سه سال پیش تحقیقی انجام شد با هدف بررسی «فضای وب ایرانی». من دقیقا نمیدانم متولی این تحقیق چه کسی بود اما برای مشاهده نتایج و گزارشی از این تحقیق میتوانید به اینجا+ مراجعه کنید. با توجه به تاکیدی که خود گزارش دارد، من هم از به کار بردن «وبلاگنویسی فارسی» پرهیز میکنم به این امید که این پژوهش توانسته باشد میان وبلاگهای فارسی زبان غیرایرانی و ایرانی تمایزی قایل شود. بنابر گزارش ارایه شده، در این تحقیق چهار محور عمده برای وبلاگهای ایرانی ترسیم شده است:
1) وبلاگهای سکولار / اصلاحطلب
2) وبلاگهای مذهبی / محافظهکار و سنتی
3) وبلاگهای ادبی، شعر، دلنوشت و نظایر آن
4) Mixed Network (نمیدانم باید چه ترجمهاش کنیم)
نمودارهای پیوست گزارش (تصویر این یادداشت) نشان میدهد که توزیع وبلاگهای ایرانی حول چهار محور ارایه شده به نسبت متوزان است. فارغ از هرگونه قضاوت کیفی، گمان میکنم این آمار میتواند تا حدودی تصویر پیشفرض ما را نسبت به فضای مجازی اصلاح کند.
* * *
من به تجربه آموختهام که بحث «ارتباط فضای مجازی با فضای حقیقی» در جامعه ایرانی، به مانند بسیاری از دیگر مباحث کلان اجتماعی، به فراخور حال و هوای عمومی جامعه دستخوش قضاوتهایی به شدت کلی و البته احساسی میشود. همانگونه که جو غالب اظهارات گذری ممکن است با یک تصمیم نادرست حکومتی، کل جامعه ایرانی را «نژادپرست» بخواند، یا در واکنشی دیگر ایرانیان به ناگاه «باهوشترین» مردم جهان معرفی شوند، فضای مجازی نیز به فراخور وضعیت گاه «پیشگام و تریبون آزاد جامعه ایرانی» میشود (مانند فضای چند ماهه پس از کودتای 88 که بار خبررسانی بر دوش رسانههای اینترنتی افتاده بود) و گاه فضایی آکواریومی که هیچ ارتباطی به اصل جامعه ندارد. (به مانند هر دوره رکودی که حس سرخوردگی از ناتوانی در ایجاد تغییرات اجتماعی، افراد را به خود تخریبگری میکشاند) جالب اینجاست که اتفاقا هر دوی این قضاوتها نیز در همین فضای اینترنتی شایع میشوند!
ادعای نادرست دیگری که متاسفانه ظاهری علمیتر به خود گرفته و طبیعتا مقبولتر به نظر میرسد، تاکید بر این گزاره است که «فضای اینترنتی نماینده کلیت جامعه ایرانی نیست». این ادعا بر این پایه استوار میشود که همه ایرانیان کاربر اینترنتی نیستند، پس مباحث اینترنتی دغدغه و نقطهنظرات همه ایرانیان را پوشش نمیدهد. طبق معمول، این دست موکول کردن باورهای مردم به پستوهایی که کسی از آن اطلاع ندارد «معمولا» دستمایه حامیان حاکمیت و وضعیت موجود است تا ارقام عجیب و غریب حکومتی را توجیه کنند! (البته از آن دستمایههایی است که بخش قابلتوجهی از منتقدین هم آن را پذیرفتهاند و از آن همچون گزارههایی خودتخریبگر استفاده میکنند) مثلا آنان میگویند اگر ادعای مشارکت 68درصدی در انتخابات مجلس نمود بیرونی ندارد به این دلیل است که فعالان اینترنتی از اقلیت مرفه و بیشتر پایتختنشین جامعه هستند اما در شهرهای کوچک و روستاها مردم همچنان حامی حاکمیتاند.
به باور من بیپایگی این ادعا چیزی فراتر از یک استدلال آماری است. برای مثال میتوان به این مسئله پرداخت که «آیا جامعه دانشجویان کشور نماینده قابل قبولی برای بازتاب دادن کلیت خواستههای جامعه ایرانی است؟» در پاسخ به این پرسش میتوان استدلال کرد که «خیر؛ همه ایرانیان که دانشگاه نمیروند! یا اینکه در شهرهای بزرگ توجه و تمرکز بر روی تحصیلات دانشگاهی بیشتر از روستاها است». استدلال نادرستی نیست، اما من میگویم در شیوه تقریبی علوم اجتماعی، استدلال ناکارآمدی است. در مقابل میتوان گفت: «با تقریب خوبی، سیستم آموزش رایگان در دوران متوسطه توانسته است دانشآموزانی از همه اقشار اجتماعی را به دانشگاهها بفرستد. بدین ترتیب، اگر هر دانشجو بتواند گوشهای از فرهنگ، باورها و مطالبات اطرافیان خود را به دانشگاهها بکشد، آنگاه مجموعه دانشجویان کشور نمونه قابل قبولی برای تحلیل کلیت جامعه خواهند بود». وضعیتی که مشابه آن را برای وب ایرانی نیز قایل هستم.
* * *
گزارشی که در ابتدای یادداشت به آن اشاره شد نشان میدهد هیچ یک از محورهای چهارگانه ارایه شده دست بالا را در فضای مجازی کشور ندارد. یعنی حتی بر خلاف رایجترین برچسب اتهامی، فضای مجازی اساسا فضایی «سیاستزدهتر از فضای اجتماعی» نیست. اینجا هم بسیاری ترجیح میدهند وبلاگ خود را به شعر و ادبیات هنر، جوک و لطیفه و سرگرمی، مطالب جذاب مختلف و البته بازیهای رایانهای و دستاورهای فنآوری اختصاص دهند. (به یاد بیاورید که اتفاقا پرمخاطبترین وبلاگ فارسی زبان به همین دستهها تعلق دارد)
به باور من، بجز همان نبود اطلاعات آماری و عادت به صدور گزارههای کلی، تنها یک مسئله است که به این تصور از فضای مجازی دامن میزند: «اینجا محدودیتها کمتر است و ناگفتههای بیشتری بر زبان میآید. جای خالی این سخنان در فضای اجتماعی، هرچند که به دلیل فضای سرکوب، اختناق و سانسور باشد، در بسیاری از موارد به نبودن چنین باورهایی تعبیر میشود که نتیجهگیری نادرستی است»!
من گمان میکنم فضای وبلاگستان و به صورت کلیتر، وب ایرانی، به خوبی میتواند ترسیمی از نتایج حذف حاکمیت سرکوب و سانسور در جامعه ایرانی باشد. اتفاقا آزمون خوبی است و میتواند برای همه ما مفید باشد. ما میتوانیم به چشم خود ببینیم که در صورت نبود قوانین محدود کننده، ایرانیان چه واکنشهایی از خود بروز میدهند. در این فضا، طبیعتا استقبال گسترده به سایتهای «پورنوگرافی» و البته گسترش مطالبی که از آنها با عنوان «توهین به عقاید و مقدسات» یاد میشود نیز حضور دارد. اینها حقایق غیرقابل انکاری است که باید از همین الآن خودمان را برای آنها آماده کنیم.
* * *
حرف آخر:
من ریشه اصلی شکلگیری بحث با موضوع «ارتباط فضای مجازی با فضای حقیقی» را در ناتوانی از تغییر میبینم. گویی برخی از ناظران به چشم خود میبینند که برآیند مطالبات در فضای مجازی چیزی متفاوت از وضعیت کنونی اجتماعی است و این اختلاف هیچ تغییر چشمگیری در کوتاه مدت ایجاد نکرده است. در نتیجه، ناامید و دلسرد از هرگونه تاثیرگزاری فضای مجازی، به کل اصل آن را زیر سوال میبرند. این گروه نادیده میگیرند که «ناتوانی از تغییر» مشکلی است که در فضای حقیقی اتفاقا بیشتر به چشم میخورد. اینکه کل جامعه ایرانی و نخبگانش هنوز به راه حلی برای برونرفت از بنبست کنونی دست نیافته، دلیلی بر «مجازی» بودن فضای اینترنتی نیست. پس من اساسا اعتقاد ندارم که میان فضای اینترنتی ما با جامعه بیرونی «پلهای گمشدهای» وجود دارد. اتفاقا این دو کاملا در پیوند با یکدیگر هستند و رکود و یا جنبش اجتماعی، با بروزی به نسبت متوازن در هر دو به چشم میخورد.
پینوشت:
در پیوند با همین موضوع از حلقه وبلاگی «گفت و گو» بخوانید:
علت این طرز تفکر یک توهم هست که گویا بهار عربی مدیون فعالیتهای اینترنتی هست و نادیده گرفتن واقعیت نارضایتی و دیگر شرایط انقلاب فراگیر که از قبل در دل این جوامع وجود داشته و در شرایطی به همراه فالیت اینترنتی بروز کرده.
پاسخحذفدر واقع جای علت و معلول را عوض کرده اند و خودشان هم باورشان شده و به دیگر نقاط دنیا هم تعمیم میدهند.
صادق