1- خبر: خبر نخست اینکه سرانه مصرف شیر در ایران ۶ برابر کمتر از میانگین جهانی است. مشاور انجمن صنایع لبنی ایران اعلام کرده است سرانه کنونی مصرف شیر در ایران ۷۰ تا ۸۰ کیلوگرم است که در مقایسه ۳۵۰ تا ۵۰۰ کیلوگرم برای کشورهای توسعه یافته رقم ناچیزی محسوب میشود. این مقام مسوول افزوده است: «بیتوجهی به سلامتی موجب شده که سالمندان ایران ۲۰ تا ۲۵ سال زودتر از موعد زمین گیر شوند». (+) خبر دوم اینکه امسال نیز بار دیگر سبد خرید خانوار ایرانی شاهد کاهش ۱۴ درصدی مصرف شیر و 20درصدی لبنیات بوده است!(+)
2- ناسیونالیسم مصدقی: در دوره مبارزات ملیشدن صنعت نفت، دولت ایران با فشارهای انگلستان در نوعی تحریم جهانی فرو میرود. اولویت نخست جنبش ملی ایران حفاظت از دستاورد ملیشدن صنعت نفت است و انگلستان تلاش میکند با اعمال فشار به جامعه ایرانی دولت ملی را زمینگیر کند. در این شرایط دولت، برنامهای ریاضتی را در دستور قرار میدهد تا بحران را سپری کند. بنابر این برنامه، یک جدول غذایی برای شهروندان ایرانی تهیه میشود و دولت تلاش میکند تا مواد لازم برای این جدول غذایی را در اختیار شهروندان قرار دهد. «ماهی» یکی از ملزومات این جدول است که دولت تشخیص میدهد ایرانیان باید برای حفظ سلامتی خود آن را به صورت هفتگی دریافت و مصرف کنند، حال آنکه پیش از آن بخشهای عمدهای از جامعه ایرانی (به ویژه در مناطق مرکزی کشور) اساسا ماهی نمیخوردند! لطفالله میثمی در کتاب «از نهضت آزادی تا سازمان مجاهدین» خاطره شیرینی از این برنامه غذایی تعریف میکند. خاطرهای که در آن کودکان اصفهانی در بازیهای خیابانی خود به شوخی میخواندند: «مصدق عزیزم – ماهیت رو خوردم و مریضم»!
3- میهنپرستی شجریان: از سیاهترین سپیدهدمهای تاریخمان بود صبحی که روی گیشهها خواندیم «بم فرو ریخت»! ایرانزمین بود و موج سوگواری، بهت، ماتم و اشک. در آن میان بودند گروهی که پیش از هرچیز به یاد «ارگ بم» افتادند. میراث کهن و جاذبه گردشگری و البته بازماندهای نمایانگر فرهنگ و تمدن. دیگر معلوم نبود چه کسی در کدام سوگ اشک میریزد، اما یک نفر بود که تکلیف خودش را خیلی زود روشن کرد. استاد محمدرضا شجریان که آن روزها بیتاب و ناآرام به کمک هموطنان زیر خاک ماندهاش شتافته بود جایی فریاد زد: «هزاران ارگ بم فدای يك تار موی مردمان غمديده بم باد».(+) آن روزها من مدام از خودم میپرسیدم «آیا این درست است؟ آیا این ایرانیان هستند که باید جانشان را فدای این خاک کنند و یا این خاک است که باید گهواره آرامش مردمان باشد؟ کدام یک میهنپرستی واقعی است؟ عشق ورزیدن به خاک ایرانزمین یا جان ایرانیان؟»
4- ایرانی با «غیرت»: همین امروز من چندین ای-میل مختلف دریافت کردم که به اقدام گوگل در تغییر نام مالکیت جزایر ایران اعتراض داشتند و با جملاتی نظیر این شروع میشدند: «اگر ایرانی هستید – اگر میهن پرست هستید» و ... به نظر میرسد اینروزها «میهنپرست بودن»، «ایرانی بودن» و البته «غیرت داشتن» تنها در گروه اعتراض به «گوگل» یا حمله سایبری به صفحات فیسبوک عربی خلاصه شده است، اما من سالهاست که تصمیم خودم را گرفتهام و دیگر اینچنین فکر نمیکنم.
5- خاکپرستی یا مردم پرستی؟ مدتها پیش من یادداشت «از ناسیونالیسم مصدقی تا ناسیونالیسم متعفن» را نوشتم و هنوز گمان میکنم باید به تفاوت این دو شیوه از تعابیر «ناسیونالیسم» دقت کنیم. میهنپرستی برای من سینهچاک دادن بر سر نام «خلیج همیشگی فارس» نیست. من وظیفه امروز خودم را کلیک کردن و تومار نوشتن برای تعیین مالکیت جزایر سهگانه نمیدانم. آن میهنی که من بدان عشق میورزم مشتی خاک و گل نیست. برای من این انسانها هستند که اهمیت دارند. زنان و مردان، کودکان و سالمندان. از نگاه من آنچه «ایرانی» را تهدید میکند ادعاهای گاه و بیگاه بر سر خطکشیهای مرزی یا اسامی نقشههای جغرافیا نیست. جامعه ایرانی را بیتدبیری حاکمیتی تهدید میکند که ماحصل سیاستهایش کاهش سلامت عمومی جامعه است. کودکانی هستند که نسل به نسل کمتر به مواد مورد نیاز خود دسترسی دارند و نسل به نسل جامعه ایرانی را بیمارتر، ضعیفتر، معلولتر و کمهوشتر میکنند. سالمندانی هستند که زودتر زمینگیر میشوند و انسانهایی هستند که زندگی را با نارساییهای جسمانی سپری میکنند.
اگر حاکمیت اینجا ترجیح میدهد وقت خودش را صرف چانهزنی بر سر مراکز غنیسازی اورانیوم کند و برای ماجراجوییهای حاکمان خودکامهاش از کیسه سلامت و عمر و جان و مال شهروندانش هزینه کند، این چه جور انسانیت و مروت و کرامتی است که من کودکان کشورم را مجبور کنم همچنان تحت قیمومیت این نادانسالاری زندگی کنند؟ میهنپرست آن کسی است که حتی در سختترین شرایط به فکر خورد و خوراک و سلامت هموطنانش باشد و میهنپرستی عشق ورزیدن به انسانهایی است که در کنار ما زندگی میکنند. اگر کودکان ابوموسی بر سر این دو راهی قرار دارند که یا در زیر حاکمیت ناکارآمدی که نام «ایران» را یدک میکشد از دسترسی به بهداشت و سلامت محروم شوند، یا تحت حاکمیت شیخنشینهای خلیج در ناز و نعمت فرو روند، انسانیت، وجدان و شرافت شما را به کدام تصمیم راهنمایی میکند؟
من میگویم دست از سر خلیج بردارید، مشکل ایرانی امروز قانون خانمانسوز یارانههاست.
پینوشت:
من پیش از این نیز در مورد گزارشهای رسمی از تاثیرات منفی طرح حذف یارانهها بر مصرف شیر و سلامت جامعه نوشته بودم. یادداشت «یک سالگی حذف یارانهها و فاجعهای که با دروغ پنهان نمیشود»
دستمریزاد آرمان.
پاسخحذفیکی از اون پستهایی بود که خیلی حال داد.
بنظر من هم تا موقعیکه احترام به حقوق افراد و حق زندگی بهتر برای تک تک مردم کشور در باور روشنفکرهای ما نهادینه نشه، حرف زدن از ناسیونالیسم فقط یک حرف مفته.
آفرین بر شما
پاسخحذفدرود بر شما. متاسفانه امروزه در ایران هم تعصب مذهبی و هم ناسونالیستی مانع از توجه به اصول و حقوق اولیه انسانی میشود
پاسخحذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفدوست عزیز ایماگر
پاسخحذفچاپ نقشه و تغییر نام در آنها ممکنه نشانه اتفاقاتی باشه که در پشت پرده میافته ولی هسچوقت بخودی خود باعث جنگ نمیشه.
بنا براین درستش اینه که با اتفاقات پشت پرده مخالفت کنیم نه با تغییر نقشه، که یکیش سیاست های ماجرا جویی در منطقه و جهان هست.
ناسینالیسم هم اگه قرار باشه مثل مذهب زندگی مردمو فدای یک مشت حرف مفت کنه چه فرقی باوضع فعلی داره.
درود بر شما
پاسخحذفبا میهن پرستی مشکل دارم. میشود از میهن دوستی استفاده کرد. ممنون از شما کاملن بجا بود.