۱/۰۱/۱۳۹۰

برای علک

اول رای‌مان را دزدیدند
بعد همراهان‌مان را،
بعد رهبران‌مان را،
تا نوبت به غرورمان رسید.

می‌خواستند غرورمان را هم بدزند. می‌خواستند تحقیرمان کنند. حقیرمان کنند. شرمگینمان کنند. اما تو ایستادی.

نمی‌دانم چرا شرمنده نیستم از گفتن این حقیقت که نوروز بدون تو برایم شیرین بود. تو آن‌جا پشت میله‌ها ماندی تا ما هرکجا که می‌رویم سرمان بالا باشد.

حسرت یک آه را هم به دلشان بگذار رفیق؛ خیلی حقیرتر از آنند که تو را بشکنند.

۴ نظر:

  1. فرزاد۱/۱/۹۰

    به اميد آزادي همه شون و به اميد اين که حداقل تو ايران زنداني سياسي تنها واژه اي باشه که تو کتاباي تاريخ بشه پيداشون کرد.
    و خب ما منتظر پرونده ادبي وبلاگت هستيما. از زيرش هم نمي توني در بري.

    پاسخ دادنحذف
  2. مجتبی۲/۱/۹۰

    همیشه سربلند بمانی ای مرد...

    پاسخ دادنحذف
  3. مرسی . عالی بود. انرژی گرفتم

    پاسخ دادنحذف
  4. مینا۲۱/۲/۹۰

    واای آرماان

    پاسخ دادنحذف