت نما محسوب میشود و به خوبی قابل شناسایی است.
همه اینها خلاصهای بودند از آخرین تغییرات شیوههای سرکوب خیابانی. تغییراتی که شاید در نگاه نخست پاسخ مطلوبی برای طراحان به همراه داشتهاند. امکان شکل گیری هستههای اعتراضی از بین رفته است و به همین دلیل معترضین نه میتوانند گرد هم جمع شوند و نه میتوانند به صورت منظم شعار بدهند. این مسئله خطر بالا گرفتن راهپیماییها و خارج شدن کنترل شهر از دست مسوولان را به میزان قابل توجهی کاهش میدهد. با این حال من گمان میکنم در موفقیت آمیز بودن این شیوه سرکوب هنوز یک ایراد اساسی وجود دارد که دلیل آن زاویه دید نادرست حاکمیت به هدف معترضین است.
«اعتراض مسالمت آمیز» شعاری بود که از نخستین روزهای شکل گیری جنبش سبز در دستور کار قرار داشت. محوریتی مورد توافق که من گمان میکنم چندان برای فعالان جنبش شناخته شده نبود. نه به این معنا که «خشونت پرهیزی چیست»؟ پاسخ این پرسش ساده بود. اما پرسش اصلی این بود که «با حجم سنگین سرکوب چگونه ممکن است همچنان از خشونت دوری جست و در عین حال به پیروزی دل بست»؟ به باور من این روزها شیوه جدید سرکوب حاکمیت، ناخواسته مشکل معترضین را حل کرده و جنبش بدون خشونت آنها را به بلوغ رسانده است.
در شیوه جدید، اساسا امکان شکل گیری یک تجمع بزرگ وجود ندارد. به همین میزان هم معترضین (چه بخواهند و چه نخواهند) امکان درگیری با سرکوبگران و به کار بردن خشونت را ندارند. در واقع تجمعهای اخیر، فارغ از اینکه معترضین چقدر به شعار اولیه خود پایبند بودهاند، بدون خشونت شکل گرفت و بدون خشونت هم پایان یافت. (البته منظور تنها خشونت معترضین است) مردم تنها در سکوت و گاه به صورت پراکنده در خیابان حاضر شدند، در پیاده روها قدم زدند و حتی عده بسیاری زیادی از آنها فرصت سر دادن یک شعار را هم پیدا نکردند. با این حال، هزینه وارد شده از جانب این تجمعات به حاکمیت، هیچ تفاوتی با تجمعات سال گذشته نداشته است. حاکمیت همچنان ناچار است شهر را به حال فوق العاده درآورد. هزاران نیروی امنیتی را مسلح کرده و به خیابان بفرستد و البته بسیج گستردهای از مزدوران را سازماندهی کند.
به باور من، در روند جدید راهپیماییهای معترضین، هزینههای اعتراض روز به روز کاهش مییابد، در حالی که هزینههای سرکوب همچنان پابرجاست و حتی در مواردی افزایش هم یافته است. (پیش از این محل تجمع معترضان معلوم بود و تمرکز نیروها بر روی دستههای شکل گرفته قرار میگرفت. اما این روزها نیروهای سرکوب یا باید کوچه به کوچه به دنبال معترضین بگردند و یا ناچار هستند به صفوف مردمی یورش ببرند که اصلا معلوم نیست به قصد اعتراض به خیابان آمدهاند و یا حضوری اتفاقی داشتهاند) این شیوه به معترضین کمک میکند تا اعتراضات خود را برای مدت بیشتری ادامه دهند و در برابر دستگاه سرکوب را دچار فرسایشی مداوم خواهد کرد.
مبارزه بدون خشونت، مبارزه فرسایشی است. اینجا کسی قصد ندارد پایتخت را به زور فتح کند. آنچه دستگاه سرکوب می تواند بدان ببالد از اساس در دستور کار مخالفان قرار نداشته است. مبارزه بدون خشونت یورش به مراکز نظامی و با حکومتی نیست، بلکه بدین معناست که آنقدر در صحنه بمانیم که حریف خسته شود و عرصه را واگذار کند. در کلام ساده است و در عمل بسیار دشوار، خسته کننده، سرشار از لحظات یاس و ناامیدی و ای بسا همراه با ریزش نیرو. با این حال اگر به پیروزی برسد (که میرسد) دستاوردش پایدار است و قابل اتکا. جنبش سبز این روزها به شیوهای پیشرفته از مبارزه بدون خشونت دست یافته است که سرکوبگران را واداشته تا «در خیابان با سایه ها» بجنگند، در حالی که در قلوب مردم روز به روز در حال عقب نشینی و شکست هستند. من تداوم این وضعیت را برای جنبش مفید و برای حاکمیت کودتا غیرممکن میدانم. تنها به صبر نیاز داریم و پایداری.
مدت هاست که نیروهای مسلح سپاه برای سرکوب به خیابانها نمیآیند. حضور این نیروها همواره با کشتار و بالا رفتن تلفات همراه بود. من گمان میکنم این شیوه فعلا از دستور کار خارج شده است. از سوی دیگر نیروهای انتظامی از 25 بهمن به این سو کمترین برخورد را با مردم داشتهاند. هرچند حضور این نیروها بسیار پررنگ است و تقریبا شهر را به حالت حکومت نظامی فرو میبرد، اما مامورانشان تا حد امکان از هرگونه برخورد پرهیز میکنند و تنها برای حفظ ظاهر و احتمالا ایجاد جو رعب در کنار خیابان (به ویژه دور تا دور میادین) صف میکشند. وظیفه برخورد به لباس شخصیها واگذار شده است.
دقیقا نمیدانم چرا؛ آیا به دلیل خودداری نیروی انتظامی از ادامه خشونت است و یا تفکر دیگری پشت این برنامه ریزی وجود دارد، اما در حال حاضر نیروهای بسیج مسوولیت مستقیم برخورد با مردم را برعهده گرفته اند. نیروهایی که موتور سوارانشان بیکم و کاست اراذل و اوباشی هستند که عربده میکشند، زنجیر میچرخانند و نفسکش میطلبند. هتاک و فحاش و بیرحماند و هیچ حد و مرزی برای خود قایل نیستند. این گروهها به صورت مداوم در خیابان و کوچهها مانور قدرت میدهند و اگر دستشان برسد از خشونت ابایی ندارند.
گروه دیگر جدیدترین نیروهای به کار گرفته شده هستند. نوجوانان و کودکانی که شاید حتی به سن بلوغ هم نرسیده باشند. به نظر میرسد از بسیج مدارس و یا مساجد محلهها جمع آوری شدهاند. آنچنان کم سن و سال که گاه توان حمل سپرهای خود را هم ندارند. گروه گروه به لباسهای ویژه ملبس و با کلاه خود و سپر و باتوم و اسپری فلفل مجهز میشوند و بدون استثنا همگی روی خود را میپوشانند. ترس از شناسایی کاملا در میان آنها مشهود است. با این حال ظاهر مجهزشان در دستههای 15-20 نفری بهاندازه کافی رعب آور است که نقاط نه چندان استراتژیک را تحویل بگیرند و حفاظت کنند.
در نهایت و به صورت نمونهای تکامل یافته از شیوهای همیشگی، تعداد بسیار زیادی نیروهای نفوذی که وارد جمعیت میشوند تا معترضین فعال را شناسایی و در لحظه حساس دستگیر کنند. تعداد بسیار زیادی از این افراد را میتوان اطراف خودروهای «پیکان» یافت. گویا همچنان تصور میکنند که «پیکان» استتار خوبی است، غافل از اینکه این خودرو مدت هاست در بسیاری از خیابانهای تهران انگشت نما محسوب میشود و به خوبی قابل شناسایی است.
همه اینها خلاصهای بودند از آخرین تغییرات شیوههای سرکوب خیابانی. تغییراتی که شاید در نگاه نخست پاسخ مطلوبی برای طراحان به همراه داشتهاند. امکان شکل گیری هستههای اعتراضی از بین رفته است و به همین دلیل معترضین نه میتوانند گرد هم جمع شوند و نه میتوانند به صورت منظم شعار بدهند. این مسئله خطر بالا گرفتن راهپیماییها و خارج شدن کنترل شهر از دست مسوولان را به میزان قابل توجهی کاهش میدهد. با این حال من گمان میکنم در موفقیت آمیز بودن این شیوه سرکوب هنوز یک ایراد اساسی وجود دارد که دلیل آن زاویه دید نادرست حاکمیت به هدف معترضین است.
«اعتراض مسالمت آمیز» شعاری بود که از نخستین روزهای شکل گیری جنبش سبز در دستور کار قرار داشت. محوریتی مورد توافق که من گمان میکنم چندان برای فعالان جنبش شناخته شده نبود. نه به این معنا که «خشونت پرهیزی چیست»؟ پاسخ این پرسش ساده بود. اما پرسش اصلی این بود که «با حجم سنگین سرکوب چگونه ممکن است همچنان از خشونت دوری جست و در عین حال به پیروزی دل بست»؟ به باور من این روزها شیوه جدید سرکوب حاکمیت، ناخواسته مشکل معترضین را حل کرده و جنبش بدون خشونت آنها را به بلوغ رسانده است.
در شیوه جدید، اساسا امکان شکل گیری یک تجمع بزرگ وجود ندارد. به همین میزان هم معترضین (چه بخواهند و چه نخواهند) امکان درگیری با سرکوبگران و به کار بردن خشونت را ندارند. در واقع تجمعهای اخیر، فارغ از اینکه معترضین چقدر به شعار اولیه خود پایبند بودهاند، بدون خشونت شکل گرفت و بدون خشونت هم پایان یافت. (البته منظور تنها خشونت معترضین است) مردم تنها در سکوت و گاه به صورت پراکنده در خیابان حاضر شدند، در پیاده روها قدم زدند و حتی عده بسیاری زیادی از آنها فرصت سر دادن یک شعار را هم پیدا نکردند. با این حال، هزینه وارد شده از جانب این تجمعات به حاکمیت، هیچ تفاوتی با تجمعات سال گذشته نداشته است. حاکمیت همچنان ناچار است شهر را به حال فوق العاده درآورد. هزاران نیروی امنیتی را مسلح کرده و به خیابان بفرستد و البته بسیج گستردهای از مزدوران را سازماندهی کند.
به باور من، در روند جدید راهپیماییهای معترضین، هزینههای اعتراض روز به روز کاهش مییابد، در حالی که هزینههای سرکوب همچنان پابرجاست و حتی در مواردی افزایش هم یافته است. (پیش از این محل تجمع معترضان معلوم بود و تمرکز نیروها بر روی دستههای شکل گرفته قرار میگرفت. اما این روزها نیروهای سرکوب یا باید کوچه به کوچه به دنبال معترضین بگردند و یا ناچار هستند به صفوف مردمی یورش ببرند که اصلا معلوم نیست به قصد اعتراض به خیابان آمدهاند و یا حضوری اتفاقی داشتهاند) این شیوه به معترضین کمک میکند تا اعتراضات خود را برای مدت بیشتری ادامه دهند و در برابر دستگاه سرکوب را دچار فرسایشی مداوم خواهد کرد.
مبارزه بدون خشونت، مبارزه فرسایشی است. اینجا کسی قصد ندارد پایتخت را به زور فتح کند. آنچه دستگاه سرکوب می تواند بدان ببالد از اساس در دستور کار مخالفان قرار نداشته است. مبارزه بدون خشونت یورش به مراکز نظامی و با حکومتی نیست، بلکه بدین معناست که آنقدر در صحنه بمانیم که حریف خسته شود و عرصه را واگذار کند. در کلام ساده است و در عمل بسیار دشوار، خسته کننده، سرشار از لحظات یاس و ناامیدی و ای بسا همراه با ریزش نیرو. با این حال اگر به پیروزی برسد (که میرسد) دستاوردش پایدار است و قابل اتکا. جنبش سبز این روزها به شیوهای پیشرفته از مبارزه بدون خشونت دست یافته است که سرکوبگران را واداشته تا «در خیابان با سایه ها» بجنگند، در حالی که در قلوب مردم روز به روز در حال عقب نشینی و شکست هستند. من تداوم این وضعیت را برای جنبش مفید و برای حاکمیت کودتا غیرممکن میدانم. تنها به صبر نیاز داریم و پایداری.
آقاي آرمان،
پاسخحذفببخشيدا! اين مطلبي رو كه مي نويسم براي اين پستت نيست، بلكه يك مدته نوشته هات رو مي خونم. متاسفانه بايد بگم (البته به نظر من)تحليل هات واقعا سطحي و آبكي است (مثلا دفاع از هاشمي و بيمار خواندن شم سياسي عبدي و گنجي به خاطر انتقاد از هاشمي!).
پيشنهاد مي كنم با اين ميزان قليل اطلاعات، يك مدت ننويس! تحليل نكن! مجبور كه نيستي!
با اين تحليل هاي سطحي در بلند مدت كه اگر خدا بخواد همه چيز روشن تر بشه، خودت را مي كني مضحكه ي خاص و عام و بعد ها پشيمان ميشوي. ديگه خود داني، از من نصيحت.
بنده موافقم با حرفت منتها بايد قسمت خالي ليوان رو هم ديد نه براي کردن تو بوق و کرنا يا مثلاً تعطيل کردن اعتراض. کاري که به نظر در 22 خرداد امسال بدترين اشتباه سران جنبش بود.
پاسخحذفدر اين نکته بحثي نيست که عملاً جنگ حکومت با سايه ها شده ولي ادامه يافتن اعتراض به اين شيوه اگر به مدت طولاني ادامه پيدا کنه ممکنه کاملاً براي حکومت قابل پيش بيني شه و راه سرکوبش رو پيدا کنه و اين فوق العاده خطرناکه. در ضمن اين درسته که جنبش ما يک جنبش مسالمت آميزه منتها بدون تهديد گر بودن نسبت به ساختار موجود با حاکميتي که تنها از فرار شاه کوتاه نيومدن رو ياد گرفته و از قضا مصر نمونه ي خوبيه از اين که چگونه مي توان انقلابي عمل کرد ولي در نهايت اصلاح طلب ماند. در درجه ي اول کنش ها و بيانيه هاي راه سبز اميد بايد براي حاکميت غير قابل پيش بيني باشه. مثلاً اعلام تظاهرات 25 بهمن خارق العاده بود هم مصادف بودنش با روز ولنتاين که گمان نمي کنم تصادفي باشه و از قضا يه دهن کجي آشکار بود به حاکميت. هم مصادف شدنش با آمدن عبدالله گل به تهران و خيلي عوامل ديگه مثل بالا رفتن اون جوان اول صبح از جرثقيل. عملاً موجب آچمز شدن حاکميت شد. و در ضمن نبايد فراموش کرد که حداقل در مرحله ي فعلي ميدان مبارزه ي ما درون حاکميت نيست و حتي به مطرح کردن مطالبات هم نرسيده بلکه درون خيابان است و در نظر بگيريد شکل گيري يه تجمع صدهزار نفري متمرکز خيلي سودمندتر از دو ميليون نفر پراکنده در سطح شهره. الان جنبش بيش از هر چيزي به استراتژي خياباني چه از نظر هماهنگي تظاهرات و چه از نظر وجه خيابانيش نياز داره و فراموش نکنيد حاکميت در محدود کردن جنبش بيکار ننشسته ما بايد هزينه رو براي اين اقدامات حاکميت بالا ببريم و از قضا سريع تر هم بايد عمل کنيم اين به معناي تعجيل يا ترک صبر و استقامت نيست بلکه به معناي ترک بي عملي براي کاهش هزينه هاست و هم چنين راه هايي براي تحت فشار گذاشتن حاکميت و ايجاد اون شکاف مورد نظر. چيزي که از قضا به نظر من در مقطع فعلي هاشمي نمي تونه ايجاد کنه و به نظر من عکس العمل تهديد ميز ولي نه منفي نسبت به هاشمي تو شعارهاي درون تظاهرات بهترين راه حلي بود که ملت انتخاب کردن که ممکنه منجر به تعديل مواضع هاشمي شه. خواهشاً در مقطع فعلي رو خود جنبش متمرکز شين
آیت الله وحید خراسانی:
پاسخحذفایشان (آیت الله خامنه ای) همه حرف هایشان درست است...
http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=74:1389-07-23-09-50-11&catid=45:nazar-bozorgan
عذر مي خوام منظور 22 خرداد نبود 25 خرداد يا به طور دقيق تر 26 خرداد بود.
پاسخحذفآنتی تز این بحث که با تظاهرات آرام و بدون خشونت و مداوم می شه حکومت رو وادار به عقب نشینی کرد، واکسینه شدن حاکمیت نسبت به حضور خیابانی مخالفانه. من بعید نمی دونم اصلا که دو روز دیگه احمدی نژاد بیاد بگه که ما آزادی داریم! دموکراسی داریم! مردم میان اعتراض می کنند در خیابان. در کنار این اکثریت خاموش جامعه از امکان ایجاد تغییر توسط فشار از پایین مایوس میشه. چون می بینه حضور خیابانی با این هزینه و مدت زمان هیچ امتیازی برای جنبش نداشته بلکه جنبش رو در حدی تضعیف کرده که حتی قادر به آوردن فشار به حاکمیت برای آزاد کردن رهبرانش رو نداره. با این رویه در فردای نزدیکی شاهد برگزاری دادگاه نمایشی و محاکمه رهبران خواهیم بود. به نظر من یک مسئله ساده می تونه همه ما رو به فکر وا داره که شاید در انتخاب نوع مبارزه داریم اشتباه می کنیم. اون هم اینه که از دوم خرداد 76 تا امروز فقط داریم عقب نشینی می کنیم. بدون اینکه کوچکترین امتیازی بگیریم. مجلس رو از دست دادیم. جنبش دانشجویی منهدم شد. جنبش زنان لت و پار شد.سازماندهی فعالین کارگری و روزنامه نگار ها متلاشی شدند. ریاست جمهوری رو از دست دادیم. تقریبا همه حقوق انسانی و مصوب قانون اساسی رو از دست دادیم. انتخابات رو دزدیدن، شهدا رو دزدیدن رهبرانمون رو دزدیدن... دیگه واقعا فقط منتظریم تا موسوی کروبی رو تبعید یا اعدام کنند و خاتمی رو دستگیر.
پاسخحذفمن البته با شما مخالفم! به نظر میاد حکومت شیوه خودش رو تغییر داده چون خشونت عریان هم از لحاظ بین المللی براش بد شد و هم باعث ریزش در بین نیروهای خودش شد. وقتی مثلا فیلم ندا یا دیگران پخش می شه خیلی از موافق ها و بی تفاوتها تجدید نظر می کنند. اما حالا خشونت آشکار نیست. بی صدا مردم رو دستگیر می کنند. 300 نفر در 10 اسفند... چقدر 25 بهمن. به این عده اضافه کنید خانواده هاشون رو. و نظر من اینه که کسی که دست اینها بیفته دیگه کلا از زندگی ساقط شده. چه روانی... چه جسمی... چه شغل و آینده خودش و تمام اعضای خانوادش. تازه اگر تو زندان بی سر و صدا کشته نشه!به همین دلیل اصلا باهاتون موافق نیستم که خشونت کم شده یا هزینه برای مردم کم شده. بلکه دقیقا بخاطر پنهان بودن خشونت همدلی مردم خنثی و ریزش نیروهای خودی کمتر می شه.
پاسخحذفبه نظر من حکومت شیوه خودشو تغییر نداده بلکه بر اساس حظور مردم نیرو استفاده می کنه نه بیشتر نه کمتر.ضمنا آقای نویسنده که جواب کامنتات رو هم نمی دی.حرفت درسته البته برای 32 سال پیش جوانیمون رفت حالا شما منتظر بلوغ اقشاری که 30 سال دیگه هم صبر کنیم در حالی که موقعیتشو داشتیم که از شر اینها راحت شیم ولی امثال شما اصلاح طلبان محترم ترمزو کشیدید اینو یادتون نره
پاسخحذفناشناس گرامی
پاسخحذفمن همیشه با دقت کامنت ها را می خوانم. قطعا اگر پرسشی مطرح شود و یا سخن قابل نقد و بحثی ببینم پاسخ می دهم. برخی کامنت ها را هم فقط باید خواند و یاد گرفت. اما طبیعتا اینجا برای اتهام پراکنی و توهین متقابل وقت نمی گذارم
موفق باشید