خیلی که شانس داشته باشی و در این اوضاع بیکاری، کاری پیدا کنی و باز هم بیشتر شانس داشته باشی که حقوقات را ماه به ماه به حسابت واریز کنند، آن وقت تازه به آنجا میرسی که خوشبینانهاش میشود «لب به لب رد میکنم»! هرچه میگیری یا قسط میدهی، یا اجاره خانه، یا هزار و یک درد بیدرمان دیگر که هر چه باشند با حقوق تو پر نمیشوند. دیگر به چیزی که حتی نمیتوانی فکر هم بکنی پسانداز است. نه برای خرید خانه و یا حتی «پراید» که مدتها است صرفا ناظر فیلم پر هیجان صعود قیمتهایشان هستی و انگار نه انگار که این مسئله اصلا ربطی به تو دارد فقط از ارقام نجومی به خنده میافتی، بلکه صرفا برای اولین دستاندازی که بالاخره دیر یا زود از راه میرسد.
* * *
در نبود حتی یک نظرسنجی و آمارگیری قابل اعتنا، هرکجا که میروی صحبت از میزان رضایت مردم است. هرکه را میبینی خودش ناراضی است اما میخواهد به تو بقبولاند که «پاییندستیها به خاطر این یارانهای که نقدا دریافت میکنند راضی هستند» و البته این ابتذال کلیشهای هم که از دهان هیچ کس نمیافتد: «مردم نمیفهمند؛ گول این پولها را میخورند» و من هنوز به این «مردم» که نمیفهمند برخورد نکردهام!
احمدینژاد آمار میدهد و آنان که سطح رضایت اقشار پایین دست را صرفا در حد ضرب تعداد اولاد در مبلغ یارانه خلاصه میکنند سر تکان میدهند و در همین موقع زیر پوست شهر اتفاقاتی میافتد. اتفاقاتی که حتی اگر اخبارش گاه و بیگاه درز کند، در هیاهوی جنجالهای سیاسی گم میشود. چه کسی این روزها سراغی از وضعیت شرکتهای بیمه سراغ میگیرد؟ چه کسی خبر دارد که چه بلایی دارند بر سر بیمهشدگان میآورند؟ تمام مشکلات بیماران کشور را خلاصه کردهاند در تحریم چند قلم دارو که حتما کار جنایات غرب است، اما هیچ کس اشاره نمیکند که دولت و شرکتهای بیمه چطور دارند بیمهشدگان را غارت میکنند و هزینههای درمان چطور بیماران را به مرگ راضی کرده!
* * *
هنوز یک هفته هم نمیگذرد از زمانی که بالاخره آبدارچی شرکت سر درد دلش باز شد و به حرف آمد که مادرش مرض قند دارد و هزینههای درمانش از عهده او، پدر و برادرش خارج شده. از اهالی روستاهای «تالش» است و معلوم نیست به کدام دلیل نامشخصی به مادرش بیمه روستایی ندادهاند. میگفت روزی سه آمپول میزند که هر کدامش نزدیک 10 هزار تومان قیمت دارد و این هزینه برای خانواده او غیرقابل تحمل است. دیگر ندیدمش. یک هفته مرخصی گرفته بود که بروند دنبال کار مادرش شاید بالاخره بشود بیمهاش کنند تا اینکه امروز اعلامیه مرگ مادرش را به دیوار شرکت نصب کردند. به همین سادگی مرد. یک آدم دیگر، به خاطر فقر، به خاطر نبود بیمه، به دلیل حذف حمایتهای دولتی به بهانه «حذف یارانهها» و در جنجال تبلیغاتی پرداخت نقدی شندرغاز صدقه آرای دولتی! البته جای نگرانی نیست. هیچ کجا آمار مرگ و میر انسانهایی که به دلیل فقر و نبود حمایتهای دولتی به سادهترین دلایل جانشان را از دست میدهند ثبت نمیشود و کسی مجبور نیست برایش آمار دروغین جعل کند.
نمی دانم چه بنویسم دردمندانه بود ولی کم کم داریم بی حس میشویم
پاسخحذفمرگ بر اسلام و آخوند، همین.
پاسخحذفمرد که مرد به تخم چپ حضرت شمقدر که مرد. یه بی غیرت پفیوز از این مردم حرومزاده کمتر شد.
پاسخحذفناراحت شدی؟ بهت برخورد؟
به تخم چپ عفیر
متاسفم که اینو میگم، ولی من خوشحالم که شخص مذکور مرده است.
پاسخحذفوقتی حتی دیدن زخم پای بیمار دلخراش است و خونریزی اونقدر شدید است که به احتمال زیاد بیمار از کمبود خون به زودی خواهد مرد کسی به دلیل خارش شدید بینی بیمار و عدم توانایی وی در خاراندن بینی اش روضه نمی خواند.
اینقدر سانتی مانتال نباشید، دردی مثل درد آمپول رو هم اگه نمی تونید تحمل کنید دیگه سرتون رو بزارید بمیرید. مردم نمی تونن به خاطر شما زجر کش شوند، ترجیح میدن زود تر بمیرن.
مصطفی محمدی
ارمان عزیز، اون روزی که ما جلوی بوفه داتشگاه باسن مبارک خودمون رو پاره میکردیم که حذف یارانه ها چه بلایی سر قشر پایین دستی جامعه میاورد، یکسری از دوستان لیبرال از رابطه حذف یارانه ها و گسترش دمکراسی صحبت میکردند. یاد آن رئیس انجمن اقتصاد خوانده میفتم که اول دوره اول احمدی نژاد ادعا میکرد احمدی نژاد اقتصاد را سامان خواهد داد.
پاسخحذف