گروه اول که کاملاً از جنبش ناامید شده و جنبش را مرده میدانند و هرگونه تاثیر بسزای جنبش را در جامعه انکار میکنند و گروه دوم که جنبش را هنوز زنده و پویا میدانند و هرگونه کمرنگی را به گردن سرکوب گستره میاندازند.
بنده فکر میکنم که مشکل کنونی جنبش سرکوب مردم نیست! مشکل این است که اکثریت کسانی که به زعم خودشان نمیاندگان جنبش هستند، دیدگاههای اصلی میرحسین موسوی را نمایندگی نمیکنند. موسوی از روز اولی که کاندید شد حساب خود را از جناح اصلاحطلب جدا کرد! او خود را اصلاحطلب نمیدانست اما اصلاحطلبان را دوست داشت و اصلاحطلبان به او اعتماد کردند.
نظرات اقتصادی میرحسین هیچ گاه با نظرات جناحاصلاح طلب یکی نبود! موسوی فردی به شدت چپگرا در زمینه اقتصاد بود اما اقتصاد دولت اصلاحات اقتصادی مبتنی بر خصوصیسازی و بازار بود! موسوی از روز اول با زیرکی خاصی توانست با طرح نظراتش در باره اصل44 و با ملزم کرن اجرای این اصل به اجرای کامل اصل 43 اقتصاد دولت اصلاحات را نقد کند. بنده خود معتقد به اقتصاد راستگرا هستم ولی میدانم که نظرات اقتصادی میرحسین با بنده و همفکرانم تفاوت داشت.
میرحسین همیشه در سخنرانیها و بیانیههایش درباره عدالت سخن میگفت ولی اکنون یک سال میگذرد که کسی در باره یکی از خواستههای جنبش سبز که اجرای عدالت اقتصادی بود حرفی به میان نیاورده! چون اصلاح طلبان اعتقادی به این کلمه ندارند.
موسوی در سخنرانیهایش به ندرت در باره دموکراسی سخن میگفت چون از دیر باز کلمه دموکراسی متعلق به قشر متوسط جامعه بود! موسوی از عدالت اجتماعی سخن میگفت و آنرا هم وزن دموکراسی معنی میکرد. حالا ما که خود را نمایندگان جنبش سبز میدانیم داریم سعی میکنیم این دریای جنبش سبز را در ظرف کوچکتری به نام اصلاحطلبی بریزیم. همین مسئله باعث شده که جنبش سبز را ضعیف کنیم!
دلیلی نداشت که ما با هدف نزدیکتر شدن به اپوزیسیون خارج از کشور سعی کنیم که گفتمانمان را تغییر دهیم. این کار تنها ما را از هواداران داخلی جنبش که تودههای مردم بودند دور و به اپوزیسیون کم طرفدار غربتنشین نزدیک و قدرت اجتماعی بزرگی که پشتیبان جنبش بود را ضعیف و ضعیفتر کرد.
ما از خود در برابر تغییرات جوی ضعف نشان دادیم و جنبش را با خود ضعیف کردیم! اگر بخواهیم دوباره به این بدن نیمه جان روحی تازه بدمیم باید دوباره از اول شروع کنیم و ادبیاتمان را به ادبیات اصلی جنبش نزدیک کنیم وگرنه باید خود را اصلاح طلبانی بدانیم که از جنبش بزرگ و مردمی به نام جنبش سبز حمایت میکنیم! این یعنی ما تنها حامی جنبشایم، نه بخش قابل توجهی از آن.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
دوست عزیز
پاسخحذفممنون ازاینکه با این نوشته نشون دادی هنوز کسانی هستند که به جنبش سبز فکر میکنند وباعث دلگرمی شدی.
امابنظرم یک نکته در این نوشته مورد توجه قرار نگرفته، اینکه هر جنبشی از دو بخش تشکیل میشه: بخش آگاه که گفته و یا ناگفته نقش رهبری رو بعهده دارند و بدنه جنبش که معمولا بصورت غریزی و نا خود آگاه تو جنبش شرکت میکنه.
درسته که گفته شد جنبش سبز رهبر نداره ولی به این معنی نبود که رهبری نداره. اصولا هیچ جنبشی نمیتونه بصورت مطلق بدون رهبری باشه.
بهمین دلیل اهمیت نقش سرکوب مشخص میشه. و بهمین دلیل هم در ابتدای هر جنبشی حکومتها سعی میکنند رهبری اونو که همان نیروهای آگاه هستند متقرق کنند.
همین داستانی که شما میگی هم خودش یکنوع سرکوب هست و مطمئن باش دستگاه حکومتی به شکلهای مختلف در این دودستگی نقش داشته.
بخش بدنه جنبش هم خاصیتش اینه که زندگی داره و نمیتونه زندگیشو ول کنه هر روز بره دنبال جنبش. اگر در کشاکش بین رهبری جنبش و حکومت ارتباط رهبری با بدنه قطع بشه اون بدنه هم تحت تاثیر سیاستهای حکومت و هم نیاز روزمره زندگیش جنبش و فراموش میکنه و نارضایتیش از حکومت رو فرو میخوره تا نوبت بعد که دوباره به لبش برسه.
این بلایی هست که سر جنبش سبز هم آمده.
هرچند که بدنه و گاهی رهبری این جنبش بقدری گسترده بوده که دامن حکومت کننده ها رو هم گرفته و از این طریق آنها رو دچار بحران عمیقی کرده که بهمراه بحران اقتصادی موجود میتوان امیدوار بود که پا گرفتن دوباره جنبش طول زیادی نکشه، ولی نباید خیلی امیدوار بود و اسرار داشت که این جنبش جدید باز هم تحت نام جنبش سبز سر بلند کنه.
دوست ناشناس من! مشکل همینجاست که گاهی احساس میشه بیشتر از اینکه بدنه اصلی سرخورده یا سرکوب شده باشند کسانی که در این زمان و در غیاب رهبران جنبش خودشان را وکیل و وصی جنبش میدانند سرخورده شده اند! قرار ما با موسوی بر آن بود که جنبش را زندگی کنیم! و معتقدم درصدی از مدرم هنوز در حال زدندگی جنبش اند! زندگی کردن یک ایده و تفکر به معنای برگزاری تظاهرات خیابانی نیست! بلکه حتی میتوان حضور مردم در کتابفروشی های انتشارات های محروم شده از نمایشگاه کتاب را قسمتی از این زندگی به حساب آورد! به هر حال زندگی کردن یک جنبش برای من به معنی مبارزه ای با کمترین میزان هزینه در راه رسیدن به آرمانهایی است که آن جنبش برای ما به ارمغان آورد.
پاسخحذفو از نظر بنده سرکوب نتوانسته بدنه اصلی جنبش را به عقب نشینی از آرمانهای اولیه وادارد حتی اگر جنبش جدیدی روی دهد و نام آن جنبش سبز نباشد اگر آن آرمانها را همراه با خود بیاورد این بدنه از آن حمایت خواهد کرد.
البته لازم به ذکر است منظور بنده در این نوشته تنها انتقادی بود به اصلاح طلبانی که شدیدا قصد مصادره جنبش را به نام خود دارند.
آقای عابدی!
پاسخحذفاگر جامعتر بخوام در مورد نوشته شما قضاوت کنم باید میگفتم کمی گنگ هست و دقیقا معلوم نیست چی میخواهید بگید.
از یکطرف با تغییر گفتمان برای جلب نظر اپوزیسیون خارج از کشور مخالف هستید و از طرف دیگه اصلاح طلبها رو مخکوم میکنید.
در مورد شخصیت و هدف میر حسین هم اشاره هاتون گنگ هست در حالیکه میرحسین هر عقیده شخصی که داشت غیر از اصلاحات راه دیگه ای نداشت و هدف دیگه ای هم نداشت.
اینکه شما یک تعریف محدود از اصلاح طلبی تو ذهنتون دارید دلیل نمیشه که اصلاح طلبها همه یکجور فکر کنند.
ما از جبهه مشارکت که گرایشهای سوسیال دموکراسی داره تا حزب مردمسالاری و کارگزاران و تو جبهه اصلاحات داریم و فکر نمیکنم عقاید میر حسین هر چقدر هم چپ باشه از این طیف بیرون بزنه.
در عین حال که میرحسین یک فرد عملگرا هست و در حالیکه آرمانهای والایی داره بخوبی میدونه نیاز روز جی هست و به توازن نیروها احترام میگذاره. برای همین هم وقتی نخست وزیر بوده احمد توکلی وزیر کار و عسکر اولادی وزیر بازرگانی بودند.
در ضمن اینکه احترام خیلی زیادی برای شخصیت میرحسین قائل هستم و جلب نیروهای وسیع مردم از هر قشری رو مدیون همین شخصیتش میدونم ولی باید بخاطر داشت که بخش آگاه جنبش سبز که نقش خیلی مهمی در اون زمان کوتاه برای بردن نظرات میرحسین بین مردم و جلب حمایت آنها داشت و در واقع بازوی اجرایی میرحسین بود همگی از جبهه اصلاحات بودند و اگر بخصوص خاتمی و تاکتیکهای بسیار دقیق و حساب شده او نبود امکان نداشت میرحسین با اون سرعت تو دل مردم جا باز کنه.
اپوزیسیون(اگه بشه گفت) خارج از کشور هم متاسفانه بجای اینکه از این فرصت استفاده کنه و با جبران خطاهای گذشته فاصله خودشو با مردم کم کنه فوری به فکر سهم خواهی افتاد. دقیقا همون کاری که در ابتدای انقلاب کرد و نشون داد هیچ درسی از این سی و چند ساله نگرفته، و فکر نکرد اگر رهبرهای جنبش به اونها احترام میگذارند و سعی میکنند اونها رو هم بازی بگیرند در چارچوب یک سیاست کلی تری هست و نه بخاطر اینکه اونها عددی هستند.
صادق(همون ناشناس بالایی)
جنبش مردمی ایران بدون میرحسین و کروبی بوجود آمد.
پاسخحذفخاتمی و دیگر سرسپردگان رژیم این دو نفر رو علم کردند تا سران اصلی جنبش و گردهم آوران مردم رو شناسایی کنند و همانطور که دیدیم و میبینیم آنها رو اعدام و یا زندانی کردند. بدینگونه جنبش سرکوب شد.
من و ما هیچوقت این آلت دست ها رو رهبران جنبش نمیدونم چون نبودند ولی به زور شدند.
صادق جان! بنده هم خودمو اصلاح طلب میدونم ودر درجهء اول باید بگم که در این نوشته منظورم از اصلاح طلبی جناح و احزابی بود که به اصلاح طلب معروف شدن و مسلماً مثل شما بر این عقیده هستم که میرحسین هم اصلاح طلب به معنای کلمه بود و ما هیچ کدام لا افل تا قبل از انتخابات به دنبال براندازی نبودیم!
پاسخحذفراستش اول از همه مشکل من با قشریه که الان داعیهی رهبری جنبش رو داره و این قشر نمیتونه همهی جنبش رو نمایندگی کنه! و برای جبران این نقیصه دست به دامن اوپوزیسیون های خارج نشین شده و همین قضیه باعث سکون بیش از پیش جنبش شده! من هم کمک اصلاح طلبان به جنبش رو توی این نوشته انکار نمیکنم و خودم هم از همین قماش هستم! اما ما همهء جنبش نیستیم و این امریه که باید قبول کنیم!
ادبیات خاتمی با ادبیات میرحسین فرق داره! و من نمیتونم قبول کنم که ادبیات ما که به خاتمی نزدیکتره میتونه یه جنبش رو زنده نگه داره! ما با این ادبیاتمون یه جنبشی رو که در تمام ایران طرفداران زیادی داشت رو تبدیل کرده به جنبشی مختص قشر متوسط شهری که هر روز ضعیف و ضعیفتر میشن!
من معتقدم که آقای موسوی نه در گفتار و نه در کردار هیچ گونه نزدیکی ای با حزب مشارکت، مردمسالاری و کارگزاران نداشت! و این گروهها تنها میتونستن و میتونن خودشونو حامی میرحسین بدونن! نه نمایندش!!!