غلامرضا رفیعی - وضعیت فعلی ملت و مملکت ما نتیجه مستقیم سیاستها و اعمال این چهار دهه اخیر است. شاید بحثی مختصر در کارنامه حکمرانی این چهار دهه گفتگویی در راستای بهبود زندگی و شرایط مردم (یعنی تک تک ما) در قرن جدید برانگیزد. نیازی به موشکافی نیست که ببینیم انقلابی که استقلال و آزادی، جمهوریت و قانون، اسلامیت و اخلاق، آبادی و مساوات را وعده میداد اکنون کشور و مردم ایران را به کدام وضعیت رسانده است، اما شاید نگاهی سریع حافظه مان را غبارروبی کند.
ماهیت متناقض: ما هنوز نمیدانیم مبنای اداره مملکت آرای مردم است یا ولایتی
الهی. قانون اساسی که رسما و علنا بیمعنی است. اصول حقوق ملت روزانه نقض میشوند
و اصول دیگر همچون اصل۴۴ کاملا بر خلاف متن تفسیر و اجرا میشوند. همه مقامات را
منتخب مستقیم و غیرمستقیم مردم میخوانیم ولی شورای غیر منتخب نگهبان تمام منتخبین
را (حتی برای نهاد بالادستی خود) از پیش دستچین میکند. از جانب مردم همه چیز را
انتخاب آنها میدانیم ولی کجا نظر آنها پرسیده شده یا اجرا میشود؟ چه چیز واقعا
نمایانگر خواست مردم است؟ روسای جمهوری که همگی از بیاختیاری مینالند؟ نمایندگان
ده درصدی مجلس که نظرشان در برجام یا بنزین پرسیده نمیشود؛ رفراندوم که شبیه کفر
شده است؛ نظرسنجی که منجر به زندان میگردد؛ کجا مردم امکان تغییر یا اعتراض
یا حتی اظهار نظر دارند؟ آیا رهبر همین انقلاب نمیگفت پدران ما به چه حقی برای ما
تعیین تکلیف کردهاند؟!
ماجراجویی: نظام جدید از بدو ورود سر در هوای آرمانهای فرامرزی داشت که
پس از انقضای شور و حال انقلابی زایل نشدند و کشور را در وضع انقلابی و برهه حساس
کنونی نگه داشتند. از تسخیر سفارتها و صدور انقلاب و تشکیل گروههای زیردست مسلح
در سراسر منطقه تا کلیت برنامه هستهای و موشکی تحت لوای امنیت ملی ولی به روشنی
بدون درک درست از روابط بینالمللی چهره ایران را در جهان به یک کشور یاغی یا
لااقل بیاعتبار تبدیل کرده است. افتخار ما انقلابی بودن و حمایت از مظلومان است
ولی کردار ما مثلا (به اعتراف خود) در حمایت از رژیم کودککش و دیکتاتور سوریه یا
حمله گاه و بیگاه به سفارتهای مهمان در خاک ما یا ترورهای دولتی در خارج از
مرزهایمان به شدت چنین تصویری را مخدوش کرده است. دم از اقتدار میزنیم اما
عملکردمان در مقابل اسراییل که صدها بار نیروهایمان را در سوریه بمباران کرده و
سران برنامههای هستهای و موشکی را در داخل ایران ترور کرده و مراکز هستهای و
موشکی (نطنز و خجیر و ملارد) را در داخل خاک ما منفجر کرده است کاملا منفعلانه
است. حداکثر چندین بیگناه را گرفتهایم و با شکنجه به اعتراف دروغ واداشتهایم.
دم از امنیت میزنیم و حضورمان در سوریه را برای مبارزه با داعش میخوانیم اما از
حفظ امنیت مجلس در تهران و رژه نظامی در اهواز عاجزیم. تعریف امنیت برای ما حجاب
زنان است و بازداشت رقصندگان و ترور نویسندگان (و حتی کودکانشان چون کارون حاجیزاده).
زورمان فقط به مردم بیگناه خودمان میرسد. چندین بار مردم معترض به گرانی و فساد
را در خیابان به سادگی با شلیک به سر و سینه به گلوله بستهایم ولی برای نمایش
انتقام به امریکا خبررسانی میکنیم که مبادا یک سرباز آمریکایی در حمله موشکی ما
مجروح شود. مثل لات کوچه خلوت. هر وقت هم فشار زیاد بود و دیگر نمیشد از گرده
مردم کشید کوتاه میآییم و با نرمش و باج به غرب و شرق و ندید گرفتن سیلیهای
اسراییل سر و ته قضیه را هم میآوریم. مثلا توجه کنید که دیگر انرژی هستهای حق
مسلم ما نیست! و تحریمها که نعمت بودند حالا جنایتاند و باید بیصرف ساعتی رفع
شوند. کل این ماجراجوییها کشور را مدام در وضعیت بحرانی نگه داشته است و جز صرف
میلیاردها دلار در برنامههای تخیلی هستهای (به اسم غنیسازی برای تولید زیر یک
درصد از برق کشور) و نفوذ منطقهای باعث ریسک بالای مراودات اقتصادی و سیاسی و
تحریمها و ناامنی سرمایهگذاری شده و مستقیما بر زندگی مردم تاثیر میگذارد.
فساد: متاسفانه نتیجه این چهل سال مدیریت مبتنی بر تعهد
و رفاقت نهادینه شدن فساد بوده است. از سران قوا تا مدیران میانی تقریبا کسی را
نمییابید که خودش یا برادرش یا فرزندش یا دامادش پرونده فساد اقتصادی نداشته
باشد. مردم هم حق پرسیدن اینکه از کجا آوردی را ندارند چرا که جواب حاضر و آماده
است: از بالا هدیه شده است. نتیجه چنین بذل و بخششی از جیب مردم و منابع عمومی و
ملی دزدسالاری گستره و فساد فراگیر است. جالبتر اینکه این جماعت دزدان سرشان
بالاست و با وقاحت نتایج این غارتگری را به رخ مردم میکشند با قصرها و ماشینها و
سفرها و اهانتهای بیپایان به مردمی که از جیبشان دزدیدهاند مثل اینکه ژن خوب
ندارید، بیعرضهاید، به نان خشک بسازید، لنگ بپوشید، دو وعده بیشتر نخورید، گوشت
مضر است، خودتان بمالید و غیره که هر یک زخمی است بر گرده مردمی که برای این کشور
جان دادند و زحمت کشیدند خون دل خوردند و صبر کردند و توهین کرکس و میکروب و خس و
خاشاک شنیدند و این نتیجه تمام صبوری و همراهیشان است.
از همه بدتر وقتی همین مردم در اعتراض به شرایط
اسفباری که مدیریت این چپاولگران بر ایشان تحمیل کرده است به خیابان میآیند جوابشان
بلافاصله گلوله است. کشتار بیمنطق و بیتناسب نه تنها مردمی که حداکثر شیشهای
شکستهاند که حتی رهگذران و کودکان. علاوه بر آنانکه انگار دشمنی متجاوزند و در
نیزارها به رگبار بسته میشوند یا پس از بازداشت و شکنجه تن بی جانشان در رودخانه
رها میشود. نه جرات به عهده گرفتن نه شرافت عذرخواهی بلکه خباثت مداوم مثل
شکنجه بازداشتیها و فشار بر خانواده مقتولین. حتی در برخی موارد جای قبر اعدامیان
را به خانوادهها نمیگویند یا از مفقودین هیچ نشانی نمیدهند.
اما سوالات مردم و حقشان از منابع ملی با کشتارشان
پایان نمییابد. کجا رفت درآمد هزار میلیارد دلاری نفت؟ چرا برای جنگ زدگان سوریه
و لبنان پول هست اما با اختصاص سهمی از صندوق توسعه برای سیل زدگان مخالفت میشود؟
چرا برای ساختن بیروت و کربلا منابع مالی مهیاست اما برای اهواز و زاهدان
نه؟ چرا تک تک ملت از حقوق بخور نمیرشان باید مالیات بدهند اما نهادهای چند هزار
میلیاردی از مالیات معافاند؟ چرا هزینه دزدی بانکهای قارچی و موسسات اعتباری
باید از جیب مردم پرداخت شود؟ چرا دولت میتواند از بورسیها حمایت کند اما از بیچیزان
نه؟ چرا آلونکهای مردم بیپناه خراب و خودشان در صورت مقاومت کشته میشوند اما
مقامات در قصرهای غصبی یا دزدی عیش میکنند؟
بی کفایتی:مدیریت در کشور ما در هر سطحی دچار بحران است. از مدیریت در
جنگ گرفته که ژنرالهای خودخوانده جوانان را راهی مسلخ عملیات لو رفته میکردند تا
مدیریت تظاهرات که هزاران کشته بر دست ما میگذارد تا مدیریت اقتصاد که ارمغاناش ۴۰
سال تورم دو رقمی و هزاران برابر شدن قیمت هر چیزی که یافت میشود است که حتی در
کشورهای در حال جنگ هم کمسابقه است.
تشتت در مدیریت کشور حکمفرما است. یک جا یک نفر یک
تصمیمی میگیرد یک جای دیگر رد میکند و تکلیف نهایتا معلوم نیست که با کیست؟
شورای شهر نام خیابان تصویب میکند شهرداری اقدام میکند یک نفر برای خودش پا میشود
نام را عوض میکند فرمانداری ازش حمایت میکند رییس شورای شهر میگوید چون کسی از
بالا زنگ نزد ما تغییر دادیم وگرنه نمیدادیم.
در مسائل کلان اوضاع بدتر است وزیر خارجه کوچکترین
جزئیات برجام را با تهران هماهنگ میکند از میزان سو گرفته تا درصد غنیسازی و
تعداد سانتریفیوژ. برجام تصویب میشود طوریکه به مجلس اجازه نظر داده نمیشود بعد
هر کسی که با آن به مخالفت برمیخیزد تحسین میشود و هر اقدامی برای بیاثر کردنش
از سوی نهادهای نظامی و غیردولتی انجام میشود. اینها همه بازی و برای گمراهی
دشمن است؟ بسیار خب اما به نظر نمیآید تکلیفمان با خودمان روشن باشد و بدانیم که
چه میکنیم. تا روز قبل از پذیرش قطعنامه صحبت از جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم بود
و صحبت از قطعنامه خیانت. قبل از تن دادن به برجام هم صحبت از مذاکره خیانت و
جهالت بود. بدبختتر از مردم مزدورانیاند که برای هفت هزار تومان برای این
تصمیمات راسخی که به یک باد بندند یقه جر میدهند و فردا باید عکس حرفشان را بزنند
و اثبات کنند.
برای یادآوری بیکفایتی راه دوری لازم نیست برویم
فاجعه هواپیمای اوکراینی را به یاد بیاورید که کشتند و زبانشان دراز بود یا زدن
ناوچه خودی را یا همین فاجعه مدیریت کرونا که همگی دست به گریبانش هستیم: تمام
کشورها پرواز از چین را لغو کرده بودند و ما با افتخار هنوز پرواز مستقیم به ووهان
داشتیم بعد که اعتراض شد یک شوی مضحک دماسنجی در فرودگاه راه انداختیم. کشته ها را
دو ماه انکار کردیم تا تظاهرات ۲۲بهمن و انتخابات اسفند برگزار شود بعد کلا
کرونایی را که انکار میکردیم پروژه دشمن علیه کشور خواندیم پزشکان بدون مرز را
اخراج کردیم پیشنهادهای کمک را رد کردیم و پز دادیم دیگران میخواهند از ما یاد
بگیرند بعد به جای مدیریت شروع به نامهنگاری با شهدا و شعرخوانی کردیم سیزده بدر
را ملغی ولی تمام مراسم مذهبی را با شور و حرارت برپا داشتیم وقتی کشتهها به فلک
رسید رفت و آمد را محدود و اتوبوسها را کنسل و چراغهای اتوبان را خاموش کردیم
ولی ادارات را تعطیل نکردیم تا همه همچنان ناچار به رفت و آمد دشوارتر باشند. برای
دارو و واکسن بهانه تحریم آوردیم و وقتی مشخص شد دارو تحریم نیست برای مقامات و
خودیها داروهای خارجی آوردیم و به مردم بیچاره روغن بنفشه تجویز کردیم برای
نمایندگان مجلس واکسن آنفلوانزا آوردیم و اینک برای چند ده هزار خودی و وابستگان
واکسن کرونا سفارش دادیم برای بقیه مردم منتظر واکسن داخلی میمانیم چرا که خودی
نیستند و هر چند نفر هم که مردند به ما مربوط نیست.
راهکار: در نظام اسلامی نام مقامات به مسئولین تبدیل شد اما مانند هر
چیز دیگری که این حاکمیت از معنا تهی کرده است مسئولیت به معنای بیمسئولیتی،
رسیدن به منافع شخصی با دزدی و خیانت به عامه مردم، و سواری از رعیت به جای خدمت
به مردمی است که این مقامات را بدینجا رساندهاند. حکمرانی را تنها به معنی تحمیل
هوا و هوس و منویات خود بر مردم میدانند و در این راه از قربانی کردن آنها بیمی
ندارند غافل از اینکه به زودی دیگر مردمی برای حکم راندن وجود نخواهد داشت. بر ما
مردم گرفتار این سرزمین است که از مقامات حاکم طلب مسئولیت کنیم. من هم همچون همه
در این گرداب هول افتادهام و نفسم از جای گرم در نمیآید ولی در حد خودم سعی میکنم
از مقامات طلب مسئولیت و لااقل اجرای قانون خودشان را بکنم. از گشت ارشاد میخواهم
که به همسر من نگاه حرام نکند. از شهرداری میخواهم که اجازه ساخت و ساز غیرمجاز
را ندهد از نماینده مجلس میخواهم که به من وقت ملاقات بدهد تا از او بپرسم چرا به
وعدهاش عمل نمیکند، از اداره پست میپرسم چرا خلاف قانون اساسی نامه مرا باز
کرده است، از وزیر ارتباطات میپرسم بنابر کدام قانون توییتر برای من فیلتر است و
برای او نه؟ از امام جماعت مسجد میپرسم بنابر کدام شرع وقتی مسجد به خاطر کرونا
بسته بود حقالقدم گرفته است. در حدی که بتوانم به تبعیض و بیعدالتی و کشتار و بیکفایتی
و چپاول و دزدی اعتراض میکنم. از شما هم همین را میخواهم. من هم یک ایرانی هستم
و در این مملکت حق نفس کشیدن و زندگی دارم. نه بیشتر و نه کمتر از مقامات و
مسئولین بیمسئولیت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر