فارغ از هرگونه ارزشگزاری و یا تایید و انتقاد، دو مدل ابتدایی و کلی برای تعیین خط مشی کلی روابط بینالملل رایج و آشنا محسوب میشوند.
مدل نخست یک مدل آرمانگرایانه (غالبا انقلابی) است. در این مدل یک «حقانیت» کلی تعریف میشود و با این سنگ محک رفتار متناسب با هر کشور و یا رویداد بینالمللی به دست میآید. برای مثال میتوان حمایت از «خواست اکثریت مردم» را ملاک این «حقانیت» دانست و هرگونه سرکوب و کشتار را محکوم کرد. اگر این مدل را «اخلاقی» بنامیم، آنگاه من میگویم روابط بینالمللی کشور ما «اخلاقی» نبوده است. هرچند در ماجرای انقلابهای مصر، تونس و لیبی و البته اعتراضات بحرین موضعگیری حاکمیت با این مدل «اخلاقی» همخوانی داشته است، اما در مورد سوریه و کشتار گسترده معترضین آشکارا مواضع حاکمیت در تضاد با این مدل قرار میگیرد. پیش از این نیز در ماجرا کشتار گروهی از مسلمانان چین، سکوت مقامات ارشد و رسمی حکومت حتی اعتراض برخی مراجع مذهبی را نیز به همراه داشت که تایید دیگری بر تضاد رفتار دیپلماسی حاکمیت با مدل «اخلاقی» بود.
مدل دوم را من «منفعت» میخوانم. مدل کاملا رایجی در تمامی کشورهای جهان. در این مدل ارزشگزاری اخلاقی چندان دخالتی ندارد. برای مثال ایالات متحده آمریکا بنابر منافع خود میتواند نسبت به نقض حقوق بشر در چین و ایران اعتراض کند، اما نسبت به موارد مشابه در عربستان سکوت کند. روسیه و چین هم میتواند بنابر منافع خود از سرکوبهای دولت سوریه حمایت کنند. رفتار حاکمیت ایران در قبال مسئله سوریه هم در این مدل کاملا پذیرفته شده محسوب میشود* و سکوت در برابر کشتار مسلمانان چین هم توجیه پیدا می کند، اما مسئله حمایت از اعتراضات مردمی بحرین و یا اعتراضات مردم انگلستان دیگر از اعتبار خارج میشود. فراموش نمیکنیم که حمایت ایران از اعتراضات مردمی بحرین و اعتراض به کشتار مردم بیدفاع و غیرمسلح این کشور، خشم متقابل مقامات بحرینی و سعودی را به همراه داشت. نتیجه این شد که این دو کشور تصمیم بگیرند نقش فعالی در تحریم نفتی ایران بازی کنند و وعده جبران کمبود نفت ایران را به غربیها بدهند.
اما مقام رهبری، در خطبههای اخیر نماز جمعه خود به مدل دیگری اشاره کردهاند که چندان تازگی ندارد، با این حال من گمان میکنم حتی این مدل هم در دیپلماسی حاکمیت نه اجرا شده و نه قابلیت اجرا دارد. ایشان در سخنان اخیر خود بار دیگر تاکید کردهاند که «هر جا هر ملتى، هر گروهى با رژيم صهيونيستى مبارزه كند، مقابله كند، ما پشت سرش هستيم و كمكش ميكنيم». (+) اگر فرض کنیم این شیوه، واقعا رویکرد کلی دیپلماسی کشور ما را تشکیل داده است، باید پرسید مواضع این دستگاه دیپلماسی در برابر بنیادگرایان طالبان یا القاعده چه خواهد بود؟ این گروهها نیز دست کم در ظاهر شعارهایی علیه منافع آمریکا و اسراییل میدهند و اقدامتی نیز به صورت عملی انجام دادهاند. در عین حال همین گروهها بودند که دیپلماتهای ایرانی در افغانستان را سر بریدند و ایران را وادار ساختند که برای سرنگونی طالبان به نوعی به آمریکا چراغ سبز نشان دهد. اساسا در رد این شیوه از مدل دیپلماسی میتوان به همان گزینه «دشمن دشمن من، لزوما دوست من نیست» استناد کرد.
از نگاه من، تا زمانی که حاکمیت دست کم تکلیف خودش را با مدل کلی روابط بینالمللاش روشن نکند، جای تعجب نیست که روز به روز اشتباهات جدیدی در عرصه بینالمللی مرتکب شده و در مسیر انزوای بیشتر حرکت کند.
پینوشت:
* اینجا نکته ظریفی قرار دارد که توضیح آن مفصل و خارج از حوصله این یادداشت است. در واقع من به هیچ یک از سه مدل بالا اعتقاد ندارم و مدل «ایدهآلگرایانهای» را در ذهن دارم که نگرش متفاوتی به مستله «منفعت» دارد و میان مدل «منفعت» و مدل «اخلاق» پیوند ایجاد میکند. در این تعریف، حمایت حاکمیت از دولت سوریه حتی به «منفعت» هم نیست.
در کشور ما همه اعتقاد دارند که همه کشورهای دنیا براساس منفعت تصمیم گیری می کنند
پاسخحذفدرحالیکه این تصور اشتباه است.
رفتار کشورها در سطح بین المللی دقیقأ شبیه به رفتار انسانها در درون جامعه است.
انسانها چگونه رفتار می کنند؟
براساس منفعت یا اخلاق؟
رفتار انسانها متاثر از منفعت و اخلاق است
هم منفعت خود را در نظر می گیرند و هم سعی می کنند و دوست ندارند که از اصول اخلاقی دور شوند لااقل سعی می کنند ظاهرأ اصول اخلاقی را رعایت کنند.
کسانیکه رفتار کشورها را فقط براساس منفعت توجیه می کنند بلاخره به تناقض می رسند، بلاخره در بعضی جاها کم می آورند و ناچار میشوند برای توجیه آن داستان درست کنند که " تاریخ مصرف حکومتها " یکی از این داستانهای غیر واقعی ست.