نمیدانم در این وبلاگ چند بار به آن ماجرای معروف سریال «سربه داران» اشاره کردهام. اما همچنان گمان میکنم اگر هزار بار دیگر هم به آن داستان باز گردیم، باز هم حرفهای جدید برایمان دارد و باز هم میتوانیم از تازگیاش لذت ببریم و البته بیاموزیم. داستان نخستین حاکم ایرانی که توانست پس از متلاشی شدن کشور در حمله مغولها یک حکومت محلی تشکیل دهد. وی، در رقابت با حاکمان مغول و بازماندگان چنگیزخان امیدوار بود که از حمایت ایرانیان برخوردار شود. پس بلافاصله پیکی را به سراغ «شیخ حسن جوری» فرستاد بدین امید که از یکی از رهبران مورد اعتماد مردم بیعت بگیرد. پاسخ شیخ حسن اما شگفتانگیز بود: «از هر حاکمی هم که حمایت کردید، از این یکی حمایت نکنید»! (نقل به مضمون)
* * *
امروز سوم خرداد است. سالروز شیرین پیروزی. روزی که «خونینشهر» دوباره «خرمشهر» شد. من آن روز نبودم، اما حتی لحظهای اندیشیدن به احساسی که ممکن بود با شنیدن این خبر به دست آید سبب میشود تا خون در رگهایم بجوشد، اشکهایم سرازیر شود و ناخودآگاه وسوسه فریاد زدن وجودم را سرشار کند: «الله اکبر، الله اکبر»!
واکنش به تحقیر اگر به «پیروزی» ختم شود همواره شیرین است. حال اگر این تحقیر، از جنس یک «غرور ملی» باشد و پیروزیاش از جنس پاکسازی خاک میهن از چکمه متجاوز بیگانه، شیرینیاش از حلاوت میگذرد و احساس سرورش طعنه به پرواز میزند. «جشن ملی» کمترین توصیفی است برای پایکوبی در آزادی خرمشهر. روزی که هویت گروهی «ما» بدون تردید به تمامی جامعه ایرانی گسترش مییافت و برای نخستین بار میدانیم در شادی پیروزی «ما»، هیچ هموطنی شکست نخورده است. دوگانه «ما» و «دژخیم بیگانه» هویت ملی را آنچنان تقویت میکند که سرمایههایی همچون یکپارچکی، اتحاد، همدلی و فداکاری به نقطه اوج خود میرسند. تجربه خرمشهر یک حقیقت را برای همیشه به ما ثابت کرد: «دشمن خارجی، شاید بتواند برای مدتی به خاک ما تعرض کرده و یا بخشی از آن را اشغال کند، اما در نهایت به اتحادملی، انسجام و همدلی ما دامن خواهد زد و همین امر سبب خواهد شد تا دیر یا زود از خاک وطن هم اخراج شود و هیچ ردی از خود بر جای نگذارد جز یک احساس شیرین پیروزی در قلبهای ما».
* * *
هربار که روایت سازندگان سریال سربداران از زبان «شیخ حسن جوری» فکر میکنم، در این شگفتی فرو میروم که آیا اینان برجستهترین جامعهشناسان و نخبگان فلسفی-سیاسی-اجتماعی ما نبودهاند؟ آنان که از زبان شیخ حسن به ما گفتند: «نگران اشغالگر مغول نباشید. ایرانی در برابر تاراجگر مغول، شاید چندصباحی توان مقابله نداشته باشد، اما هویت و انسجام خود را حفظ میکند. مرزهایش را با این متجاوز خارجی مشخص میکند و در نهایت یک روز به حساب او خواهد رسید. اگر میخواهید نگران باشید، نگران آن حاکم مدعی ایرانی بودن باشید. اینان اگر جنایتی میکنند به اسم مغول و به نام متجاوز خارجی میکنند. در برابر هر خونی که میریزند درخت مقاومت و اتحاد ملی را آبیاری میکنند. اما جلادی که به نام ایران و ایرانی، به اسم اسلام و مسلمانی جنایت میکند، تنها خون مظلوم را به زمین نمیریزد. یکدلی ما را از میان میبرد. دیگر نمیتوانیم از دشمن متجاوز بنالیم چرا که «از ماست که بر ماست»! در جور و ستم این مستبد داخلی است که مردم پراکنده، اعتمادها سست، دلها تیره و امیدها تباه میشوند. هیچ کس به هموطن و همزبان خود اعتماد ندارد. هیچ کس نمیتواند دشمن را به درستی تشخیص دهد تا توان خود را برای حمله به او متمرکز کند. همه سردرگم و پریشان خواهند بود. انگشت اتهام را به سوی یکدیگر میگیرند. بر سیمای همسایه چنگال میکشند و در نهایت هیچ به بار نمیآورند جز پراکندگی ملی و تثبیت بقای خودکامه.
"هیچ ردی از خود بر جای نگذارد جز یک احساس شیرین پیروزی در قلبهای ما"
پاسخحذفواقعاً اين طور فكر ميكني؟