فرنام شکیبافر - كمتر از سه ماه تا انتخابات حساس ریاست جمهوری خردادماه زمان باقی است. انتخابات پیش رو در شرایطی باید برگزار گردد كه انتخابات پیشین ریاستجمهوری دستخوش كشمكش و نزاع شد و در نهایت با پیروزی محافظهكاران بر اصلاحطلبان و دموكراسیخواهان خاتمه یافت. انتخابات گذشته برای اصلاحطلبان هزینهها و صدمات زیادی دربرداشت. برای محافظهكاران نیز گرچه مدتی خوشیآفرین بود، اما صورتحساب قابل توجهی در نهایت برای آنها به بار آورده است. در این بین این ملت ایران بود كه از تداوم تسلط پوپولیسم بر قوه مجریه بیشترین هزینههای مادی و غیرمادی را پرداخت.
جا دارد كه هم محافظهكاران و هم اصلاحطلبان با درس گرفتن از تجربه انتخابات پیشین پای به عرصه رقابت پیش رو بگذارند. محافظهكاران كه پس از حذف اصلاحطلبان در امر یك دست كردن حاكمیت شكست خوردند و خود به دو جناح متخاصم تقسیم شدند، بهتر است برای حفظ سطحی از قدرت خودشان در بلندمدت هم كه شده منطق حذف رقیب و نادیده گرفتن تمایلات جامعه تحت حكمرانیشان را حداقل اندكی كنار گذاشته و از كوبیدن در طبل عداوت با آنچه آنان را «فتنهگر» میخواندند از طریق تریبونهای بیشماری كه در اختیارشان است یا دست بكشند یا حداقل دامنه آن را نظیر آقای عسگراولادی محدود كنند. اصلاحطلبان نیز كه تنها كارت آنها در قمار قدرت، نیروی اجتماعی بالقوه عظیم اما ناتوان از پراكسیس مؤثر و بیتمایل به دادن هزینه زیاد برای صدرنشین كردن آنان است و در درون ساختار قدرت جز در مجمع تشخیص مصلحت نظام در جای دیگری یار و خیرخواه چندانی ندارند، برای بازگشت به درون نظام و پیش بردن برنامه اصلاحات و بهبودخواهی حكومتی ضروری است كه به پارهای از مقتضیات و خطوط قرمز نظم موجود ولو به صورت موقت تن داده و در صورت ورود به صحنه انتخابات از قطبی كردن آرایش نیروها به شدت اجتناب ورزند؛ چراكه سمبه حریف نه به اندازه سوم تیر و چهار سال پیش اما در مجموع همچنان پرزور است.
محمد خاتمی عزیز به عنوان رهبر معنوی جریان اصلاحات و كسی كه هشت سال ریاستجمهوری وی برای محافظهكاران زحمتهای بسیار آفرید و برای بیرون راندن وی و هممسلكان محبوبش از حوزه اجرا وتقنبن رنج دوران بردند و هشت سال زمامداری او یادآور همه آن روزهای نه چندان خوشایند برای آنهاست و چند سال پیش نیز و پس از آن انتخابات جنجالی عدهای از آنها در مجلس ناباورانه در شعارشان مرگ و اعدام او را خواستار شدند، ورودش به صحنه مصداق قطبی نكردن انتخابات به نظر نمیرسد و بخشی از آنان از جمله بخش افراطی محافظهكاران بازگشت وی و گفتمان رحمانی و عقلانیاش را حتی ممكن است مخل تداوم بقای سیاسی خود ببینند.
گرچه فضای مهآلود فعلی اجازه تحلیلی دقیق از شرایط موجود و در پی آن تجویزی قاطع را نمیدهد اما به نظر میرسد كاندیداتوری آقای خاتمی با این فرض كه ایشان رد صلاحیت نشوند و به خصوص در صورت حذف جناح دولت پیش از انتخابات، فضای قطبی انتخابات پیشین را بازتولید خواهد كرد. این مسئله برای اصلاحطلبان كه در قوای سهگانه نفوذ چندانی ندارند، عنان قوای قهری نیز در كنترل جناح رقیبشان است و نیز تجربه نشان داده نیروی اجتماعی به تنهایی برای پیشبرد اهدافشان قابل اتكا نیست، گرچه ممكن است در شرایطی ختم به یك پیروزی شیرین و حماسه دوم خردادی دیگر شود كه آرزوی نگارنده نیز هست اما شاید روی دیگر این سكه در واقعیت رخ دهد. روی دیگر سكهای كه میتواند مسلخی برای باقیمانده اصلاحطلبان از جمله سرمایهای چون آقای خاتمی، متصلبتر شدن بافت قدرت در ایران، یأس و سرگشتگی بیش از پیش اقشار بهبودخواه جامعه و نیز خدایی ناكرده ختم به حركت در مسیرهای منجر به تجاوز خارجی، تجزیه یا سوریهای شدن كشور عزیزمان شود.
با بذل توجهی جامعهشناختی به شرایط خاص كشور مشهود است كه نظر افكندن به هر سو از ایران آثار مخرب پوپولیسم هشت سال اخیر مسلط بر حوزه اجرایی كشور را در هر چهار بعد جامعه اعم از سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ رؤیت خواهیم كرد. در حوزه سیاست از بین رفتن بسیاری از دستاوردهای دوره سازندگی و اصلاحات، حذف حجم وسیعی از نیروهای دموكراسیخواه، گوشهنشین شدن میانهروها، رشد عوامزدگی و عقلانیتزدایی از حوزه سیاست، كاهش شدید پیوند علم و دانشگاه با سیاست، انزوای بینالمللی، بحران مشروعیت، تضعیف پایه زمینی قدرت در ایران، كاهش مشاركت سیاسی مؤثر شهروندان، آنومیك شدن بیش از پیش فرهنگ سیاسی كشور، تحدید آزادیها و ... را شاهد بودهایم.
در حوزه اقتصاد خروج از مسیر حركت به سمت توسعه اقتصادی كه به صورت كجدار و مریز در زمان دولتهای سازندگی و كمی موفق در دوره اصلاحات پی گرفته شده بود، فرصتسوزی بزرگ و تاریخی به رغم درآمدهای افسانهای نفتی، بروز ركود تورمی كمسابقه در اثر سیاستهای اقتصادی توزیعی و غیراصولی، عدم حمایت از بخش خصوصی و تولیدكنندگان، افزایش فساد اقتصادی، عدم شفافیت در حوزه اقتصاد، عدم ثبات و پیشبینی پذیری در بازار كه برای حفظ و جذب سرمایه ضرورت دارد، شكاف و عدم تعادل زیاد میان درآمدها و هزینههای دولت، بحران بیسابقه ارزی، عدم استقلال بانك مركزی از دولت، عدم تعادل در بازار انرژی و قاچاق بیرویه سوخت، كاهش چشمگیر سطح رفاه عمومی، وارداتی شدن بیش از پیش اقتصاد ایران، تضعیف طبقه متوسط شهری و ... نمایانگر یكی از سیاهترین دورههای اقتصادی كشور از پس از شكلگیری دولت مدرن در ایران است.
در دو حوزه اجتماعی و فرهنگی نیز سیاستگذاریها تبعاً بدون تأثیر نبوده است. به طور اخص در حوزه اجتماع تضعیف جامعهمدنی شاید مهمترین اثری است كه پیامد تسلط گفتمان سوم تیر بر كشور بود. به طور كلی در ایران كه همواره از گذشته تا به حال حوزه سیاست از سه حوزه دیگر اقتصاد، اجتماع و فرهنگ جامعه فربهتر است و میل به چنگاندازی به تمام حوزهها و مهندسی جامعه را داشته و دارد، تبعات سیاستگذاریهای غیر اصولی سیاسی-اقتصادی در حیطه اجتماع و در حیطه فرهنگ تا حد زیادی خود را آشكار میكنند و پرداختن به آنها از حوصله این مطلب نیز خارج است و مجالی دیگر میطلبد.
تداوم شرایط ذكر شده برای چند سال دیگر با توجه به انفعال و زمینگیر بودن جامعه ایران شاید نهایتاً ختم به تطبیق و وفق پیدا كردن مردم با شرایط فعلی شود و چنین امری با توجه به تبعاتی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیای كه دارد چه بسا سالها و دههها ایران را از حركت خود به سمت اقتصاد آزاد و جامعه باز عقب بیندازند كه امر بسیار ناگواری خواهد بود. لذا با مدنظر قرار دادن این شرایط به زعم من تسخیر قوه مجریه توسط شخصی میانهرو و تكنوكرات فارغ از جناحبندیهای سیاسی از هر اولویتی بالاتر است. معالوصف نجات اقتصاد كشور و حداقلی از تنشزدایی در سطح بینالمللی با توجه به اینكه از ویرانی بیش از پیش كشور میتواند جلوگیری كند بر هر امری مقدم است. اگر ایران بدل به یك زمین سوخته شود، خیال دستیابی به ایرانی آباد و آزاد را برای مدت مدیدی باید دور بیندازیم. شخصی كه در حال احتزار است ابتدا جانش را نجات میدهند و سپس در صدد بازگرداندن سلامت كامل به او برمیآیند.
با توجه به اینكه گفتمان دوم خرداد و جنبش سبز جنبهای حداكثری از آمال و آرزوهای ایرانیان را نمایندگی میكند و نماد حذف و حصر نشده آن در حال حاضر آقای خاتمی است و انسداد سیاسی مانع جامه عمل پوشاندن به این سطح حداكثری از تمایلات است و نیز با التفات به اینكه جامعه نیز ناتوان از گذر از این سد در شرایط موجود است، معالذلك یك گزینه كمتر حساسیتبرانگیز و حداقلیتر شاید گزینه بهتری باشد به نسبت اینكه آقای خاتمی خود شخصاً دست به اقدام بزنند.
در این راستا اكبر هاشمی رفسنجانی میتواند بهترین گزینه باشد. از چند جهت كاندیداتوری و پیروزی انتخاباتی آقای هاشمی رفسنجانی اصلاحطلبان و جناح حاكم را میتواند وارد یك بازی برد-برد كند و معاملهای پرسود برای طرفین و از جمله اصلاحطلبان باشد. طبعاً از این مسئله جامعه جهانی و از همه مهمتر ملت ایران نیز منتفع میگردند. مزیتهای كاندیداتوری آقای هاشمی رفسنجانی برای اصلاحطلبان:
۱- احتمال رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی نزدیك به صفر است.
۲- این مسئله بازگشت سطحی از عنصر عقلانیت ابزاری به حاكمیت را با كمترین هزینه میسر میسازد.
۳- تسلط آقای هاشمی رفسنجانی بر قوه مجریه نفوذ یافتن اصلاحطلبان را در این قوه به دنبال خواهد داشت.
۴- میراث نامطلوب دولتهای نهم و دهم به خصوص در حوزه اقتصاد به صورت مستقیم نصیب اصلاحطلبان نخواهد شد و در صورت عدم توفیق كافی در به سامان كردن وضع موجود این مسئله كمتر به حساب اصلاحطلبان نوشته خواهد شد.
۵- دولت آقای هاشمی رفسنجانی مسیر بازگشت اصلاحطلبان در آینده را به نهادهای انتخابی هموار خواهد كرد؛ چراكه از سویی وزارت كشور ایشان مجری حداقل دو انتخابات مهم مجلس و ریاستجمهوری آتی خواهد بود و احتمال تخلف كاهش مییابد و از سویی بدون شك آقای هاشمی رفسنجانی بر خلاف دوره دولت سازندگی با توجه به چرخشی نسبی كه در جهانبینی خود داشتهاند تا حدی كه در حوزه اختیارات و توانشان باشد آزادی به جامعه در راستای گسترش نهادهای واسط و مدنی خواهند بخشید و اصلاحطلبان نیز طبعاً از این مسئله در راستای متشكل كردن خود میتوانند بهرهمند شوند و ایضاً از سویی دیگر در برابر استفاده از اهرم نظارت استصوابی و رد صلاحیت علیه اصلاحطلبان آقای هاشمی رفسنجانی احتمالاً در حد امكان مقاومت كنند.
۶- در صورتی كه آقای خاتمی نخواهند یا نتوانند وارد رقابت انتخاباتی شوند آقای هاشمی رفسنجانی مشكل عدم رأیآور بودن احتمالی كاندیداهای اصلاحطلب درجه دو را ندارند.
۷- ایشان فردای پیروزی خود وزن سیاسی كافی را برای جامعه عمل پوشاندن به بسیاری اقدامات اصلاحی كه اصلاحطلبان درجه دو توان آن را احتمالاً نخواهند داشت دارند.
۸- جناح محافظهكار مقاومت كمتری در برابر آقای هاشمی رفسنجانی به نسبت آقای خاتمی و سایر اصلاحطلبان نشان خواهد داد.
۹- پیروزی آقای هاشمی رفسنجانی احتمالاً درحداقلیترین شرایط زمینه آزادی مشروط رهبران جنبش سبز و سایر مصلحین دربند را تدریجاً فراهم كند.
برای حاكمیت نیز كاندیداتوری آقای هاشمی رفسنجانی و حتی پیروزی وی خالی از دستاورد مثبت نخواهد بود. به مواردی از آنها میتوان اشاره كرد:
۱- كاندیداتوری آقای هاشمی مانع از بیرونق برگزار شدن انتخابات خواهد شد و نهایتاً مشاركت مردمی ده الی بیست درصد به نسبت انتخابات پرالتهاب ریاستجمهوری پییشن كاهش خواهد یافت.
۲- كاندیداتوری و ریاستجمهوری احتمالی آقای هاشمی رفسنجانی حداقل از جنبه امنیتی برای هسته قدرت و نظام بیخطر است.
۳- با توجه به گرایش پیدا كردن عده قابل توجهی از عناصر حاكمیتی در آشكار و خفا به آقای هاشمی رفسنجانی و نیز با توجه به شرایط فعلی در صورت ریاستجمهوری وی و بازگشت و هضم مجدد او در سطوح بالای قدرت در جمهوری اسلامی ایران احتمال تداوم ریزشها و تقویت بیشتر نیروهای گریز از مركز در داخل ساخت قدرت متوقف میشود.
۴- آقای هاشمی رفسنجانی دولت وحدت ملی و ائتلافی تشكیل خواهند داد كه بسیاری از محافظهكاران نیز به خصوص آن دسته كه در كارهای اجرایی توانا هستند از این مهم میتونند سود ببرند.
۵- آقای هاشمی رفسنجانی با توجه به تجارب و قابلیتهای اجرایی كه از آنها بهرهمند هستند، با سامان دادن نسبی به وضعیت اقتصادی كشور خطر افزایش عمق بحران اقتصادی و بروز مشكلات امنیتی برای نظام در پی آن را تا حد قابل توجهی میتوانند مرتفع سازند.
۶- با توجه به شرایط بینالمللی ایران و لزوم تنشزدایی در روابط بین ایران با جامعه جهانی آقای هاشمی رفسنجانی میتوانند كلید خروج از بحران هستهای باشند و از سویی خطر تجاوز خارجی را به حداقل رسانده و همچنین از سوی دیگر موقعیت بینالمللی جمهوری اسلامی ایران را در منطقه و جهان بهبود بخشند. به این ترتیب جناح حاكم هم از خطر عملی شدن تهدیدات خارجی رهیده است و هم از سویی بدون كوتاه آمدن از مواضع فعلی خود در زمان حاضر (پیش از انتخابات) میتواند مانند زمان ریاستجمهوری آقای خاتمی، دولت یازدهم را متهم به سازش با غرب و كوتاه آمدن بر سر آنچه حق مسلم و یك پیشرفت برای ایران فرض میكند بنماید.
۷- نهایتاً از همه مهمتر اینكه نظام به كمك آقای هاشمی رفسنجانی و با بازی دادن اصلاحطلبان میتواند با خیالی آسودهتر جناح دولت را كنار گذاشته و از این گردنه تاریخی عبور كند. جناح حاكم سخت بتواند همزمان هم از زیر فشارهای اصلاحطلبانه و تحولخواهانه از پایین و هم از دل میدان مین جناح دولت به سلامت عبور كند. اگر هم چنین چیزی میسر باشد بدون شك هزینههای بسیاری به همراه خواهد داشت.
در كل هر آنچه آنچه ذكر آن رفت نه به این معنی است كه ورود آقای خاتمی ضرورتاً و ذاتاً تقابل با جناح حاكم است و نه به این معنی كه استدلالهای بعضاً بسیار حسابشدهای كه مدافعین كاندیداتوری ایشان میآورند از پایه و اساس اشتباه است؛ بلكه هدف از ذكر مطالب فوق صرفاً مطرح كردن پارهای دلنگرانیها و قید این گزاره است كه ورود شخصی آقای خاتمی به كارزار انتخاباتی توأم با ریسك و مخاطرات زیادی است و شاید گزینه بهتری نظیر كاندیداتوری آقای هاشمی رفسنجانی وجود داشته باشد كه با كمترین هزینه بیشترین دستاورد را برای اصلاحطلبان و دموكراسیخواهان ایرانی در پی داشته باشد.
شاید عدهای از بخش مربوط به مزایایی كه كاندیداتوری آقای هاشمی رفسنجانی برای جناح حاكم دارد برنجند اما نباید فراموش كرد كه عرصه سیاست صحنه چانهزنی و مبادله است و بدون محاسبهگری، دادن امتیاز و تأمین سود طرفین مبادله نمیتوان حظی از بازار پرمتقاضی سیاست كه عرضه كنندهای در آن وجود ندارد دشت كرد. قدرت مزیتی كمیاب است، اقتدار از آن كمیابتر و در جامعه شرقی كه جریان قدرت در جامعه سیال نمیباشد، مزیتی نه تنها كمیاب كه نادر و متمركز است و لذا شكارچیان ماهر و صبور خود را میطلبد. اگر هم در جامعهای توسعهنیافته و درحال گذر، دموكراسیخواهان آن در صدد چنین امری برآیند كه بدون بذل امتیاز و تفویض تضمین به هیئت حاكمه غیرترقیخواه كشور خود ره به سمت توسعه و آزادی ببرند، لاجرم یا با چهره غضبآلود و لویاتانی حاكمیت روبهرو خواهند شد و سرشان به سنگ خواهد خورد و یا اینكه با دادن هزینههای زیاد و پس از تخریب زیربناهای بسیار دو ساختار استبدادی را با هم تعویض میكنند كه این مصداق بازی باخت-باخت برای حاكمیت یك كشور و مخالفین دموكرات آن خواهد بود. در بهترین حالت كه مصادیق آن اندك است نهایتاً چنین گذری با صرف هزینههای گزاف طی خواهد شد. اما مادامی كه گذار مسالمتآمیز با مشی اعتدالی و حركت تدریجی و مداوم میسر است لزومی به ورود به چنین بازی خطرناكی نیست. مقصود این نیست كه بسیج كردن سنجیده احساسات و هیجانات در سیاست نامطلوب است بلكه كارگشا نیز میتواند باشد اما تصمیمگیری بر مبنای احساسات و هیجانات در سیاست توسط كنشگران اصلی منشأ آسیب خواهد شد. باید مطمئن شد كه چنانچه آقای خاتمی روانه صحنه میشوند این تصمیم بر مبنای احساسات نباشد و از منطق تعامل با حاكمیت و نه تقابل با آن پیروی كند.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
تصور نمی کنم مردم دل خوشی از هاشمی داشته باشند
پاسخحذفخداوند چهار شخصیت اجرایی به ملت ایران هدیه کرد که هاشمی سومین و خاتمی چهارمین آن است.
پاسخحذفتردیدی در مناسب بودن هاشمی نیست.
اما مردم ما هنوز به این سطح نرسیده اند که از دل بستن و امید بستن به ناشناخته ها دست بردارند.
با طمعکاری و خوشبینی کامل دل به ناشناخته و ناآزموده ای می بندند که شاید به چیزی برسند!!
باوجود انکه در این سالها سر مردم به سنگ خورده اما بازهم ممکن است به هاشمی رای ندهند یا تحت تاثیر شایعاتی که در همان روزها بوجود می آید قرار گیرند.
حساسیت به ثروت و قدرت هم در بین مردم ما زیاد است.
خاتمی شاید استثنا باشد. محبوبیت خاتمی چیز دیگریست.
خداوند نعمتهای زیادی به خاتمی داده از جمله اینکه دوست داشتنی است.
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفلطفا
پاسخحذف1-درمورد چرایی عدم کاندیداتوری آقای خاتمی توضیح بیشتری بفرمایید چراکه مقداری پر ابهام بود
2-درمورد پیامدهای عدم کاندیداتوری آقای خاتمی و رابطه ی آن با پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان توضیح دهید
3-مطالبات نیروهای اجتماعی اصلاح طلب تا چه حد با انتخاب آقای هاشمی میسر است؟چه تضمینی برای وصول این مطالبات بعد از انتخابشون هست؟
به نظر بنده مشخص کردن نکات فوق مسیر،هدف و تبیین دقیق مطالب فوق را هموار میکند.
با آرزوی توفیق از شما هموطن دلسوز ایران و آزادی
در پاسخ به آقاي يوسفي ارجمند عرض كنم اينكه آقاي خاتمي رأي بالايي دارن و در صورت كانديداتوري و تأييد صلاحيت كسي توان رقابت با ايشون رو نداره شكي نيست اما آقاي هاشمي رفسنجاني هم رأي بالايي دارن. دولت سازندگي ايشون هم مثل دولت اصلاحات آقاي خاتمي تبديل به نوستالوژي شده. گذشته از اين انتقادات آقاي هاشمي رفسنجاني و همراهي فرزندانشون با اعتراضات مردمي عامل ديگهاي هست كه اگر نگيم محبوبيت ولي مقبوليت يافتن آقاي هاشمي رفسنجاني رو در چند سال اخير در پي داشته. آقاي هاشمي رفسنجاني ديگه اون شخصيت نچندان محبوب بازه زماني از اواسط دهه هفتاد تا اواسط دهه هشتاد نيستن و ميتونن بدون مشكل چنداني پيروز انتخابات بشن گرچه شكي نيست كه به اندازه آقاي خاتمي رأي ندارن و با قاطعيت ايشون نميتونن پيروز بشن.
پاسخحذفدرپاسخ به سؤالات خوب و دقيق ناشناس دوم كه اين حقير رو مورد بندهنوازي قرار دادن عرض كنم كلاً فضا بسيار مهآلود هست و ابهامي كه در نوشتههاي كنشگرهاي سياسي در حال حاضر وجود داره از همين مسئله نشئت ميگيره. در مورد پايگاه اجتماعي اصلاحطلبان ميشه گفت اون بخشي از طبقه متوسط مدرن كه هنوز به كل از گشايشي در ساختار سياسي موجود نااميد نشدن و طبقه متوسط سنتي منتقد حاكميت بدون شك بخش حامي اصلي اصلاحطلبان و جامعه هدف اونها هست اما بدون شك بخش عمدهاي از مردم ايران رأيخاكستري هستن و فارغ از بحث و جدلهاي مربوط به مقوله محافظهكاري و اصلاحطلبي در واپسين روزهاي مونده به انتخابات و تا حد زيادي تحت تأثير احساسات و نه مسائل طبقاتي و آيندهنگر اقدام به رأي دادن ميكنن. حسن آقاي خاتمي توان جذب بالاي رأي همين رأيخاكستريها هست. آقاي هاشمي رفسنجاني هم بر خلاف اصلاحطلبان درجه دو با توجه به شناخته شده بودن و ناراحتي مردم از بخش عمدهاي از محافظهكاران به خصوص به خاطر مشكلات معيشتي و مواردي كه در جواب آقاي يوسفي بالاتر ذكر كردم احتمال چرخش جامعه به سمت ايشون خيلي زياد هست.
اينكه چه تضميني وجود داره كه آقاي هاشمي رفسنجاني در مسير مطالبات مردم پس از پيروزي حركت كنن قابل بحث هست. در ايران به خاطر نبود تحزب، مطبوعات آزاد و محدود بودن شور و پيگيري سياسي شهروندان صرفاً به مقاطع انتخاباتي، طبعاً رئيسجمهور پس از انتخابش احتمال عدول از شعارهاش زياد هست. اين مسئله رو در مورد آقاي خاتمي هم كه كارنامه توأم با احتياطشون بر كسي پوشيده نيست ميشه مطرح كرد. در كل اما آقاي هاشمي رفسنجاني هم به لحاظ تجربه، هم به لحاظ تكنوكرات بودن و هم به لحاظ طيف وسيع نيروهايي كه ميتونن زير پوشش خودشون قرار بدهند وزن سياسي بالايي دارن و به همين خاطر هم در برابر گروههاي فشار حاكميتي، هم در برابر مجلس محافظهكار و ايضاً در برابر كارشكنيهاي نهادهاي انتصابي شانس موفقيت و پيروزي زيادي دارن و به عقيده من مطالبات زيادي رو ميتونن در عمل تحقق ببخشن.