۷/۱۹/۱۳۹۰

نسخه ژاپنی بازی‌های کودکانه و الگوی غیرکمونیستی روح جمعی

یک بازی کودکانه داریم که در جشن‌ها و مراسم و مهدکودک‌ها و البته، صدا و سیمای ما بسیار مورد توجه قرار ‌گرفته است. در این بازی تعدادی کودک را گرد یک مجموعه صندلی جمع می‌کنند. تعداد صندلی‌ها یکی کمتر از بچه‌هاست. بعد یک موسیقی پخش می‌کنند و از بچه‌ها می‌خواهند به محض قطع شدن موزیک روی صندلی‌ها بنشینند. کسی که برای نشستن صندلی پیدا نکند بازنده می‌شود. بدین ترتیب بچه‌های ما یاد می‌گیرند که برای پیروزی (بقاء) باید زرنگ باشند و هم سن و سال‌های خودشان را هل بدهند و قربانی کنند. این بازی به بچه‌های ما یاد می‌دهد که رمز پیروزی ما در شکست دیگران نهفته و در نهایت تنها یک نفر است که بازی را به انتها می‌رساند. اما مدتی پیش من شنیدم که نسخه دیگری از همین بازی وجود دارد.

***

آمریکا فقط قدرت برتر نظامی و یا اقتصادی جهان نیست. این کشور به معنی واقعی کلمه از تمام جهات رشدیافته و قابل توجه است. صادرات موسیقی آمریکا در کنار اسلحه یکی از دو صادرات اصلی این کشور محسوب می‌شود. سینمای آمریکا در جهان منحصر به فرد است. ادبیات آمریکا تا کنون 12 بار جایزه نوبل را به خود اختصاص داده و ورزش این کشور همیشه مدعی نخست قهرمانی در مسابقات المپیک بوده است. «رویای آمریکایی» یک دروغ نیست. بارها به اثبات رسیده و در آینده هم تکرار خواهد شد و آمریکا با کمک همین «رویا پردازان» خودش «آمریکا» شده است. این سیستم، هر ضعفی هم که داشته باشد قابل احترام است، اما در عین حال هرقدر هم قدرتمند و موفق باشد در موارد بسیاری ضعف‌هایش آشکار شده است.

در مورد روحیه کار گروهی در ژاپن همیشه داستان‌هایی افسانه‌ای به گوش می‌رسید، اما شاید هیچ رخ‌دادی نظیر انفجار رآکتور اتمی این کشور و واکنش مردم به آن جهانیان را شگفت‌زده نکرد. خونسردی و عملکرد منظم و متحد ژاپنی‌ها در برخورد با بزرگترین بحران‌های ملی یک کشور به نحوی بود که خیلی زود توجه رسانه‌های جهانی از اصل ماجرای انفجار رآکتور به سمت رفتارهای شگفت‌انگیز مردم ژاپن منحرف شد. خیلی‌ها این رفتار را با رفتار شهروندان و حتی پلیس آمریکا در جریان توفان کاترینا مقایسه کردند که قطعا مقایسه قابل تاملی بوده است.

***

یادداشت «استیو جابز به مثابه لباس نامریی پادشاه» با واکنش‌های متفاوتی از جانب مخالف مواجه شد. گروه نخست انتقاد به «جابز» به عنوان نماد سیستم آمریکایی را مترادف تبلیغ «کمونیسم» قلمداد کردند و از آنجا که هرگونه شائبه نزدیکی به کمونیسم و یا سخن گفتن از نظارت‌های دولتی «بدیهتا مردود» است(!) کل بحث را به همین تخطئه خلاصه کردند. از نگاه برخی دوستان، ایرانیانی که در داخل کشور هستند و هیچ گاه پا را بیرون از مرزها نگذاشته‌اند هرکاری هم که بکنند باز هم یک جای کارشان لنگ است و نمی‌توانند مفاهیم دنیای بزرگ و پیشرفته را درک کنند و مثلا به بزرگی جناب جابز پی ببرند. گروه دیگر پا را کمی فراتر گذاشتند و انتقاد به جناب جابز را مترادف «مقاومت در برابر پیشرفت علم» قلمداد کرند. من هرچند اندیشه چپ را همواره قابل احترام و نقد چپ را همواره عمیق و ریشه‌ای می‌دانم، اما قطعا نه کمونیست هستم و نه با رقابت آزاد و مالکیت خصوصی مشکل دارد. در جهان رسانه‌ها هم به هیچ وجه گمان نمی‌کنم برای آشنایی با هر فرهنگی باید به مصداق جهان‌گردان سابق به آن کشور مراجعه کنم و در نهایت در برابر اتهام «علم ستیزی» فقط یک لبخند می‌زنم. با این حال همچنان گمان می‌کنم «اسطوره استیو جابز» لباسی نامریی است که گروهی همچنان در رویاهای خود از زرق و برق آن لذت می‌برند.

آیا هرگز به این فکر کرده‌اید که مدیرعامل شرکت سونی (Sony) چه کسی است؟ هیتاچی (Hitachi) حتی از سونی هم بزرگتر است. بنیان‌گذارش را می‌شناسید؟ ژاپن یکی از سه قدرت برتر اقتصاد جهان است. (اینجا+ ببینید) ژاپنی‌ها در کشور کوچک خود که از منابع طبیعی قابل ذکری برخوردار نیست تقریبا به اندازه چینی‌ها و حدود یک سوم آمریکایی‌ها تولید می‌کنند. (جمعیت آمریکا حدودا سه برابر ژاپن است) اما من بعید می‌دانم حتی یک نفر از خوانندگان این متن بتواند در برابر نام هر پنج‌کارآفرین سرشناس آمریکایی تنها و تنها نام یک کارآفرین ژاپنی را ذکر کند. به نظر می‌رسد یکی از سه اقتصاد برتر جهان یا کارآفرین شاخصی ندارد، یا اینکه کارآفرینانش به دلایلی به شهرت نمی‌رسند.

***

در دانشگاه یک استاد فلسفه داشتیم که می‌گفت مدتی روی سیستم تعلیم و تربیت ژاپنی تحقیق کرده است. به ادعای ایشان در مدارس ژاپنی تنبیه فردی به هیچ وجه معنی ندارد. یعنی اگر شما به هر دلیل بخواهید سر کلاس یکی از دانش‌آموزان را تنبیه کنید همه با تعجب به شما نگاه می‌کنند. در این سیستم همه چیز جمعی است. اگر یک نفر در کلاس تکلیفش را انجام نداد کل کلاس باید تنبیه شوند. مثلا زنگ تفریح را در کلاس بمانند و تکلیف اضافه انجام دهند. اینجا همه باید بدانند که نسبت به ضعف‌ها و یا خودخواهی‌های تک تک افراد جامعه مسوول هستند و در عین حال تک تک افراد هم باید یاد بگیرند که نسبت به جامعه خود تعهد دارند: نه پیروزی فردی معنی دارد و نه شکست فردی.

در ژاپن برای نزدیک به نیم قرن است که حزب لیبرال قدرت را در دست دارد. هیچ کس نمی‌تواند به بازار آزاد و رقابتی ژاپنی‌ها برچسب کمونیستی بزند. با این حال، اقتصاد آزاد و رقابتی سبب نمی‌شود که اصل احترام به روحیه جمعی فراموش شود. فرد گرایی و استقلال شخصی به معنای تلاش برای رسیدن به قانون جنگل نیست که هرکسی فقط برای خودش زندگی کند و برای خودش شکار کند و گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. هیچ قداست و احترامی ندارد که کسی بتواند به تنهایی یک ابر انسان شود در حالی که مثلا در میان کارمندان و یا کارگران او گروهی در رنج به سر ببرند. آنان که هر تلاشی را برای احترام به جامعه، تقویت روحیه جمعی و پرهیز از خودخواهی‌های فردی با برچسب «کمونیسم» تخطئه می‌کنند هیچ درک صحیحی از هسته مرکزی اندیشه «لیبرالیسم» ندارند. اینان اندیشه و سیستم‌های اقتصادی و سیاسی را ابزاری برای خدمت به جامعه انسانی تصور نمی‌کنند، بلکه سیستم‌ها را به مصداق خدایان آهنین عصر جدید زیربنا قرار داده‌اند و حتی اگر جامعه انسانی را با این سیستم‌ها در تضاد ببینند، قربانی خود را از میان انسان‌ها انتخاب می‌کنند! گاهی به ذهنم می‌رسد که دنیای ستایش «ابراسطوره‌ها»، جنگل نادیده گرفتن روحیه جمعی است.

***

گویا یک نسخه مشابه از آن بازی کودکانه وجود دارد که ژاپنی‌ها از آن استفاده می‌کنند. در این نسخه مشابه شرایط بازی و تعداد کودکان و صندلی‌ها به مانند نسخه مشابه است. تنها تفاوت این است که این بار به کودکان گفته می‌شود به محض اینکه موزیک قطع شد همه شما باید روی صندلی‌ها بنشینید. اگر حتی یک کودک هم جا بماند همه شما بازنده هستید. بدین ترتیب کودکان سعی می‌کنند کمی تنگ‌تر بنشینند تا همه جا شوند. در مرحله بعدی یک صندلی دیگر هم حذف می‌شود و هر بار کار برای کودکان سخت‌تر می‌شود اما آن‌ها برای برنده شدن جای کمتر و کمتری را اشغال می‌کنند و به دیگر دوستان خود هم کمک می‌کنند تا همه روی صندلی‌ها جا شوند. بدین ترتیب کودک ژاپنی یاد می‌گیرد که پیروزی انفرادی معنا ندارد. یا همه با هم پیروز می‌شویم، یا همه با هم شکست می خوریم*. پیروزی من در گرو کار گروهی و در گروه دست‌گیری از دوست و هم‌تای خودم است. چنین جامعه‌ای هیچ گاه در آینده تمامی افتخارات یک کمپانی با ده‌ها هزار نفر کارمند و متخصص را در نام یک نفر خلاصه نمی‌کند. می‌خواهد سونی باشد، یا اپل.

پی‌نوشت:

* مهندس موسوی یکجا در بیانیه شماره13 آورده بود «پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند». شباهتش آنچه موسوی تلاش می‌کند به ما بیاموزد را با نتایج طبیعی بازی‌های کودکانه ژاپنی مقایسه کنید.

۲ نظر:

  1. ناشناس۱۹/۷/۹۰

    در مورد صندلی بازی ژاپنی گمان میکنم باید دو گروه باشند که هر گروه که همه باهم نشستند برنده میشوند.

    پاسخحذف
  2. ناشناس۲۰/۷/۹۰

    به نظرم روح جمعی داشتن در برابر رهبربودن ویا همکاری کردن در مقابل رقابت کردن هر دو لازم است. داشتن فقط یک بعد از اینها هم کارا نیست.

    در ضمن مدل ژاپنی از دهه نود تقریبا همیشه رشد زیر یک درصد را تجربه کرده است چون یک بعد کارا نیست در حالی که این مدل در بازیابی بعد از جنگ ژاپن بسیار خوب عمل کرد.

    پاسخحذف