۱۲/۱۲/۱۳۸۷

مادر

...«وقتی پهلوم بود نمی فهمیدم هست
اونقدر بهم نزدیک بود مثل پلک چشم
نمی دیدمش من احمق»...


مانده بودم از «سوته دلان» سیر شوم تا باز هوای «مادر» به سراغم بیاید؛ انتظار بی حاصلی بود؛ حکایت من و «سوته دلان» حکایت ماهی و آب شده. دل به دریا زدم؛ دل آدم هم یک اقلیم باشد، یادگارهای «علی حاتمی» پادشاه نیستند که در آن نگنجند، همه شان را می توان کنار هم نشاند، هر یک به زخمی از این دل هزار پاره می خورند؛ هرچند دیگر کار از مرهم گذشته، اکسیر عشق که بی اثر شد نوشدارو هم افاقه نمی کند؛ چاره در سکوت سوختن و ساختن است:

مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش
پی نوشت:
دو رده بندی از فیلم های 30 سال گذشته ایران دیدم. در اینجا «مادر» بهترین فیلم تاریخ ایران با موضوع زن و نقش زنان انتخاب شده است؛ اما از این خبر به شدت تعجب کردم. با چه حسابی باید «آژانس شیشه ای» بهترین فیلم 30 ساله ایران باشد؟

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر