۱۰/۰۳/۱۳۹۹

هزینه از منافع ملی به پای نظامی‌گری حکومت


 

سه سال پیش مقاله‌ای برای تحلیل الگوی مناسب روابط بین ایران با افغانستان نوشتم. در این مقاله، تهدیدها و فرصت‌های مواجهه در روابط دو کشور را در سه زمینه کلان «امنیت»، «اقتصاد» و «قدرت نرم» مورد بررسی قرار دادم و در نهایت نشان دادم که به طرز جالبی، در رابطه با کشور افغانستان، کسب بیشترین منافع ملی در هر سه این زمینه‌ها به یک جواب واحد می‌رسد که «ضرورت تقویت دولت مرکزی افغانستان» است. متن کامل مقاله را از کانال تلگرامی ما + دانلود کنید. نکته جالب و شاید دردآورد مساله، در نسخه پیشنهاد نهایی است؛ جایی که من پیشاپیش هشدار دادم اگر نتوانیم چنین رویه‌ای را در پیش بگیریم، کشور افغانستان و در نتیجه کشور خودمان از طرح بزرگ جاده ابریشم جدید محروم خواهیم شد. (به بخش پایانی مقاله پیوست مراجعه کنید)

 

متاسفانه امروز شاهد تحقق آن پیش‌بینی هستیم. دقیقا اتفاقی که نباید رخ می‌داد افتاد و اگر کسی امروز به عواقب آن اشراف نداشته باشد، در سال‌های آینده قطعا اثرات‌ش را خواهد دید. به اختصار باید گفت، نه تنها کشور ما از یک فرصت استثنایی با میلیاردها دلار درآمد اقتصادی محروم شد، بلکه یکی از عوامل بسیار مهم در تامین امنیت‌مان را نیز از دست دادیم. متاسفانه، ذهنیت نظامی حاکم بر دستگاه حکومتی ما، مدت‌هاست که مساله «امنیت ملی» را در اندوختن زرادخانه‌های موشکی و یا دخالت‌های تهاجمی در کشورهای همسایه جستجو می‌کند. این در حالی است که هیچ عاملی، بهتر و بالاتر از «درهم تنیدگی اقتصادی» نمی‌تواند امنیت یک کشور را تامین کند. اگر ایران، به یکی از حلقه‌های اصلی در پروژه بزرگ «راه ابریشم جدید» بدل شود، ثبات و امنیت کشور ما، به منافع مستقیم ده‌ها کشور دیگر (از چین گرفته تا اروپا) پیوند می‌خورد؛ اما رویکردهای نظامی حاکم بر کشور، ما را هرچه بیشتر به سمت پروژه وحشتناک «جزیره سازی» پیش می‌برد که نه تنها اقتصاد ما را نابود خواهد کرد، بلکه قطعا ایران را در وضعیتی بسیار آسیب‌پذیر قرار خواهد داد که احتمالا فرجام کار آن تفاوتی با فرجام کار صدام نخواهد داشت. (در مورد خطر جزیره‌سازی اینجا هم نوشته بودم)

 

خلاصه‌ای از استدلال مقاله پیوست:

 

روابط بین ایران و افغانستان را از چند منظر می‌توان مورد توجه قرار داد. نخستین و احتمالا بزرگترین دغدغه ما در مواجهه با همسایه شرقی، مساله امنیت است. در این مورد، ویژگی افغانستان به گونه‌ای است که تقویت دولت مرکزی این کشور برای ما خطر امنیتی ندارد. (مثلا بر عکس صدام حسین، که هرقدر قدرتمندتر می‌شد تهدید امنیتی او برای ایران بیشتر می‌شد) در مورد افغانستان، خطر امنیتی، بیشتر از جانب ناتوانی دولت مرکزی و در نتیجه مهاجرت گسترده، ناامنی مرزی، قاچاق مواد مخدر و البته قتل و غارت و دزدی‌های پراکنده است. (مساله مهاجرت بی‌ضابطه، با توجه به احتمال شیوع بیماری‌های ناشناخته قطعا در بحث امنیت جایگاه مهمی دارد) در تمامی این موارد، تقویت دولت مرکزی افغانستان و کاهش ناامنی، تروریسم و جنگ داخلی در افغانستان، بلافاصله معادل افزایش  امنیت در ایران به حساب می‌آید.

 

در بعد اقتصادی، در سال ۹۵، حجم مبادلات اقتصادی بین ایران و افغانستان بالغ بر ۲.۵ میلیارد دلار بود که چیزی حدود ۳۰درصد کل واردات کشور افغانستان را تشکیل می‌داد. مقایسه کنید با سهم ۷۵۰ میلیون دلاری ایران از بازار ۴۵میلیارد دلاری پاکستان که نشان می‌دهد نفوذ و رابطه اقتصادی ما با پاکستان چقدر ناچیز است. متاسفانه اقتصاد افغانستان بسیار کوچک است اما سهم بزرگ ایران در این میان نشان می‌دهد که توسعه افغانستان و افزایش درآمدهای این کشور، بلافاصله می‌تواند به افزایش صادرات ایران و رونق تولیدکنندگان ایرانی بدل شود.

 

برای عینی شدن و دقیق‌تر شدن پیشنهاد، من چهار توصیه اصلی مطرح کردم:

 

۱- پرهیز از دامن زدن به جدال‌های قومی و مذهبی افغانستان

۲- حمایت از تصمیمات مستقل دولت افغانستان

۳- حمایت از جایگاه افغانستان در دل معادلات جهانی

۴- حمایت از حضور افغانستان در مسیر جاده ابریشم

 

متاسفانه، سیاستی که حکومت ما در مورد افغانستان در پیش گرفت، کاملا وارونه بود. ذهنیت نظامیان حاکم، بدون هیچ گونه توجهی به جایگاه کشور و منافع ملی، در یک جدال مالیخولیایی با تنها دشمن مورد تصور خود یعنی آمریکا، ترجیح دادند به جای تقویت دولت‌های مرکزی منطقه (از افغانستان گرفته تا عراق) به سراغ شبه‌نظامیان و نیروهای تروریستی نظیر طالبان بروند تا به زعم خود منطقه را برای آمریکایی‌ها ناامن کنند. از دست رفتن فرصت حضور در جاده ابریشم جدید، کمترین هزینه‌ای است که بابت این رویکرد نظامی حکومت پرداخت کرده‌ایم که احتمالا در برابر هزینه‌های بسیار گزاف‌تری که در آینده خواهیم پرداخت چندان به چشم نمی‌آید.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر