من از جوامع دیگر اطلاع چندانی ندارم، اما ادعا میکنم که تا حد خوبی
بر فضای مجازی فارسی زبان اشراف دارم و در مجموع آن گرایشی کاملا قابل توجه به
شعار «نه رومی روم؛ نه زنگی زنگ» میبینم! گرایشی که شاید در ظاهر جهان را «سفید و
سیاه» نمیخواهد و بر پایه اندیشهای مدرن به دنبال «خاکستری»هاست و حتما باید به
«میانهروی» تعبیر شود، اما من گمان میکنم ماحصل کارش چیزی نبوده جز «میانیابی»!
۱- تفاوت «میانیابی» با «میانهروی»
چه در سنت فرهنگی-بومی و مذهبی جامعه ایرانی و چه در دستاوردهای
نوینی که اندیشمندان معاصر برای آن به ارمغان آوردهاند، پرهیز از «افراط و تفریط»
همواره نصیحتی بوده که گویا همه آن را بلد هستند و به گوش یکدیگر میخوانند و
خلاصه تنها موضعی است که هیچ مخالفی ندارد! پس این همه اختلاف سلیقه بر سر چیست؟
اگر در جامعهای همه «میانهرو» هستند و یا بر روی «میانهروی» تاکید دارند، چرا
این همه تضاد وجود دارد که گاه کار حل و فصل آن به داغ و درفش و گلوله و تکفیر میرسد؟
من میگویم به این دلیل که «میانیابی» جایگزین «میانهروی» شده تا همه بر سر همان
مواضع پیشین بمانند و کسی از جایش تکان نخورد!
انسان «میانیاب» در هر وضعیتی، برای اتخاذ موضع خود به دنبال دو سر
طیف افراط و تفریط میگردد تا در نهایت بتواند مرکزیتی به عنوان «میانه» بیابد.
هیچ اهمیتی ندارد که این مرکزیت میانه در نهایت ممکن است به صورت مطلق گرایشی
افراطی به یکی از دو سمت قابل تصور داشته باشد، کافی است فرد «میانیاب» بتواند دو
حد نهایی قابل ارایه پیدا کند که در نهایت نظر خودش در وسط آنها قرار میگیرد.
بدین ترتیب، حتی افراطیترین و یا واپسگراترین اندیشهها هم میتوانند وضعیت را
به گونهای ترسیم کنند که در نهایت مدعی «میانهروی» شوند! پس میتوان مدعی شد
«مواضع میانیاب، همواره مواضعی وابسته به دو طیف دیگر اظهار نظرات هستند؛ فارغ از
اینکه نتیجه کار حرکت به جلو، عقب و یا توقف باشد»! من میخواهم یک ادعای دیگر نیز
اضافه کنم که به مرور بدان خواهم پرداخت: «میانیابی» همواره ضامن تداوم وضع موجود
است!
در نقطه مقابل، «میانهروی» حرکتی است همواره رو به جلو، هرچند به
صورت پیوسته و با شیبی ملایم. بدین ترتیب مواضع یک میانهرو گاه ممکن است در نوک
پیکان تغییرات اجتماعی قرار گیرد. در این موارد باید دقت داشت که حرکات اجتماعی،
بردارهای ریاضی نیستند که «میانهروی» لزوما باید جایی در حوالی مرکز آنها قرار
گیرد. این چنین مواضعی تنها به مدد استقلال نظر، نه نسبت به شرایط اجتماعی، که
نسبت به تحلیلها و نظرات ارایه شده امکانپذیر است. این خود میتواند شاخص دیگری
در تشخیص تفاوتهای «میانهروی» با «میانیابی» باشد؛ بدین معنا که «میانهروی»،
اعتدال و آرامش در تغییرات اجتماعی را مد نظر قرار میدهد اما «میانیابی» تنها در
جست و جوی پرهیز از دریافت برچسب «افراط» در اظهار نظرهای غالبا رسانهای است.
۲- میانیابی
میتواند توجیهگر شود
«میانیابی»، بر خلاف «میانهروی» هیچ الزامی
برای سنجش خود با نگرشی فراگیر و تاریخی ندارد. به بیان دیگر، مرکز مختصاتی که با
آن «میانهروی» را میتوان اندازه گرفت، در یک تاریخ پیوسته و البته طولانی مدت
سیاسی-اجتماعی معنا پیدا میکند. برای مثال شما میتوانید تاریخ ۱۵۰ساله اخیر کشور
را یک کلیت مرجع تصور کنید و با این معیار کنشهای مقطعی را «افراطی، واپسگرا و
یا میانه» بدانید. اما در «میانیابی» این مرکز مختصات بنابر جو متلاطم هر دوره
زمانی کاملا قابل جابجایی است؛ بدین ترتیب هر ناظری نیز میتواند با ارایه تصویری
منحصر به فرد از شرایط زمانی، مرکز مختصاتی را که خود «میانه» میخواند جابجا کند
تا «میانیابی» عملا به ابزاری «توجیهگر» بدل شود.
مثلا ناظری که از بالا سیر حوادث تاریخ ۱۵۰ساله را مرور میکند
درخواهد یافت که از سالهای پایانی حکومت ناصرالدین شاه گرفته تا سلطنت کوتاه مدت
مظفرالدین شاه، جامعه ایرانی در جهتی حرکت میکند که برآیند آن به سمت محدودیت
استبداد فردی گام برمیدارد. این روند ساده را که استنتاج کردید، قطعا میتوانید
تشخیص دهید که حمایت از استبداد «محمدعلیشاهی» و یا دخالت در صدور فتوای اعدام
آزادیخواهان مشروطه و به توپ بستن مجلس چه تناسبی با جریان کلی امور دارد. قطعا
در چهارچوب «میانهروی» چنین عملکردی قابل توجیه نیست، اما زمانی که پای توجیه یکی
از فاسدترین چهرههای تاریخ سیاسی-مذهبی کشور در میان باشد، ناظر «میانیاب» میتواند
چهار بیت شعر و دو خط اظهار نظر در توهین به اسلام پیدا کند و در کنار چند عقیده
فرضی در دفاع افراطی از استبداد سیاه بگذارد تا در نهایت «شیخفضلالله نوری» هم
چهرهای مظلوم به حساب بیاید که قربانی افراط و تفریط شده است!
به باور نگارنده، شاخصترین چهره «میانهیاب» در سیاست حال حاضر
کشور، جناب آقای «علی مطهری» است که احتمالا در تلاش برای حفظ منش «میانهروی» پس
از انتخابات اعلام کرد «هم احمدینژاد مقصر بود و هم موسوی»! باز هم دست کم به
باور نگارنده قطعا تاریخ نشان خواهد داد که این اظهار نظر آقای مطهری، هرچند در
ظاهر خود و با ترسیم یک دوگانه فرضی از فضای موجود به نام «موسوی-احمدینژاد» میتواند
نظری «میانه» به حساب بیاید، اما تا چه میزان خاری است در چشم جریان آرامی که قصد
اصلاح امور کشور را داشت و چه میزان آب به آسیاب سرکوبهای حکومتی ریخت و مقدمهای
شد برای توجیه اقداماتی نظیر حصر و حبس خانگی رهبران نمادین جنبش سبز. باز هم به
یاد بیاورید که «توجیهگری» همواره ابزاری بوده است برای تداوم و تثبیت وضعیت
موجود و این نشان دیگری است برای همان خصلت پیشین «میانیابی».
۳- «میانهیابی» کلیشه غالب است!
تا کنون به نتایج مصاحبههای تلویزیونی با شهروندان دقت کردهاید؟
قطعا امروزه میدانیم که بسیاری از این مصاحبهها سانسور شده و یا حتی تدارک دیده
شده هستند. با این حال من از نزدیک شاهد اجراهای زندهای بودهام که در آن
میکروفون به صورتی اتفاقی پیش روی مخاطبی قرار میگیرد و اتفاقا او همان کلیشهای
را بیان میکند که کلیشه غالب دستگاه پروپاگاندای حکومتی است. یعنی همان شهروندی
که صبح تا شب ممکن است از بیکاری، گرانی، تورم، فساد و حتی استبداد بنالد، در یک
لحظه و به محض مشاهده تمرکز رسانهای با بیانی کاملا رسمی ترکیبات فرمولبندیشدهای
را تکرار میکند که چیزی نیست جز کلیشه حاکم بر رسانه رسمی! به باور من «میانیابی»
هم از همین دست کلیشههای غالب است.
شما میتوانید فارغ از اینکه موضوع بحث چیست و فارغ از آنکه در مورد
آن مطالعهای دارید یا نه و حتی این مسئله ساده که «آیا به صورت مستقل به این
مسئله اندیشیدهاید یا نه» پاسخ درخور را از میان گزینههای موجود اقتباس کنید.
پاسخ اینکه «به نظر من هم اینها افراط کردهاند و هم آنها زیاده روی میکنند»!
نمونه فاجعهبار آن، انبوهی از «میانیاب»هایی هستند که فجایع کهریزک و صدور فرمان
مستقیم قتلعام شهروندان از جانب بالاترین مقام مسوول کشور را در نقطه مقابل شکستن
شیشه از جانب چند جوان خشمگین و یا پرتاب احتمالی سنگ به یک مسجد قرار میدهند تا
در نهایت با فرمول «هر دو طرف دچار تندرویهایی شدند» بتوانند مهر تاییدی بر تداوم
وضعیت موجود بزنند. باز هم به یاد بیاورید آن تمایل «میانیابی» به حفظ و تثبیت
وضعیت موجود را، در مقابل «میانهروی» که یک حرکت ملایم اما همواره رو به جلو است.
۴- شاهین نجفی و میانهیابی در «آزادی بیان»
من با خود ترانه شاهین نجفی کاری ندارم. اتفاقا تاکید دارم که باید این
ترانه به عنوان یک جای خالی از متن برخی موضعگیریها حذف شود تا عمق «کلیشه» بودن
این «میانیابیها» به چشم بیاید. در واقع نوشتههایی وجود دارند که شما میتوانید
خیلی ساده نام ترانه شاهین نجفی را از آنها حذف کنید و به جای آن بنویسید: «جای
خالی را با هرچیزی که دلتان خواست پرکنید» و در نهایت هم تغییری در محتوای نوشته
ایجاد نشود! چنین نوشتهای چه خواهد بود جز یک «کلیشه» که به فراخور زمان تکرار
شده و عنوان آن تغییر میکند؟
برای مثال «داریوش محمدی» عزیز در وبلاگ «ملکوت» مجموعهای از «بیخرد»ها را شناسایی میکند.
نخست شاهین نجفی با ترانهای که خوانده و البته گروهی که «به جانبداری از بیخردی نخستين گريبان میدرند و ناگهان فرياد
وا-آزاديا سر میدهند». خب؛ حالا یک سر طیف مشخص
شد. پیدا کردن سر دیگر طیف «بیخردان» هم کاری ندارد: «تقاضای اعدام کردن و حکم قتل صادر کردن و فتوای فقيهی را جعل و دستکاری
کردن، همانا از کسانی ساخته است که در وجه ايجابی و اثباتی هيچ هنر و فضيلتی
ندارند و تمام حياتشان در ارتزاق از بحران و جنجال است». پس مطابق معمول هم اینها بد کردند و هم آنها بد پاسخ دادند.
نتیجه؟ هیچ! ترانه نجفی و فتوای ارتداد او را حذف کنیم تا جهان به همان تثبیتی که
پیش از این تلاطم داشت بازگردد! این کلاسیکترین مثال «میانیابی» است که من با آن
مواجه شدهام، اما تنها نمونه آن نیست.
«مهدی جامی» عزیز نیز در وبلاگ «سیبستان»، هرچند اساس کار خود را بر تحلیل متفاوتی از وضعیت موجود قرار دادهاند،
اما به صورت ضمنی این کلیشه را پیشفرض گرفتهاند: شاهین نجفی دچار یک افراط شده
است. («سوال اصلی به نظر من این نیست که
این ترانه توهینآمیز است یا نیست. از نظر من قطعا توهینآمیز است».) تا در پایان تحلیل خود به این نتیجه برسند که این افراط، ناشی از
تفریط «جمهوری اسلامی» در «گروگان گرفتن» دین و اعتقادات مردم است! بدین ترتیب ما یک امتیاز میدهیم (شاهین
نجفی مردود است) بدین امید که یک امتیاز هم بگیریم (جمهوری اسلامی هم مردود است)!
این نیز برای من نمونه دیگری از «میانیابی» است. برای آزمایش در این متن هم مثلا
میتوانید شاهین نجفی را با سلمانرشدی، کشیش قرآنسوز آمریکایی، کشیشندرخوانی از
اسلام برگشته و دهها نمونه دیگر جایگزین کنید. قابلیتی که قطعا متون نگاشته شده
بر پایه «میانهروی» فاقد آن هستند!
۵- بهترین ملاک برای تشخیص «میانیابی» از
«میانهروی»
اما مورد دیگری که من بدان برخورد کردم، اظهار نظری است از «یاسر
میردامادی». (اینجا)
جناب میردامادی اعتقاد دارند: «احتمالا حق با
رونالد دورکین فیلسوف حقوق و اخلاق است که یکی از حقوق آدمیان به سخره گرفتن
مقدسات (یعنی به تعبیر دقیقتر آنچه مقدسات قومی خوانده میشود) است. به نظرم یک
مسلمان هم میتواند در عین التزام به مسلمانی این حق به سخره گرفتن مقدسات را به
رسمیت بشناسد و مسلمان بماند (به رسمیت شناختن این حق البته به معنای روا بودن
اخلاقی چنین کاری نیست، به سخره گرفتن مقدسات یک قوم اخلاقا ناروا است اما اخلاقا
ناروا بودن آن به معنای نامحق بودن فردی در ارتکاب چنین کاری نیست. درست مثل سیگار
کشیدن: که به خاطر ضرر محتملی که بر بدن وارد میکند، اخلاقا نارواست اما کسی نمیتواند
دیگری را از حق کشیدن سیگار به طور کل منع کند- مگر در اماکن عمومی آن هم به خاطر
اضرار به غیر). از بحث کبروی (آیا توهین به مقدسات جزو حقوق آدمیان است یا نه؟) که
بگذریم، و به بحث صغروی (آیا این ترانه و متعلقات آن مثل عکس و کاورش مصداق توهین
است) که بپردازیم، راستش من ترانه را امشب گوش دادم و متن پیاده شدهی آنرا هم
خواندم من هم مثل تو حس توهین بودن بهم دست نداد با این حال عکس روی جلد این ترانه
(که گنبد امام هادی را با دستکاری گرافیکی سکسولوژیزه کرده و بر نوک گنبد نیز
پرچم همجنسگرایان را نصب کرده) به نظرم سخرهی غیرحرفهای و بیذوقانهای آمد.
این کار را اگر کسی با معبد هندویان هم بکند، محکوم به همین حکم سخرهی بیذوقانه
و سخرهآمیز است».
این اظهار نظر سه ویژگی دارد که در نهایت من را متقاعد میسازد آن را
از جنس «میانهروی» بدانم و نه «میانیابی». نخست اینکه برگرفته از درک شرایط کلی
حاکم بر دهکدهای است به نام جهان. کافی است شما زاویه دوربین را کمی بالاتر ببرید
و ببینید در جهانی که سالهای سال است محبوبترین کارتونهای آمریکایی هر شخص و
مرام و مسلکی را به بیرحمانهترین شکل ممکن دستمایه طنز میکنند و اتفاقا در
ایران هم پربیننده هستند، در جهانی که هر روز گروهی به سرشان میزند حریفان
اعتقادی خود را با حملاتی از جنس آتش زدن قرآن و یا ویران کردن معبد بهاییان تحقیر
کنند و اتفاقا در جامعه ایرانی که ید طولایی در طنزپردازی دارد و مذهبیترین
افرادش هم حتما تا کنونی جوکهایی با دستمایههایی مذهبی شنیدهاند، دیگر باید به
مرور این روال جدید را «به رسمیت بشناسیم». یعنی این نتیجهگیری، در روند موجود
جهانی هممسیر با جریان کلی است، اگرچه چندان شتابان به پیش نمیرود.
نکته دوم دقت نظر در مصداق بحث است. یعنی نمیتوان موضعگیری «من
توهینی ندیدم» را در برابر هر موضوع دیگری نیز قرار داد، اما ویژگی سوم همان چیزی
است که من آن را بهترین ملاک برای تشخیص تفاوت «میانیابی» با «میانهروی» میدانم:
اظهار نظر آقای میردامادی، هیچ دوگانه «افراط و تفریط»ی را مشخص نکرده و طبیعتا آنها
را هم محکوم نمیکند. پس هرجا دیدید شخصی برای بیان نظر خود، ابتدا دو سر طیف
افراط و تفریط را مشخص کرد و پس از معرفی این دو گروه، تنها شیوه استدلال خود را
بر محکومیت این رقبای «حدی» قرار داد، تردید نکنید که شیوه استدلال و نظر او چیزی
نیست جز همان «میانیابی»!
خوب و منطقی بود اما به هر حال مرکز بحث شما مفهومی بنام میانه روی بود که خودش میتونه دستاویز بحث باشه و ظاهرا شما دوست نداشتید بهش بپردازید .
پاسخحذفچی بهتر از اینکه با یک بهانه، «سرچشمه» رو هدف ِ نقد بگیره یه متفکر؟
پاسخحذفعالی آقا
عالی
هم سیر ِ منطقی ِ بحث، هم ایجاز-اش، هم مثالهای بینظیرش
من خودم خیلی با این رفتار مشکل داشتهام بدون اینکه اسم درستش رو بدونم (خودم اسمش رو گذاشته بودم "توهم بیطرفی") ولی این مطلب خیلی خوب برام بازش کرد.
پاسخحذفتشـــــکر فراوان
فرمودید : نمیتوان موضعگیری «من توهینی ندیدم» را در برابر هر موضوع دیگری نیز قرار داد.
پاسخحذفاماآنچنان نتیجه گرفته اید که گویی "از نظر من توهین است" را می توان در برابر هر موضوع دیگری قرار داد.
آیا به نظر شما مخالفت با یک "موضوع"، با مشی میانه روی در تضاد است؟
به نظر حضرت عالی قیاس علی مطهری و سخنش در مورد احمدی نژاد و موسوی با نظرات افرادی که در متن ذکر کردید، بیش از حد مع الفارق نیست؟
این گفته آقای علی مطهری که موسوی و احمدی نژاد هر دو مقصر بودند بی نهایت درست است.
پاسخحذفآقای موسوی نباید پی در پی مردم را به خیابانها می آورد.
اینکار رفتاری غیر دمکراتیک است که زمینه ساز شورش و آشوب می شود.
حتی در کشورهایی که مهد دمکراسی هستند چنین کاری مجاز نیست و معنی غیر از فشار فیزیکی بر حکومت ندارد.
البته وقتی دو نفر مقصر می شوند به این معنا نیست که گناهشان مساوی است!!
. . .
اگر جویای حقیقت هستید بدانید که دمکراسی صبر می خواهد، خوشبینی می خواهد و این صبر و خوشبینی در جنبش سبز نبود.
رفتار غرب با قضیه هسته ای ما را در نظر بگیرید می بینید چقدر با صبر رفتار کردند چقدر طول کشید تا به تحریم رسیدند.
حال مقایسه کنید با صبر و حوصله جنبش سبز در مقابل موضوع تقلب.
البته این را هم بدانید که هر خطا کننده ای برای خود توجیه و تفصیری دارد.
رفتار جنبش سبز رفتاری متداول در تاریخ معاصر است و همیشه برای توجیه آن یک مطلب بیان می شود.
می گویند اگر ما پیش دستی نکنیم، اگر ما صبر کنیم سلطه حکومت کامل می شود.
درواقع قصاص قبل از جنایت می کنند همان کاری که دکتر مصدق کرد همان کاری که اصلاح طلبان در سالهای 76 تا 78 کردند!!
همگی با توجیهی مشابه.
عکس این خانم را لطفأ بردارید.
پاسخحذفنسبت به زن و دختر ایرانی تعصب داشته باشید.
زن ایرانی هرکاری که بکند بازهم ناموس ماست.
جناب آقای غلامعلی یوسفی
پاسخحذفبا اهدای سلام و آرزوی سلامت برای آن وجود شریف
فرموده اید زن ایرانی هر کاری بکند ناموس شماست. پرسش بنده این است که اگر زن ایرانی با صدای بلند اعلام کند که ناموس شما نیست و شما مالکیتی بر طرز فکر و بدن او ندارید آیا آن وجود شریف و افراد شریف دیگری چون شما بی خیال این زن فلک زده می شوند یا خیر؟ یعنی چون یک موجودی از مادر و پدری ایرانی زاده شد باید شما فکر کنید که اختیار دار تصمیم های او هستید؟ این سند منگوله دار زن ایرانی را احتراما چه کسی خدمت شما تقدیم کرده است؟ شما از عریانی گلشیفته خوشتان نمی آید؟ خوب نگاه نکنید. به همین سادگی. این اظهار نظر شما مرا یاد آن قدیم ها می اندازد که کسی برای مخفی کردن آشغال های خانه اش آن ها را به زیر فرش می راند. جناب..زن ایرانی آشغال منزل نیست که می خواهید گناهش را از چشم دیگران پنهان کنید. خودش به درست یا به غلط تصمیم به انجام کاری گرفته است. شما را چه کار به کار اوست؟
بسیار پسندیدم ،سپاس بی شمار ...
پاسخحذفExcellent!
پاسخحذفبا نظر ناشناس موافقم . ناموس یعنی چی؟ اینهمه ساله اسیر لفظی هستیم که حتی معناش هم برامون روشن نیست
پاسخحذفمن هم یک زن ایرانی هستم آقای یوسفی و مایل نیستم ناموس شما یا هر مرد دیگری باشم
پاسخحذفباسلام, در مقاله بالا فرموده بودید که توهینی در این آهنگ ندید من از شما چند سوال دارم شاید کمک کند تا توهین را مشاهده بفرمایید: شما یک فرد را به چه قسم می دهید؟ اصلا چرا قسم می دهید؟ یک فرد را به چیزی قسم می دهند که به آن اعتقاد دارد برایش مقدس است او را به چنین چیزی قسم می دهند تا به علت علاقه و اعتقادی که به آن دارد کاری را انجام دهد و یا خواهشی را برآورده کند ... کارکرد قسم دادن به طور کلی همین است.... حالا شما بفرمایید که توهینی انجام شده یا نه .... خود خواننده متاسفانه هنوز فرق توهین و افترا را نمی داند و بنابراین می گوید که من توهین نکرده ام. اما خوب قسم دادن یک انسان (فارق از بحث تقدسش) به چنین مسائلی آیا معنایی جز محوری بودن این مسائل برای فرد مورد نظر دارد؟
پاسخحذفبحث دوم بحث هنر است این چیزی که خوانده شده (من نمی گویم ترانه آهنگ و موسیقی چون حداقل استانداردهای چنین اطلاقی را ندارد) نه ارزش هنری دفاع را دارد و نه نقطه عطفی است در تاریخ هنر ... اما استدلال هایی که آورده می شود در دفاعش استدلال هایی است که در دفاع از کارهای بوتوچلی و داوینچی بیان شده !!! که جایی بس تاسف دارد که این همه بحث برای کاری است که حداقل ارزش هنری را هم ندارد. (استانداردهای موسیقی در دنیای امروزی استاندارهای مشخصی است) در ضمن کارهایی شبیه بوتوچلی داوینچی و ... صرفا نمایش برهنگی نبود بلکه بیان گر فلسفه ای بود که نگاه متفاوتی به زندگی و انسان داشت و آن موجب دفاع از این آثار شد نه صرف نمایش برهنگی ... شخصا چنین ظرفیتی نه در کار دیدم نه در در خواننده اش.
در بحثتان فرموده بودید که سخره گرفتن اعنقادات مذهبی از حقوقی است که باید به رسمیت شناخته شود (فارق از اینکه همان طور که در بالا اشاره کردم این کار از مصادیق سخره گیری نیست) اما این امر در جامعه ای معنا می یابد که پیکانش دو سویه باشد اگر به جای این تعابیر کسی در تلویزیون دولتی ایران چیزی با همین محتوا در مورد اصول کنوانسیون حقوق بشر (که متاسفانه در ایران اعتقاد به آن بیشتر از همرنگ جماعت شدن است نه شناخت آن کما اینکه بیشتر کسانی که به آن معتقذند از اصل دو و سه آن بیشتر نمی دانند) خوانده می شد فریاد وا آزادیا و دموکراسیا و اویلا از نفهمی حکومت واویلا از بیچارگی ملت که در امان نیست و ... به راه نمی افتاد؟ خوب است اگر قرار است به حقی معتقد باشیم همیشه این طور باشد نه فقط در موارد خاص که با اعتقاداتمان در تضاد نیست!!!!
با شما در بحث افراط و تفریط موافقم اما به نظر من مهم تر از میان یابی مسأله تظاهر به اعتقاد به چیزی است نه اعتقاد به آن. متاسفانه در این مورد ایرانی ها یدطولایی دارند و اینترنت هم که این فضای ناشناس نظر دادن را به خوبی فراهم می نماید چنان آتشین از چیزی دفاع می کنند که گویی ریشه ای ترین اعتقاد زندگیشان است ولی آیا واقعا بدان اعتقاد دارند؟ باید ایرانی باشید تا پاسخ این سوال را بدانید. بنابراین این بحث ها به نظر اینجانب هیچ حسنی ندارد و هیچ دردی را از جامعه بحران زده ایران درمان نمی کند ... با درد و مسائل واقعی مردم هم سنخیتی ندارد بیشتر دغدغه های کسانی است که شرایط اولیه زندگیشان فراهم است نه مردمی که مسائلی بسیار بنیادی تر مسائلشان است. والسلام
نظرآیة الله حاج شیخ احمد جنتی در خصوص اعلمیت یا اصلح بودن تقلید از آیت الله العظمی خامنه ای
پاسخحذفhttp://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=140&catid=41
دوستان عزیز خوب توجه کنید.
پاسخحذفآدمهای فقیر بیش از غنی حساس هستند که به آنها توهین و بی احترامی نشود.
یک رفتار مشابه، ثروتمند را ناراحت نمی کند اما فقیر فکر می کند که به او بی احترامی و بی توجه ای شده است.
شما هم نسبت به استبداد و دمکراسی حساس شده اید.
زود برافروخته می شوید، زود فکر می کنید که محدود شدید، فکر می کنید به شما توهین شده
. . .
گذاشتن این عکس بی معنی است، نوعی انحراف و انحطاط در جهت مقابل است.
افتادن از آنطرف بام است.
نویسنده رضایت صاحب این عکس را سوال کرده است؟
. . .
شما هنوز بدنیا نیامده بودید من شیفته غرب و دمکراسی و داشته هایشان بودم.
خانم من در فامیل و آشنایان از همه آزاد تر است.
عقاید و افکار من یک مرحله بعد از غربگرایی ست . نه دو مرحله قبل از آن
. . .
عزیز، نه من شما را می شناسم و نه شما مرا
اما این راهش نیست . اینقدرحساس نباشید.
غیر از آزادی و دمکراسی و استبداد ... موضوعات دیگری هم وجود دارد.
. . .
شما عقده ای شده اید
از شدت فشاری که بر شما وارد شده می خواهید خودتان را برهنه کنید
این فشار واقعی نیست ساخته ذهن شماست.
* اگر مرد حقیقت هستید به این جمله توجه کنید.
چهل سال قبل هم جوانانی مانند همین امروز شما احساس خفگی می کردند، فکر می کردند در نهایت فشار وبدبختی قرار دارند!!
درحالیکه در پیشرفته ترین کشور جهان سوم زندگی می کردند!
هیچ نعمتی کم نداشتند جز اینکه حق نداشتند عکس شاه را پاره کنند.
ما همان مردم هستیم
پسرم ، دخترم، عزیزم
ما همان مردم هستیم اینقدر بخودتان فشار وارد نکنید
اینقدر احساس بدبختی نکنید
اینقدرعقده ای نشوید، اوضاع آنقدرها که فکر می کنید خراب نیست.
بگذارید دقیق تر بگویم ، قبول می کنم که اوضاع خیلی خراب است اما امیدی به دیگران و آیندگان هم نیست.
شما می گویید اینها بدند، نامردند
بعد از اینها هم چهارتا نامرد دیگر خواهد آمد
چرا شما در سیاست اینقدر ساده اید
I think the fatwas are deplorable and SHahin should be free to sing what he wants.
پاسخحذفBut I don’t see any artistic merit in his work. I am not a fan and what he has done is rude and unnecessary.
It’s like having a discussion about sexual politics and have them whip their penis out. The world is not ready to see or hear certain things publicly. It’s rude and unnecessary. Not clever and a sign of an immature intellect that has to show us all that goes on in his head.
BUT SHahin should be free to sing what he wants. No matter how stupid he comes across.
What the beautiful golishfteh did was pure commerce… it was in no way pornographic but no artistic merit to it whatsoever . But again she is free to do what she wants No matter how stupid she comes across.
اشتباه شما اینجاست.
پاسخحذفخوب دقت کنید
شما نمی دانید که بهترین حالت ممکن برای جامعه ما چگونه است.
اگر میدانستید آنگاه به آرامش و رضایت می رسیدید.
بهترین حالت ممکن در جامعه ما شرایطی مانند دوران سازندگی و اصلاحات است اگر قدری آزادی حجاب و موسیقی و ... بدان اضافه شود آنگاه دیگر چیزی کم نداریم.
بهترین حالت جامعه ما چیزی شبیه به اروپا نیست.
بهترین حالت ممکن در این منطقه از جهان ، عربستان، کویت، امارات و قطر است و ما هم در قبل از انقلاب و همچنین در دوران سازندگی و اصلاحات مانند آنها بودیم.
پس ما با بهترین حالت ممکن فاصله ای نداریم.
* هفت سال پیش در همین حکومت در بهترین حالت ممکن قرار داشتیم .
اگر تا اینجا را قبول داشته باشید و با من هم فکر باشید آنگاه دیگر جایی برای افسوس و ناراحتی نمی ماند.
** اشتباه جامعه ما آن است که بهترین حالت ممکن را شرایطی مانند اروپای غربی فرض کرده اند و این فرض غلط است که دارد ایرانی را به خاک سیاه می نشاند.
شما این همه درس خوانده اید، این همه استعداد دارید، دانشگاه شریف قبول می شوید، شاگرد اول می شوید، دکتر می شوید، پرفسور می شوید....
چرا در سیاست اینقدر عاجز هستید؟
چرا چهارتا حقیقت ساده را متوجه نمی شوید یا قبول نمی کنید.
ملت تان را نجات بدهید این حرفهای صدتا یک غاز را کنار بگذارید
این تصورات کودکانه را کنار بگذارید
از همین امروز قشنگ فکر کنید مثل انسانهای متمدن فکر کنید.
در پاسخ به نظر آقای غلامعلی یوسفی:
پاسخحذفایشان در ابتدا میفرمایند که بهترین حالت ممکن برای جامعهی ما شرایط اروپای غربی نیست و ادعا میکنند که این اشتباه، ایرانی جماعت را به خاک سیاه نشانده و بنابراین چارهای نیست جز رهانیدن خود از این توهم. در سطر پایانی نوشتهی خود در قالب جملهای دستوری مینویسند که: از همین امروز قشنگ فکر کنید مثل انسانهای متمدن فکر کنید.
و حال پاسخ من به ایشان:
من زمانی که تصمیم به قشنگ فکر کردن و اندیشیدن بهسان انسانهای متمدن میگیرم در نهایت به این نتیجه میرسم که بهترین حالت ممکن برای جامعهی ما شرایط اروپای غربی است. از آنجا که تمدن کلایی وارداتی به ایران است پس جای تعجبی ندارد که یک ایرانی متمدن که قصد دارد متمدنانه به قضایا بنگرد به ناچار از دریچهی همان عینک، تمدن، وارداتی به اطراف خیره میشود و نتیجه هم که مشخص است؛ اروپای غربی به مثابه مدینهی فاضله! اما اینکه متمدنانه نگریستن شما، به کشورهای حاشیهی خلیج فارس منتهی میشود باید دید که تمدن شما ریشه در کجا دارد، به احتمال قطع به یقین تمدن به سبک عربی!
پاسخ من به نویسندهی محترم وبلاگ مجمع دیوانگان:
در جواب من هم به آقای غلامعلی یوسفی ردپایی از تقابلهای دوتایی، غربی/شرقی، به وضوح یافت میشود. اما من مثل علی مطهری هم به میخ و هم به نعل نزدم و مکانی امن در این میان اختیار نکردم. پا سفت کردم بر زمینی سخت که اروپای غربی باشد. دست خودم نیست واژهی "میان" با تمام همخانوادههاش مرا به یاد میانمایگی و متوسط الحال بودن میاندازد.
این متن رو خودتون فکر کردید نوشتید یا از همون مفهوم مغالطه معروفه؟!
پاسخحذفhttp://en.wikipedia.org/wiki/Argument_to_moderation
ترم دوم دانشگاه این رو خوندیم تو درس ریاضایت گسسته. بهش میگن مغالطه میان روی. بیشتر هم ایرادیه که به مسائل علم تجربی مربوط میشه نه علوم انسانی.چون مرز درست و غلط اینجا خیلی با علوم تجربی فرق میکنه.
مقاله قشنگی بود.
پاسخحذف