(مجموع سه یادداشت پیرامون سناریوهای انتخاباتی را در قالب یک فایل PDF از اینجا+ یا اینجا+ دریافت کنید)
با توجه به مقدمه ارایه شده در ابتدای یادداشت «اگر خاتمی نیاید»، این یادداشت نیز به تحلیل شرایط جامعه برپایه تنها سناریوهای قابل تصور در جریان انتخابات 88 خواهد پرداخت. بدین ترتیب، برای حضور فعال جریان اصلاحطلب به رهبری سیدمحمدخاتمی در انتخابات 92 سه سناریو قابل تصور وجود دارد که با احتساب احتمال رد صلاحیت او در مجموع به چهار سناریو میرسیم:
1- در حضور خاتمی، دولت رحیم مشایی را کاندید نکند.
2- در حضور خاتمی، دولت رحیممشایی را کاندید کند اما رد صلاحیت شود.
3- در حضور خاتمی، دولت رحیممشایی را کندید کند و تایید صلاحیت شود.
4- خاتمی رد صلاحیت شود.
1- پیروزی بر رقیب دستبسته
از نگاه من، این گزینه غیرمحتملترین حالت موجود است. آشکار است که در غیاب رحیم مشایی، تقریبا هیچ چهره دیگری توان رقابت با شخص سیدمحمد خاتمی را نخواهد داشت. اصولگرایان که همواره شکستخوردگان مطلق در برابر خاتمی بودهاند و اگر هم امیدشان به امثال «قالیباف» باشد، خودشان بهتر میدانند که اگر قالیباف اندک وجهه مردمی دارد، به دلیل فاصله گرفتنش از سیمای یک اصولگرای کلاسیک و نزدیک شدن به قامت یک اصلاحطلب عملگرا (شبیه جریان کارگزاران) است. چنین وجههای نمیتواند در رویایی مستقیم با شناختهشدهترین نماد اصلاحطلبی در کشور ما قرار گیرد. این رویارویی، نه تنها قالیباف را خلع سلاح میکند، بلکه برای همیشه برگ برندهای را که او با زحمت برای خود فراهم کرده از بین خواهد برد. (احتمالا آگاهی از همین حقیقت است که سبب شده قالیباف همواره اعلام کند از رقابت با خاتمی پرهیز خواهد کرد)
جریان دولت هم حتی اگر با تمام قوا بخواهد در برابر خاتمی صف بکشد احتمالا یک بازنده مطلق خواهد بود چرا که تفاوتهای آشکار وضعیت کشور در هشت ساله گذشته با وضعیت هشت ساله دولت اصلاحات امکان قضاوت را پیش روی هر شهروندی از هر طبقه اجتماعی قرار میدهد. بدین ترتیب، اگر قدرت دولت با حذف مشایی و معرفی یک چهره جدید باز هم کمتر از پیش شود، باید به جرات گفت که نه تنها پیروزی خاتمی قطعی است، بلکه این فاصله چنان قاطع و نتیجهای جز پیروزی خاتمی چنان غیرمحتمل است که حتی به ذهن کسی هم خطور نکند که بار دیگر سناریوی کودتای انتخاباتی را تکرار کند. دقیقا به همین دلیل است که من چنین گزینهای را چندان محتمل نمیدانم. بعید است دولت بپذیرد با دستان بسته وارد رقابت با خاتمی شود. اما بر فرض محال اگر چنین فرصتی ایجاد شود، میتوان گفت که بهترین حالت ممکن برای بازپسگیری دولت و روی کار آمدن جریان اصلاحات رخ داده است. پیامدهای چنین وضعیتی در داخل و خارج از کشور را بدین ترتیب میتوان خلاصه کرد:
- در وضعیت داخلی، روند تبلیغاتی حکومت برای ترسیم وجهه برانداز و وابسته به بیگانه از معترضان سبز به ناچار متوقف خواهد شد. اصلاحطلب در راس دولت این فرصت را خواهند یافت تا از امکانات خود حکومت برای بازتر شدن فضا و کاهش فشار بر فعالین سیاسی-اجتماعی بهره جویند و شعار آزادی اسرای جنبش و رفع حصر غیرقانونی رهبران سبز را این بار به خود دولت بکشانند. ناگفته پیداست که ساماندهی به اوضاع آشفته اقتصادی و مبارزه با مفاسد گسترده جریان دولت، آرامش را به کشور بازگردانده و دولت فرصت مییابد تا فشارهای کمرشکن را بر دوش ملت تعدیل کند.
- در عرصه بینالملل، سیاستهای تنشزدایی دولت اصلاحات قطعا با استقبال مجدد جهان غرب مواجه خواهد شد. به ویژه اینکه این بار به جای جریان افراطی جمهوریخواهان و رهبران دیوانهای همچون «جورج بوش»، لیبرالهای دموکراتی همچون اوباما در آمریکا حضور دارند که میتوانند بستر مناسبتری برای خروج ایران از انزوای جهانی فراهم سازند.
2- فرصتی برای بدل شدن به قدرت اول در عرصه سیاست کشور
اگر تیم دولت روند فعلی خود را حفظ کرده و رحیممشایی را نامزد کند و باز هم اگر حاکمیت نیز تهدیدات کنونیاش را متوقف نکرده و پروژه «بنیصدر سازی» را به اتمام برساند، قطعا جریان دولت ریشهکن شده و در عین حال، هسته مرکزی قدرت نیز ضربات سهمگینی دریافت خواهد کرد. حذف یک رقیب (جریان دولت) و تضعیف رقیب دیگر (هسته قدرت مرکزی) این موقعیت تاریخی را در اختیار اصلاحطلبان قرار میدهد که به قدرت نخست جریانهای حاضر در عرصه سیاست کشور بدل شوند. بدین ترتیب، اصلاحطلبان میتوانند با رهبری خاتمی هم پیروز انتخابات باشند و هم موضع طلبکار و منتقد حکومت را حفظ کنند. در چنین شرایطی هرم قدرت نمیتواند گناه ورود «جریان انحرافی» به ساختار حکومت را بر گردن دیگران بیندازد. پس در تمام ویرانیهایی که تیم دولت طی چهار سال گذشته بر جای گذاشته سهیم است و باید پاسخگو باشد. این بدان معناست که اولا نیرویی برای سازماندهی یک تقلب فراگیر (از جنس کودتای 88) برای حکومت باقی نخواهد ماند. (عملا هم جنون آمیز است که حاکمیت همزمان با دو رقیب عمده خود وارد جنگی تمام عیار شود) در ثانی، حاکمیتی که برای حذف جریان دولت تمام نیروی خود را هزینه کرده، در برابر اراده دولت اصلاحات برای باز کردن فضا و آزادی اسرا و رهبران جنبش سبز توان مقاومتی نخواهد داشت. چنین وضعیتی قطعا با پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات و پس از آن باز شدن فضای فعالیت سیاسی در کشور منجر خواهد شد. در عرصه بینالمللی نیز روی کار آمدن جریان دموکراتیکی از دل جامعه ایرانی و به صورتی مسالمتآمیز قطعا با واکنش مثبت از جانب جهان غرب و حتی کشورهای منطقه (علاقمندان به بهار عربی) قرار خواهد گرفت.
3- بازی از اول!
خوشبینانهترین حالتی که سبزها میتوانند برای احیای جنبش سبز متصور باشند، آزادی رهبران جنبش، ایجاد زمینهای برای حضور رسمی در فضای سیاسی-رسانهای کشور و البته فرصت سازماندهی قانونی نظیر مقدمات انتخابات 88 است. در این حالت سبزها میتوانند بار دیگر از شور و شوق انتخاباتی استفاده کنند، دغدغههای سیاسی را در دل جامعه گسترش دهند و از فضای سازماندهی انتخاباتی برای بسیج مجدد نیروهای خود بهره ببرند. این، عین وضعیتی است که در صورت حضور همزمان خاتمی و مشایی در انتخابات ایجاد خواهد شد.
شاید در ظاهر امر احمدینژاد جای خودش را به مشایی و میرحسین جای خودش را به خاتمی بدهد، اما عملا قدرت عمل سبزها نه تنها به همان میزان سال 88، که ای بسا به مراتب فراتر از آن خواهد بود. بهرهگیری از ستادهای انتخاباتی و فرصت تبلیغات آزاد برای بسیج نیرو، در کنار ابزار قدرتمندی همچون یادآوری وضعیت بحرانی اقتصاد کشور به اقشار فرودست میتواند به معنای احیای تمام عیار جنبش سبز، این بار در ابعادی فراتر و در پیوندی عمیقتر با طبقات پایین اجتماعی باشد. نتیجه چنین خیزشی، هرچه باشد (ولو تقلب مجدد انتخاباتی و شکست ظاهری خاتمی) قطعا به معنای یک فرصت تاریخی و معجزهآسا برای احیای جنبش سبز به رویاییترین شیوه ممکن خواهد بود. یعنی در حالت بدبینانه (وقوع تقلب دوباره) هم سبزها توانستهاند به هزینه حاکمیت خود را بازسازی و سازماندهی کنند.
با این حال من تردید ندارم تجربه پرهزینه کودتای 88 و البته شکست رویای حاکمیت یکدست و هزینههایی که رهبر نظام در این مدت پرداخته است هسته مرکزی قدرت را به شدت در ارتکاب یک کودتای انتخاباتی دیگر به تردید خواهد انداخت. این یعنی بازپسگیری پیروزی سال 88 به مدد چهارسال مبارزه و مقاومت که تحقق رویای «رای من را پس بده» و البته بزرگترین موفقیت قابل تصور برای جنبش سبز خواهد بود.
4- شکلگیری جبهه گسترده دموکراسیخواهی
اما آخرین سناریوی قابل تصور، رد صلاحیت سیدمحمد خاتمی است. این حالت تنها در صورتی رخ خواهد داد که خاتمی رسما (و بدون تلاش برای کسب تکلیف از جانب رهبری) اعلام نامزدی کند. بدین ترتیب، اصلاحطلبان آخرین تلاش خود را برای بازی قانونی در زمین بازی حکومت انجام خواهند داد. از اینجا به بعد توپ در زمین حکومت خواهد بود. اگر خاتمی تایید شود که یکی از سه سناریوی فوق روی خواهد داد. اما اگر خاتمی رد صلاحیت شود، عملا هرگونه امید اصلاح از طریق انتخابات به یاس خواهد انجامید و بدنه اصلاحطلبان بیش از هر زمانی در جنبش سبز ادغام خواهد شد. پیام چنین رد صلاحیتی چه در داخل کشور و چه در خارج از آن بدین صورت خواهد بود که حکومت به هیچ اصلاح و تغییر مسالمتآمیزی رضایت نخواهد داد. نتیجه آنکه تمامی اختلافات درونی جنبش سبز و یا اختلاف میان سبزها با اصلاحطلبان از میان خواهد رفت و همه در یک حقیقت با یکدیگر متحد خواهند شد: «تنها راه اصلاح کشور، تغییر بنیادینی از جنس سرنگونی حاکمیت کنونی خواهد بود».
چنین تصمیمی بدان معناست که حاکمیت با دستان خود تمامی شکافها و اختلافات میان نیروهای منتقدش را برطرف خواهد کرد. انسجامی یکپارچه را به بزرگترین اپوزوسیون قابل تصور تزریق میکند و در نقطه مقابل، با ایجاد یاس و ناامیدی، اختلاف را به اردوگاه نیروهای وفادار خود میکشاند. یعنی اصولگرایان میانهرو، حتی در سطح عسگراولادی نیز از خیرهسری حکومت و سرسختیاش در هرگونه مصلحتاندیشی به ستوه آمده و بعید نیست گلایههای پراکنده خود را به اعتراضاتی علنی بدل سازند. این همه دستاورد برای مخالفان و هزینه برای حکومت، تنها به مدد یک تصمیم فردی و بدون هزینه (در حد ثبت نام خاتمی در انتخابات) پدید خواهد آمد که سنجش دستاوردهایش با هزینههایی که عملا در حد صفر مطلق است یک پیروزی معجزهآسا به حساب میآید.
خوش خیالی محض.
پاسخحذفخیلی ساده به خاتمی و اصلاح طلبان چشم به لطف رهبر می گویند(از طریق امنیتی ها و نه خود خامنه ایی) که جهت مصلحت نظام و یا تهدید به عواقب بعدی نیا. و تمام.......
شما هنوز در قبل از 88 هستید. به برمه نگاه کنید که آنگ سان سوجی بیش از 15 سال در خانه بود و طرفدارهایش در انتخاباتهای جعلی شرکت نکردند. اگر نیروی سیاسی حداقل پایمردی را نداشته باشد، حرفش در جامعه خریدار نخواهد داشت. خاتمی بعد از 88 باید در پشت موسوی حرکت کند. یعنی پس از 88 ،اصلاح طلبی در پرتو جنبش سبز معنی می یابد ودر غیر این صورت همان اصلاح طلب قلابی خواهد بود
و البته اگر با هزار اما و اگر آقای خاتمی رئیس جمهور شوند، نقش مسکنی رو بازی می کنند برای یه بیمار سرطانی که دوست نداره بره اتاق عمل و غده مهلک رو دربیاره(البته شانس مردن تو اتاق عمل هم هست). دردش هم که تخفیف داده شد کلا یادش می ره سرطان داشته (بخوانید خودشو می زنه به اون راه) تا اثر مسکنه تموم شه. می دونم مسکن خوبه ولی خوب بیمار ما وضعش خراب و خراب تر می شه. ببخشید نمی خوام تلخ باشم ولی همینه.
پاسخحذفیه دیوونه دیگه
#( خاتمی اصولگراست )#
پاسخحذففکر نکنید خاتمی اصولگرا نیست.
فکر نکنید قالیباف اصلاح طلب نیست.
آدمهای با معرفت همه چیز هستند همانطور که آدم بی معرفت هیچ چیز نیست.
. . .
نه اصلاح طلب شش دانگ خوب است و نه اصولگرای شش دانگ.
چون هر دو دارای نقاط ضعف و قوت هستند.
اگر شخصی صادق باشد، منصف باشد، اصلاح طلب شش دانگ نمی شود همانطور که اصولگرای شش دانگ هم نمی شود.
#( دوران جوانی خاتمی گذشته است )#
پاسخحذفخاتمی، خاتمی سال 84 است نه 76
خاتمی به غایت باتجربه و پخته است.
خاتمی مخالفی است که به صد موافق می ارزد. مخالفی است که از موافق، مطمئن تر است.
. . .
امروز تکلیف همه روشن است. هیچ تردیدی جایز نیست.
هر قدم یا قلمی که بر علیه خاتمی برداشته شود چیزی نیست جز ظلم به مردم.
چیزی نیست جز بی رحمی به بینوایان و زحمت کشان.
خدا به یک ملت هیچ ندهد جز " معرفت شناسی "