۱/۱۱/۱۳۹۲

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز!


احتمالا محصول تجربه تلخ انقلاب ۵۷ و رهبر کاریزماتیک آن بود که در فراگیرترین جنبشِ مردمیِ پس از انقلاب، تلاش برای جلوگیری از «قهرمان‌پروری» و یا تعصب بر روی یک «رهبر کاریزماتیک» دیگر، ورد زبان هر فرد و گروهی بود. به نظر می‌رسید «سبزها» به خود می‌بالند که به چنان بلوغی دست یافته‌اند که از اشتباهات پیشینیان خود پرهیز کرده و دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند با چشمانی بسته اختیار سرنوشت خود را در کف قدرت یک شخص قرار دهند. نوید خوشایندی بود، اما من گمان می‌کنم یک آزمون ساده، خیلی زود توانست این ادعای بلوغ را نقش بر آب کند. به نظر می‌رسد، تکرار مداوم «پرهیز از قهرمان پروری» صرفا یک کلیدواژه بی‌مفهوم بود که برزبان‌رانندگانش بی هیچ درکی عمیق از ابعاد چنین مرامی آن را تکرار می‌کردند. مسئله زمانی آشکارتر شد که بحث سلبی «انکار یک رهبر کاریزماتیک»، جای خود را به بحث پیشنهاد و ارایه یک گزینه برای شرکت در انتخابات داد.

* * *

از همان روزهای منتهی به انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۰، نخستین نطفه‌های نارضایتی بخشی از بدنه جریان اصلاحات از شخص سیدمحمد خاتمی آشکار شده بود. بزرگ‌ترین چالش رییس دولت اصلاحات با بدنه هوادارن خود، شیوه برخورد با فجایع «کوی دانشگاه» بود. دانشجویان اعتقاد داشتند که رییس دولت از آن‌ها حمایت نکرده است. البته نتیجه انتخابات ۸۰، حتی یک پیروزی چشم‌گیرتر برای خاتمی بود، اما روند نارضایتی بدنه فعال هواداران او متوقف نشد و اتفاقا در دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش رشد شتابانی هم به خود گرفت. تا بدان‌جا که در جریان آخرین حضور او در دانشگاه به بهانه سالگرد ۱۶آذر، دانشجویان رسما به او پشت کردند. از آن پس، خاتمی به عنوان سیاست‌مداری شناخته شد که خوش‌بین‌ها او را «یک اصلاح‌طلب محافظه‌کار و میانه‌رو» می‌خواندند و بدبین‌ها «یک ترسو که پشت هواداران خودش را خالی می‌کند». با این حال، احتمالا حتی مخالفان غیراصلاح‌طلب اما منصف او می‌توانند قضاوت کنند که وضعیت کشور، در تمامی زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و البته فرهنگی، در دوره هشت ساله ریاست جمهوری او در تمام تاریخ ۳۵ ساله انقلاب بی‌هم‌تا بوده است. بدین ترتیب شاید باید گفت: «انتقادها از خاتمی، انتقاد از یک دولت در چهارچوب قوانین موجود نیست، آنچه منتقدان ناراضیِ او انکار می‌کنند، هویت‌اش به عنوان یک «رهبر مقتدر و کاریزماتیک» است. هویتی که خودش هیچ گاه ادعایی در آن مورد نداشت!

* * *

اندیشه‌ای که تلاش می‌کند از «قهرمان پروری» پرهیز کند، اعتقاد دارد که «تنها وضعیتی مطلوب خواهد بود که به مدد مشارکت فعال مردم و در راستای برآیندی از دریافت‌ها و مطالبات آنان شکل گرفته باشد». در واقع این اندیشه در گام نخست اعتقاد دارد که «همه چیز را همگان دانند و هیچ کس نمی‌تواند به تنهایی خیر عمومی را تشخیص دهد» و در گام دوم باور دارد که «تنها در صورتی می‌توان به یک وضعیت مطلوب و پایدار رسید که با اراده و مشارکت اکثریت شهروندان به آن وضعیت دست پیدا کنیم. در غیر این صورت، مزایایی که یک فرد به تنهایی به جامعه تقدیم کند خیلی زود می‌توانند از بین رفته و یا حتی به معایب همان جامعه بدل شوند».

به بیان دیگر، این اندیشه هیچ فردی، (ولو با بهترین خصایل انسانی، علمی و مبارزاتی) را شایسته «رهبری» مردم نمی‌داند. اساسا نفی قهرمان پروری، یعنی حذف جایگاه «رهبری» و رویکرد به جایگاه «نمایندگی». بدین ترتیب، هیچ سیاست‌مداری قرار نیست «رهبر» مردم و یا رهبر بخشی از مردم باشد. بلکه این مردم هستند که یک مطالبه خاص یا یک شیوه از اداره حکومت را انتخاب می‌کنند و صرفا بخش اجرایی آن را در اختیار یک «نماینده» قرار می‌دهند. نماینده‌ای که بنابر ساختارهای قانونی می‌تواند رییس جمهور، نخست‌وزیر و یا حتی پادشاه مشروطه باشد. در چنین شرایطی، وقتی تمرکز از روی «رهبر» به سمت «نماینده مطالبات مردمی» تغییر پیدا کرد، بلافاصله پیش‌شرط‌های اخلاقی برای ویژگی‌های «رهبری» جای خود را به شرایط ِ «حکومت‌گری» می‌دهد. از این منظر، می‌توان با یک مراجعه ساده به قوانین کشورهای مختلف دریافت که آنان به کدام یک از این دو نگرش تعلق دارند. جامعه‌ای که برای هر یک از مقامات حکومتی خود شرایطی تماما شخصی و اخلاقی تعیین می‌کند (مجتهد، عادل، شجاع، با تقوی، مدیر و مدبر، مسلمان شیعه، مرد و ...) قطعا هنوز در مرحله‌ای است که به دنبال یک «رهبر» می‌گردد. یعنی دارد به دست خود همان اندیشه سنتی «شبان و رمه» را تداوم می‌بخشد. در نقطه مقابل، جوامعی که برای مسوولین حکومتی خود صرفا چهارچوب‌های حقوقی مشخص می‌کنند، در واقع تمرکز را از روی اشخاص برداشته و بر روی اراده جمع قرار داده‌اند.

* * *

حکایت اینکه «اصلاح‌طلبان در سال‌های پایانی دهه هفتاد مطالبات مردمی را به مقداری بیش از توان اجرایی خود بالا بردند» و یا اینکه «مردم، بدون توجه به شعارهای خاتمی و نزدیکانش از او توقعات بیش از اندازه داشتند» حکایت مرغ و تخم مرغ است. ما فقط چند گزاره تاریخی را می‌توانیم مورد توافق قرار دهیم. نخست آنکه بسیاری از هواداران سرسخت دوران اصلاحات، خیلی زود یا از روند دولت اصلاحات سرخورده شدند و یا اسیر دستگاه سرکوب شده و هزینه‌های گزافی پرداختند. در مقابل، سیدمحمد خاتمی نیز همواره پیشنهاد «رهبری جریان اصلاحات» را در دوران ریاست‌جمهوری‌اش رد کرده بود و در پایان آن دوران نیز با انتشار کتابچه «نامه‌ای برای فردا» بار دیگر از هم‌وطنان خود خواست که دست از قهرمان‌پروری بردارند.

نزدیک به ۱۶سال پس از بهار۷۶، بار دیگر زمزمه حضور سیدمحمد خاتمی در جریان یک انتخابات دیگر به گوش می‌رسد. این بار، بخش عمده‌ای از جریان دموکراسی‌خواه که شاید زمانی از حامیان خاتمی بوده‌اند سرسختانه به مخالفت با او برخاسته‌اند. بیشترین تمرکز آنان در جریان انتقاد از خاتمی، اشاره به نقاط ضعف شخصی او است. منتقدان ادعا دارند که نمی‌توانند به کسی اعتماد کنند که بارها پیش از این انتظارات آنان را بی‌پاسخ گذاشته است. یا به بیانی صریح‌تر، می‌گویند «با طناب خاتمی نمی‌شود به چاه رفت، هیچ تضمینی وجود ندارد که او باز هم پشت مردم را خالی نکند».

متاسفانه من تعجب نمی‌کنم اگر ارایه دهندگان چنین استدلالی، همان کسانی باشند که سه سال پیش در مذمت «قهرمان پروری» داد سخن می‌دادند و در برابر هرگونه تمجید از «میرحسین موسوی» نسبت به ظهور یک «خمینی» دیگر هشدار می‌دادند. بار نخستی نیست که به چشم می‌بینیم مظاهر رشد یافتگی اجتماعی در برخی نخبگان ما، صرفا یک پوسته ظاهری است که هیچ عمق و ریشه‌ای ندارد. کافی است صورت مسئله را اندکی تغییر دهید که پاسخ‌های کلیشه‌ای دیگر جوابگو نباشد. آنگاه است که می‌توان دریافت ادعای پیشین صرفا تکرار یک «کلیشه‌ی رسانه‌ای» بوده است و یا به واقع در عمق اندیشه افراد نهادینه شده؟!

از نگاه من «خاتمی، خاتمی است». دقیقا همان کسی که همه ما می‌شناسیم و رفتارهایش را برای بیش از ۱۶سال زیر ذره‌بین گرفتیم. او دروغ‌گو نیست و به مانند احمدی‌نژاد اخلاق و انسانیت و شرافت را پیش پای کسب قدرت قربانی نمی‌کند. در نقطه مقابل، اهل جدال‌های سنگین و برخوردهای مستقیم نیست. پس اگر بتواند وزارت اطلاعاتش را به آرامی پاک‌سازی کند و بزرگ‌ترین جریان قتل‌های حکومتی تاریخ کشور را افشا و متوقف کند این کار را انجام می‌دهد، اما اگر نیروهای سپاهی رسما او را به کودتا تهدید کنند، (نامه معروف فرماندهان سپاه در واکنش به وقایع ۱۸تیر ۷۸) و یا اگر با تانک و هواپیما فرودگاه رسمی کشور را اشغال کنند، (ماجرای اشغال فرودگاه امام توسط نیروهای نظامی سپاه) تن به سازش می‌دهد. او همان کسی است که در برابر رد صلاحیت‌های گسترده مجلس هفتم اعلام کرد «این انتخابات را برگزار نخواهد کرد»؛ اما وقتی دید حتی ۱۰ هزار نفر از شهروندان هم برای حمایت از او به خیابان نیامدند، حاضر نشد یک تنه به جنگ کل حکومت برود و انتخابات را پذیرفت.

خاتمی، خاتمی است. برای نزدیک به ۱۶سال، هربار نام او به میان آمده، همه انتظارات خود را فهرست کرده‌اند و نقاط ضعف و قوت او را در پاسخ‌دهی به این انتظارات فهرست کرده‌اند. اما به نظر می‌رسد کمتر دوره‌ای بوده که جامعه انگشت اتهام را از خاتمی برداشته و به سمت خودش نشانه برود. یعنی از خود بپرسد: «چرا باید ۱۶سال تمام اصرار کنیم که خاتمی عوض شود؟ او در تمام این دوران نشان داده که همین است که هست. چرا پس از این همه مدت، به جای اینکه تلاش کنیم یک نفر دیگر را تغییر دهیم، سعی نکردیم که نگاه خود را، انتظارات خود را و توقعات خود را از او تغییر دهیم؟ چرا نمی‌توانیم خاتمی را صرفا به عنوان یک گزینه و یک امکان یا فرصت برای طراحی تاکتیک‌های سیاسی ببینیم؟ چرا هنوز با همان نگاهی خاتمی را نقد می‌کنیم که قرار است منجی آخرالزمان را نقد کنیم؟»

گمان می‌کنم این یادداشت بی‌دلیل به درازا کشیده است. حرف آخر همان است که از ابتدا می‌توانست به سادگی بیان شود. جدال بر سر شخصیت‌های سیاسی، چه خاتمی باشد، چه میرحسین و چه هرکس دیگر، جدالی است بیهوده برای تغییر انسان‌هایی که به صورتی کاملا «انسانی» حق دارند که تغییر نکنند! به باور من، اگر در تمام طول این دوران جامعه ایرانی می‌خواست یک پیشرفت واقعی داشته باشد، باید به این بلوغ می‌رسید که مشکل از دیگرانی نیست که برای خود نقاط ضعف و قوت شناخته شده خودشان را دارند. مشکل از مایی است که می‌خواهیم سرنوشت خود را به وقوع تغییراتی بنیادین در شخصیت‌ دیگران پیوند زنیم. به قول خواجه شیراز: «تو خود حجابِ خودی حافظّٰ، از میان برخیز»!

۱۴ نظر:

  1. غلامعلی یوسفی۱۱/۱/۹۲

    بگذارید فرمایشات صحیح شما را در یک جمله خلاصه کنم:
    " " خاتمی متمدن است و بدرد ستیزه جویان نمی خورد " "
    قدر و منزلت خاتمی در یک جامعه رشدیافته و مدرن مشخص می شود نه در جامعه ما.
    تمام رهبران جهان به خاتمی مانند یک گوهر نگاه می کنند، آنوقت ما ستیزه جویان رشدنیافته، او را ترسو خطاب می کنیم.

    پاسخحذف
  2. غلامعلی یوسفی۱۱/۱/۹۲

    از کسانیکه می گویند خاتمی ترسو است و حمایت نمی کند باید پرسید:
    شما شجاعت را برای چه می خواهید؟ مگر با کسی جنگ دارید؟ در یک فضای دمکراتیک چه نیازی به شجاعت است؟
    تاکنون شنیده اید مردم فرانسه یا امریکا بدنبال رئیس جمهور شجاع بگردند!!؟
    واقعیت این است که ما به سن سیاست نرسیده ایم هر چه هست ستیزه جویی ست.
    درواقع ما به ستیزه جویی می گوییم سیاست.

    پاسخحذف
  3. غلامعلی یوسفی۱۱/۱/۹۲

    از قدیم گفته اند که ایرانی نباید سیر شود!!
    زیرا عکس العمل ما در زمانی که به نعمتی می رسیم درست نیست.
    رفتار ما ایرانیها در یک جمله قابل بیان است :
    " " وقتی از نعمتی محروم هستیم صبورانه و بدون هیچ اعتراضی تحمل می کنیم، اما اگر هفتاد درصد این نعمت را یکدفعه به ما بدهند برای بدست آوردن سی درصد باقیمانده، عصبانی تر از گذشته، ناراحت تر از گذشته و شدیدتر از گذشته اعتراض می کنیم. " "
    تا این رفتار در ما هست روی خوشبختی را نخواهیم دید.
    در سال 76 ما یکدفعه به هفتاد درصد از آرزوهایمان رسیدیم! آرزوهایی که صد سال منتظر آن بودیم.
    این هفتاد درصد نه تنها باعث رضایت ما نشد، بلکه گویی نارضایتی ما تازه شروع گردید!!
    تا دیروز که هیچ نداشتند عکس رهبر را پاره نمی کردند، اما امروز که هفتاد درصد آزادی و دمکراسی را بدست آورده بودند عکس رهبر را پاره می کردند!!
    . . .
    این رفتار مختص به سیاست نیست.
    یک ایرانی سالها صبورانه به تلویزیون 14 اینچ نگاه می کند و ناراحت نیست، اما وقتی تکنولوژی تولید را ارزان و فراوان می کند.
    در این حالت می تواند تلویزیون 32 اینچ بخرد و جایگزین 14 کند و راضی و خوشحال شود.
    اما چنین نمی کند، بلکه ماتم می گیرد که چرا پولش به 42 اینچ نمی رسد!!
    یعنی ما وقتی به نعمتی می رسیم بجای آنکه رضایت مان بیشتر شود نارضایتی مان بیشتر می شود!! که چرا تمام آن نعمت را نداریم.
    . . .
    ما باید به این موضوع زیاد فکر کنیم که چرا گفته اند :
    " ایرانی باید گرسنه باشد "
    مگر ما در زمان سیری چه می کنیم!؟
    . . .
    به جریانات سالهای 76 تا 78 اشاره کردید، از آن اتفاقات با افتخار یاد نکنید.
    آن رفتارها و خواسته ها بسیار زشت بود. شما چون در سن ستیزه جویی قرار دارید زشتی این رفتارها را متوجه نمی شوید فکر می کنید این زیاده خواهی ها، بهانه گیریها و ستیزه جویی ها، سیاست است.
    در سالهای 1320 تا 32 هم دقیقأ همین اتفاق افتاد. تازه خاتمی سکاندار خوبی بود وگرنه طبق سنت گذشته می بایست این کشتی به گل می نشست.

    پاسخحذف
  4. ناشناس۱۱/۱/۹۲

    این تیکه متن رو مرور کنید:
    «چرا باید ۱۶سال تمام اصرار کنیم که خاتمی عوض شود؟ او در تمام این دوران نشان داده که همین است که هست. چرا پس از این همه مدت، به جای اینکه تلاش کنیم یک نفر دیگر را تغییر دهیم، سعی نکردیم که نگاه خود را، انتظارات خود را و توقعات خود را از او تغییر دهیم؟ چرا نمی‌توانیم خاتمی را صرفا به عنوان یک گزینه و یک امکان یا فرصت برای طراحی تاکتیک‌های سیاسی ببینیم؟ چرا هنوز با همان نگاهی خاتمی را نقد می‌کنیم که قرار است منجی آخرالزمان را نقد کنیم؟»
    ببینید نویسنده چه زیرکانه خاتمی را مثل آش کشک خاله به خواننده تحمیل می کنه! باید بخوریش، چه بتوانی تحمل اش کنی چه نه. یعنی این همه آسمون ریسمون که می گه رهبر غلطه، نماینده درسته و اینها همه اش ژست روشنفکری است. این مردم اند که باید توقعات خودشون رو با نماینده شون مچ کنن، مگرنه نماینده از مردم بی نیازه!
    یعنی یک لحظه هم خجالت نمی کشد که 12 سال است ما اصولا از خاتمی انتظاری نداریم و کسی از ما او را دعوت نکرده. این شما اید که در هر دوره انتخابات مثل یگانه منجی عالم بشریت دورش جمع می شید.
    بعلاوه شما لازم نیست تا منجی عالم بشریت باشی تا شجاعت داشته باشی، کم نیستند سیاستمداران اصلاح طلبی که ترسو نیستند. کروبی هست، موسوی هست، مصطفی تاج‌زاده، معین و ...
    شجاعت حداقل است، ویژگی اضافی نیست پسرم!

    پاسخحذف
  5. حسین۱۱/۱/۹۲

    "در یک فضای دمکراتیک چه نیازی به شجاعت است؟ " همان طور که میفرمایید در یک فضای دموکراتیک... ما نیازی به انتخابات نمایشی نداریم. خاتمی و کسانی که از او دعوت میکنند گویی تنها هدفشان این است که فضا را دموکراتیک نشان بدهند. تعریف آنها از دموکراسی مساوی است با آمدن خاتمی! سوال من از شما این است اگر شما صداقت دارید چرا از میرحسین یا کروبی حمایت نمیکنید؟ کجای دنیا با رهبران جنبششان این طور رفتار میکنند که شما؟! آیا کسی نظر میرحسین یا کروبی را در مورد این انتخابات پرسیده؟ این طور رفتار کردن سیاست ورزی نیست. بوقلمون صفتی است و باید تاسف خورد به حال کسانی که پشت نقاب سیاستورزی و عملگرایی و واقع بینی الفبای سیاستورزی را با بوقلمون صفتی زیر پا میگذارند.

    پاسخحذف
  6. ناشناس۱۲/۱/۹۲

    جناب ناشناس
    منظور از این "ما" که اصولا از خاتمی انتظاری نداره کیه؟
    قایم شدن پشت موسوی و کروبی برای فحش دادن به خاتمی حقه جدیدی نیست. مگه همین خاتمی نبود که با تمام قوت از موسوی دفاع کرد. کیه که ندونه خاتمی و کروبی و موسوی فقط نقشهای مختلف یک جریان فکری هستند و هیچ اختلاف بنیادی بینشون نیست.
    بیخود وقتتو سر این حرفها تلف نکن. آب در هاون کوبیدنه.

    پاسخحذف
  7. ناشناس۱۲/۱/۹۲

    جناب حسین آقا
    مگه موسوی نگفته اجرای بی تنازل قانون اساسی. فرض کنیم که اصلا هیچ کس نمیتونه نظرشو در مورد این انتخابات بپرسه. بنظر شما چجوری میشه به این شعار موسوی رسید. غیر از شرکت در انتخابات راه دیگه ای هم هست. اگه قرار به انقلاب باشه که خوب چرا اصلا قانون اساسی رو با یک بهترش عوض نکنیم؟ اگر نباشه هم که غیر از انتخابات راه دیگه ای نداره. مگر اینکه شما یک راهی نشون بدی.

    پاسخحذف
  8. ناشناس۱۲/۱/۹۲

    با قای یوسفی موافقم.

    پاسخحذف
  9. غلامعلی یوسفی۱۲/۱/۹۲

    نسبت خاتمی با جنبش سبز چگونه است؟
    نسبت اصلاح طلبان یا خاتمی با جنبش سبز مانند نسبت والدین است به جوانان.
    آیا والدین می توانند بگویند این جوانان از ما نیستند؟!
    ** آیا می توان رفتار جوانان را به والدین نسبت داد؟!
    جوانان، عمومأ کم تجربه، بی حوصله و احساسی اند و این باعث بروز رفتارهایی متفاوت با مسن تر ها می شود.
    در درون خانواده، برخورد با جوانان کار ساده ای نیست یک راه مشخصی ندارد. باید با آنها کج دار مریز رفتار کرد، همان کاری که خاتمی می کند.
    خاتمی بامعرفت و بامرام است لذا هیچکس را از خود نمی رهاند، با دوستان مروت بخرج میدهد و اینها شده دست آویزی برای ناآگاهان یا جاه طلبان.
    . . .
    خاتمی را با کسی جمع نبندید اینکار گناه کبیره است.
    اینکار ظلم به بینوایان و زحمت کشان است.
    برای یک بار هم که شده اشتباه نکنید.
    برای یکبار هم که شده لگد به بخت تان نزنید.
    تا بیست سال دیگر نامی جز خاتمی یا قالیباف بر برگه های رای ننویسید.
    خوشبختی چنین راه ساده ای دارد!!
    . . .
    براستی چرا ما ایرانیها اینقدر به خودمان ظلم می کنیم!؟

    پاسخحذف
  10. ناشناس۱۲/۱/۹۲

    این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  11. ناشناس۱۲/۱/۹۲

    خطاب به ناشناس گرامی که در جواب اینجانب کامنت داده:
    + منظور از این "ما" که اصولا از خاتمی انتظاری نداره کیه؟
    - تعریف "ما": کسانی که از حضور مجدد خاتمی حمایت نمی کنند. عجیب نیست که شما برای متوجه شدن "تعریف" توضیح نیاز داری، چون دچار توهم این هستی که الان همه جامعه خواه اصولگرا خواه اصلاح طلب خواه دموکراسی خواه دارن له له خاتمی جون رو میزنن.
    + قایم شدن پشت موسوی و کروبی برای فحش دادن به خاتمی حقه جدیدی نیست. مگه همین خاتمی نبود که با تمام قوت از موسوی دفاع کرد. کیه که ندونه خاتمی و کروبی و موسوی فقط نقشهای مختلف یک جریان فکری هستند و هیچ اختلاف بنیادی بینشون نیست.
    - در اعتراضات پس از انتخابات 88 هم هیچ اختلاف بنیادینی بین کسانی که از ترس یک لباس شخصی فرار می کردند با کسانی که مقاومت می کردند وجود نداشت، به جز ترسو بودن! ترسو نبودن یک حداقل برای سیاست مداره! این رو تو گوش های ناشنواتون فرو کنید.
    حالا ترسو بودن اش اونقدر ها غیر قابل تحمل نیست، اینکه ترسو باشی و بخوای پیش پیش بری و لیدری کنی دیگه خیلی زور داره.

    پاسخحذف
  12. ناشناس۱۴/۱/۹۲

    پاسخی به فرمایش های غلامعلی یوسفی"از کسانیکه می گویند خاتمی ترسو است و حمایت نمی کند باید پرسید:
    شما شجاعت را برای چه می خواهید؟ مگر با کسی جنگ دارید؟ در یک فضای دمکراتیک چه نیازی به شجاعت است؟"
    کسی شجاعت نمی خواهد در فضای دمکراتیک ایران(!) چه نیازی به شجاعت خاتمی است!نه شجاعت لازم است نه خاتمی نه دروغگویی که از احمدی نژاد جلو بزند.

    پاسخحذف
  13. ناشناس۱۶/۱/۹۲

    به نطر من در جوامعی که مردم آن در حد ایران رشد و آگاهی دارند ،مردم آنچه را که نمی خواهند خوب تشخیص میدهند و بعضی وقتها آنچه را که میخواهند نیز بدست میاورند ولی متاسفانه حفظ و حراست و نهادینه کردن آنچه را که بدست آورده اند را بلد نیستیم.

    پاسخحذف
  14. 1. خیلی ها مثل بنده، مشکلشون شخص خاتمی نیست. بحث سلامت انتخاباته. بحث اینه که ما سبزها و میرحسین/کروبی گفتیم تقلب شده و حالا دقیقا تو همین شرایط می خواییم بیایم تو بازی..
    2. خواستین بگین بیچاره ملتی که قهرمان می خواد. نه عزیز! اگه آمریکا لینکلن نداشت، حالا اوباما رییس جمهور نبود. اگه چرچیل زمامدار انگلیس نبود معلوم نبود سرنوشت جنگ جهانی چی می شد و... ما قهرمان نمی خواییم. مردی بزرگ می خواییم. در حد میرحسین.
    3. مثالتون بی ربط بود. خاتمی هیچ وقت قایل به حضور خیابونی نبود و نیست. نه چون 10 هزار نفر نیومدن برگزار کرد.

    پاسخحذف