فرنام شکیبافر - مفهوم عدالت اجتماعی از قرن نوزدهم مطرح شد و در قرن بیستم شیوع زیادی یافت. عدالت اجتماعی یکی از شعارهای اصلی همه نهضتها و ایدئولوژیهای سوسیالیستی و شبهسوسیالیستی است. منتقدین لیبرالیسم در انتقاد از جامعه باز معتقدند که آرمان عدالتخواهی نظام لیبرال تنها محدود به جنبه سیاسی است و جنبه اقتصادی در آن لحاظ نشده است. آنها بر این باور هستند که برابری همگان در مقابل قانون گرچه لازم است اما کافی نیست و برای تکمیل آن باید عدالت اقتصادی نیز مدنظر قرار گیرد.
در عمل پیاده شدن اندیشههای دگماتیستی متخاصم با لیبرالیسم یا بی باور به آن نتایج نامطلوب و بعضاً هولناکی را به همراه داشت. تجربه کشورهای کمونیستی نظیر جماهیر شوروی ، چین مائو، کشورهای اروپای شرقی عصر جنگ سرد و ... عملاً نشان داد که این قسم از اندیشهها كه مدعی در چنته داشتن حقیقت مطلق هستند و نوید آرمانشهرهای تخیلی را به مردمان میدهند نه تنها در حوزه اقتصاد اوضاع مساعدی را به بار نمیآوردند بلکه آزادی را نیز به شدت به چالش میکشند. به تعبیری نه تنها عدالت اقتصادی را به همراه نمیآورند بلکه عدالت سیاسی را نیز مخدوش میکنند.
آن دسته از سوسیالیستهایی که بر مکانیسمهای تعدیلکننده و بازتوزیعی در قالب نظام سرمایهداری تأکید داشتند نیز در عمل توفیق چندانی نیافتند. بازخوانی تجربه دولتهای رفاه در نیمه دوم قرن بیستم آشكار میکند که دخالتهای گسترده دولت در جهت توزیع مجدد درآمد و ثروت، کارآیی اقتصادی را کاهش میدهد. سیاستهای کینزی که عبارت از گرفتن مالیات زیاد از ثروتمندان و توزیع آن میان کمدرآمدهاست، در عمل موجب لطمه خوردن به انگیزههای تولید و تلاش هم از سوی سرمایهداران و هم ایضاً از سوی خردهبورژواها و کارگران شد. در واقع سیاستهای بازتوزیعی روی فراگرد تولید ثروت اثری کاهنده میگذارد. هنگامی كه سیاستهای بازتوزیعی در قالب نظام سرمایهداری چنین پیامدهایی دارد دیگر نیازی به برشمردن آثار منتج از سیاستهای توزیعی خارج از چارچوب اقتصاد آزاد نیست. حداقل ما ایرانیان طی هشت سال اخیر با تجربه تلخ تسلط چنین رویكردی بر دولت مواجه شدهایم. برونداد سیاستهای توزیعی متكی به درآمدهای نفتی و دولتی چیزی جز ركود تورمی و سونامی بیكاری نبوده است. آیا میتوان هم اقتصاد یك كشور را به داخل بحران فروغلتاند و هم در عین حال ادعای تحقق عدالت اجتماعی را داشت؟ گذشته از این، آیا عدالت اجتماعی را فقط در ظرف اقتصاد باید تعریف کرد؟ آیا نباید جنبه هایی از تحقق عدالت اجتماعی را در گرو بهره وری شهروندان از قانون، آزادی های اساسی و مواهب زندگی در جامعه ای باز نیز اختصاص داد؟
اقتصاد شبهسوسیالیستی و دولتی در کشورهای جهان سوم نیز منجر به کسب توفیقاتی از سوی آنان نشده است. صحبت از عدالت در چارچوب چنین اقتصادهایی كه نمیتوانند تأمینكننده حداقلی از خیر عمومی باشند چیزی جز شعار نیست. تعریف عدالت اجتماعی منفك از توسعه و اقتصاد آزاد نمیتواند مابهازای خارجی داشته باشد. تنها آن دسته از کشورهای جنوبی نظیر برزیل، هند، ترکیه، مالزی و ... که روی به اقتصاد آزاد آوردند توانستند گامهایی در مسیر تحقق عدالت اجتماعی بردارند؛ چراكه در مسیر توسعهیافتگی قدم برداشتهاند. ما در قالب نظام جمهوری اسلامی ایران نیز چنانچه داعیهدار تحقق عدالت اجتماعی بخواهیم باشیم باید به سمت توسعه گام برداریم. سطح اقتصادی توسعهیافتگی نیز جز دستیابی به اقتصاد آزاد نیست. باید بین ماندن در منجلاب یك اقتصاد منبسط و بیمار دولتی و یا حركت به سمت یك اقتصاد آزاد و غیردولتی دست به انتخاب زد. راه سومی در كار نیست.
مهم نیست که در یک جامعه چه میزان اختلاف طبقاتی وجود دارد. مهم این است که اقشار پایین یک جامعه نیز به لحاظ سطح معیشتی و کیفیت زندگی حتیالامكان در سطح بد و اسفباری قرار نداشته باشند. سودی ندارد اگر در جامعهای اختلاف طبقاتی اندکی باشد اما بخش عظیمی از آن جامعه در وضع مشقتباری به سر ببرند. در اقتصاد آزاد است که اولاً با توجه به نظام انگیزشی آن به میزان مناسبی استعدادهای اشخاص از قوه به فعل درمیآیند، در ثانی اشخاص تا حد زیادی جایگاه درخور لیاقت و تبحر خود را در نظام شغلی و اجتماعی پیدا میکنند و ثالثاً از همه مهمتر آنكه تقریباً متناسب با تلاش و توانایی خود پاداش میگیرند. همه این مزایا به كنار اقتصاد لیبرال بستر مناسبی برای توسعه سیاسی و دموكراتیزه شدن جامعه فراهم میآورد.
گذر از فضای سیاسی-اجتماعی غیردموكراتیك به فضای سیاسی-اجتماعی دموكراتیك جز پس از آزادسازی اقتصاد و درآوردن اقتصاد از زیر لاشه اقتصاد سنگین و بیماری دولتی نمیتواند در سطح مطلوبی ظهور و بروز پیدا كند. این ادعا از آن رو است كه در غیاب یك اقتصاد آزاد و دارای رونق، طبقه متوسطی فربه و غنی نمیتواند پای به عرصه بگذارد و جامعهای نیز كه طبقه متوسطی فربه و غنی نداشته باشد رنگ دموكراسی را هم نخواهد دید. برای دموكراسی هیچ پشتوانهای بهتر از یك اقتصاد غیردولتی قدرتمند و متكی به غنای مادی-فكری طبقه متوسط نمیتوان برشمرد.
تا مادامی كه یك جامعه نتواند مستقل از دولت به تولید ثروت بپردازد، آن جامعه ناتوان از رسیدن به وضعیتی دموكراتیك خواهد بود. دستیابی به حداقلی از آزادی در غیاب استقلال فكری میسر نمیشود و در سطح كلان استقلال فكری یك جامعه از دولت جز در سایه استقلال مالی در دسترس نخواهد بود.
زمانی كه جامعه به دلیل وابستگی مالی و معیشتی خود به دولت نتواند مستقل بیندیشد ، نتیجتاً نمیتواند روشها و آلترناتیوهای خود را در قالب عقلانیتی جمعی و در راستای خیر عمومی برگزیند. حاصل چنین امری عجز جامعه در طی كردن فرایندی تدریجی و مسالمتآمیز برای دستیابی به یك دموكراسی بادوام و نهادینه شده خواهد بود. دموكراسی از دل خیابان و حركات تودهوار حاصل نمیشود. همچنین لنین ها، چگوارها و كاستروها نیز برای هیچ كشوری دموكراسی به ارمغان نیاوردهاند. توفیق رسیدن به گوهر دموكراسی توسط یك ملت پروسهای تكاملی و مدنی را میطلبد. زیربنای این پروسه نیز چیزی جز یك اقتصاد آزاد و غیردولتی نیست.
( برگرفته از اندیشههای محمود سریعالقلم، صادق زیباكلام و موسی غنینژاد)
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
بین دمکراسی و اقتصاد آزاد ارتباطی وجود ندارد.
پاسخحذفمثال نقض آن امارات است، اقتصاد کاملأ آزاد، بدون هیچ نشانه ای از دمکراسی.
. . .
دمکراسی به چیزی بستگی دارد که روشنفکران ما آنرا شدیدأ انکار می کنند!!
دوست دارند هیچکس اسم آنرا نبرد!!
نمی دانید چقدر عصبانی می شوند! باور نمی کند چطور با شدت آنرا انکار می کنند!
" " فقط رشد اخلاقی است که باعث ایجاد دمکراسی می شود " "
به همین خاطر است که روشنفکران با تعصب شدید آنرا انکار می کنند.
دوست دارند هیچکس راجع به آن صحبت نکند.
چون میدانند رشد اخلاقی به دویست سیصد سال زمان نیاز دارد لذا ناخودآگاه دوست دارند نیاز دمکراسی را چیز دیگری بدانند.
. . .
وقتی پدری مستبد است،
وقتی پدری به حرف فرزندانش نمی کند،
وقتی پدری فرزندانش را مشارکت نمی دهد، این می تواند دو علت داشته باشد.
1- آن پدر ذاتأ مستبد و خودخواه است.
2- فرزندان هنوز به اندازه کافی بزرگ نشده اند یا خوب نیستند.
در جامعه ما این دوعلت، فقط به یک علت خلاصه شده است. همان علت اول.
اگر جویای حقیقت هستید مطالعه بیشتری در مورد سالهای 1320 تا 32 داشته باشید تا بزرگ نشدن فرزندان، تا ستیزه جو بودن فرزندان را بسیار واضح ببینید.
البته در مصر هم بروشنی این بزرگ نشدن را می توانید ببینید، همچنین عراق و افغانستان.
همچنین با مطالعه سالهای 76 تا 78 .
موفق باشید.
بدیهی است اگر فرزندان رفتار معقولی داشته باشند، اگر پیشنهادات خوبی مطرح کنند، اگر احترام بزرگتر را نگهدارند، روز به روز در مسائل خانواده بیشتر مشارکت پیدا خواهند کرد تا جایی که ممکن است روزی پدر تمام اختیارات را به آنها واگذار کند.
پاسخحذفدر مقابل اگر بهانه گیر و لجباز باشند، اگر بی مسئولیت و بی ادب باشند، روز به روز والدین مستبدتر و فرزندان از مدیریت خانواده دورتر خواهند شد.
بحث دمکراسی و استبداد همین قدر ساده است.
. . .
وقتی فرزندان جز کاریکاتور کشیدن، جز لجبازی و بی ادبی و بهانه گیری کار دیگری نمی کنند، والدین هم جز استبداد راه دیگری برایشان نمی ماند، ناچار می شوند تمام قلم ها را بشکنند.
علت شکست دمکراسی و ادامه استبداد همین قدر ساده است.
. . .
امروز در سایت تاریخ ایرانیان در مورد دکتر فاطمی خواندم:
" دكتر فاطمي ناشر روزنامه «باختر امروز » پس از خروج شاه از كشور در امرداد 1332 شديدترين انتقادها را به او وارد ساخته و 25 مرداد اين سال شخصا كاخهاي سلطنتي را لاك و مهر كرده بود تا مردم بدانند كه سلطنت در ايران پايان يافته است. وي همچنين پس از خروج شاه از كشور به سفيران ايران در خارج دستور داده بود كه با او ملاقات نكنند و او را به سفارتخانه ها راه ندهند. دکتر فاطمي اعلام کرده بود که فرار شاه برابر است با کناره گيري او و بنابراين ديگر سمتي ندارد. "
خوب توجه کنید، دکتر فاطمی می گوید:
" فرار شاه برابر است با کناره گيري او و بنابراين ديگر سمتي ندارد "
این حرف یا چنین حکمی را فقط یک دادگاه یا مجلس شورای ملی می تواند صادر کند نه وزیر خارجه!! قبول دارید؟
چطور کاخهای شاه را لاک و مهر کرده است درحالیکه هنوز شاه قانونی کشور بوده است.
. . .
قبول کنید که ما فرزندان زیاد بزرگ نشده ایم.
زیاد فهمیده و عاقل نیستیم.
این خدابیامرز هم مانند اغلب جهان سومی ها ستیزه جو بوده است.
چیزی غیر از این فکر می کنید؟
استبداد زمانی پایان می یابد که مردم، متمدن و رشدیافته شده باشند.
حقیقتی به این روشنی را چگونه قبول نمی کنید؟
مشابه این رفتار در سالهای 76 تا 78 هم فراوان است.
امروز هم، همین تحریم انتخابات و حرفهایی از این قبیل، درواقع مصداق رشدنیافتگی و ستیزه جویی ست.
جناب یوسفی همیشه سعی دارن همه ی تقصیر ها رو به گردن بچه های بی ادب بندازن؛ایشون میگن بچه های خوبی باشین تا پدر مستبد شما رو داخل آدم حساب کند؛ایراد نگیرید؛مسخره نکنید؛جوک نگید؛به همون چیزی که بهتون دادن رضایت بدین؛خلاصه بابا رو عصبانی نکنید چون حتی ممکن تنبیه بشین!این طرز تفکر هنوز هم در بسیاری از خانواده ها رواج داره و باعث جدایی و از هم گسیختگی خانواده و عصیان فرزندان برعلیه پدران میشه؛اقای یوسفی دیگه گذشت اون روزهایی که فقط پدر خانواده همیشه همیشه همه چیزو میدونست؛در عصر ارتباطات فرزندان بیشتر از پدران میدونن!
پاسخحذف