سالها
پیش، خلیل ملکی در نامهای برای رهبران جامعه سوسیالیستهای ایرانی نوشته بود: «ایراد
من به شماها این است که شماها به طور نهایی به عقل سالم بشری پشت پا زدهاید. ملاک
تعیین قضاوت شما عقل سالم انسانی نیست. ملاک و معیار شما همواره این است که چینیها
و ناراضیها چه میگویند و چگونه باید آنها را جلب کرد و تا حالا نیز کسی را جلب
نکردهاید. خودتان استراتژی و تاکتیک محکم پابرجا ندارید. دیروز ما میبایست به
ساز استالینیون برقصیم. امروز طبق نئواستالینیها و فردا اگر در آنگولا و موزامبیک
فیدل کاستروی تازهای پیدا شد، از من و امثال من انتظار خواهید داشت که طبق الهام
فیدل کاستروی آنگولا و موزامبیک برقصیم».
سالها
بعد «فیدل کاسترو آنگولایی» که ملکی پیشبینی کرده بود، با شکل و شمایل دیگری به
اسم «نئولیبرالیسم» ظهور کرد؛ پدیدهای محصول افراط نظامهای غربی در کوچکسازی
دولت که بیشک منتقدان جهانی خودش را هم دارد. با این حال، نسل جدید رفقای
«روشنفکران و فعالان مدنی» با این پدیده همان معاملهای را کردند که ملکی پیشبینیاش
کرده بود. (متن بیانیهشان را از اینجا+ بخوانید)
حکومتی
را تصور کنید که کارش از تصویب دستوری تمامی قیمتهای اجناس گذشته و دایره مداخلهگریاش
چنان تا رختخواب خلایق پیش میرود که کاندوم هم در رده تسلیحات نظامی علیه امنیت
ملی شمرده میشود. وقتی خود حکومت میخواهد از خودش تمجید کند، مستندهایی سفارشی میسازد
که نشان میدهد رهبر مملکت، تا جزییاتی در سطح انیمیشن تبلیغاتی نیروی انتظامی هم
راساً و شخصا دخالت دارد. بنابر آنچه خلیل ملکی «عقل سلیم انسانی» میخواند
احتمالا باید چنین حکومتی را توتالیتر یا دولت حداکثری بخوانیم، اما گروه رفقا
همچنان نسبت به وقوع «دولت حداقلی» هشدار میدهند!
مرحوم
شریعتی هم در دهه ۴۰ خورشیدی، همزمان که باقی روشنفکران را به غربزدگی متهم میکرد
و خودش را روشنفکر بومی میخواند، نسبت به گسترش مصرفگرایی در جامعه ایرانی هشدار
میداد. متاسفانه کسی پیدا نشد به استاد بزرگوار بگوید: جامعه فلک زده ایران دهه
۴۰، اگر از سوء تغذیه رنج نبرد، بعید است کارش به مصرفگرایی برسد. برای حفظ آن
نگاه بومی مورد ادعا، بهتر است فریاد بزنید که آبگوشت این ملت مفلوک چرا دنبه
ندارد!
تاریخ
اما همچنان در حال تکرار است و رفقای ما هم در راستای تحقق پیشبینی حضرت مارکس به
شدت مراقب هستند که نسخه دوم حتما به شکل یک کمدی از تراژدی اول محقق شود. کشور
چهار اسبه به سوی قبضه شدن در دستان نظامیان پیش میرود و رفقا نگران بدل شدن به
اروپا و آمریکا هستند! البته دغدغه و نگرانی نسبت به سرنوشت مردمان مظلوم اروپا و
آمریکا و شرق آسیا واقعا جای تقدیر دارد؛ اما ایجاد «اینهمانی» میان وضعیت جامعه
ایرانی با مشکلات کشورهایی چون فرانسه یا ایالات متحده، بیشتر شبیه سرنوشت آن عزیز
بزرگواری است که آویزان بر شانههای داریوش و ابی اصرار داشت که: «ما سه نفر را
کجا میبرید»!
من نمیدانم
خیز جدید سپاه برای الغای مصوبات واگذاری و تجمعات نیروهای خودجوش بسیجی در مقابل
سازمان خصوصیسازی چقدر در انتشار بیانیه حاضر موثر بوده است. به هر حال، بیانیهای
که با تمجید از شاهکار تاریخی سال ۵۷ آغاز میشود، قطعا در باقی وجوه خود هم با
تدبیر طراحی شده است. با این حال، در این زمینه جای گلایه نیست. وقتی مدعیان لیبرالیسم
وطنی، نسخه «بناپارتیسم» و «نوصفویهگری» میپیچند، انصافاٌ عملکرد رفقای چپگرا
چندان هم از مرحله پرت نیست. همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید!
این
انتقادات، البته نباید به معنای توجیه سیاستهای «خصوصیسازی» قلمداد شود. از
ابتدا هم معلوم بود که هرگونه جراحی اقتصادی در غیاب یک وضعیت شفاف، دموکراتیک و
آزاد، فقط به یک کانون مفسده جدید بدل میشود؛ اما بحث انتقاد از مفاسد خصوصیسازی
و ظلمی که بر کارگران رفته یک مساله است و دادن آدرس وارونه یک مساله دیگر.
به پیوست
این یادداشت، جدول کوچکی منتشر میشود از وضعیت چهار شاخص اساسی اقتصاد که میتواند
وضعیت کشور ما را با چند کشور نمونه مقایسه کند. (منبع+) آمارها نشان میدهد سیطره
دولت ایران بر اقتصاد حتی میراث رفیق فیدل را هم روسفید کرده است. شاید بهتر باشد
رفقا هم هشدار خود نسبت به سیاستهای نولیبرالی را به آدرس سفارت فخیمه کوبا ارسال
کنند.
در مورد
وضعیت ایران هم، به باورم آنچه گرفتارش شدهایم، نه جای خالی دولت، بلکه سیطره و
دخالت روزافزون این هیولای هفت سر در تمامی وجوه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و البته
اقتصادی مملکت است. نسخهای هم اگر برای این بیمار محتضر لازم باشد به اختصار میتوان
گفت: «مرهم زخمش کمی آزادی است».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر