۷/۲۴/۱۳۹۰

سیستم آموزشی حاکم قتل‌های عاشقانه را گسترش می‌دهد

سیما، زنی 18 ساله، در پیش چشمان دختر خردسالش قربانی یک حمله اسیدپاشی دیگر شده است. خواستگار سابق او یک ظرف دو لیتری اسید را پیش چشم شماری از همسایه‌ها بر پیکر او خالی کرده است. (از اینجا بخوانید+) اخبار مربوط به کینه‌جویی خواستگاران و عشاق پیشین کم کم دارد تکراری می‌شود. به نظر می‌رسد گسترش روزافزون مجازات اعدام هم چاره‌ساز نشده و کسی راه حلی به ذهنش نمی‌رسد. من فکر می‌کنم اساسا برای برنامه‌ریزی جهت کنترل این دست جنایات عاشقانه (!) باید سمت و سوی نگاه خود را به سمت ریشه معضل تغییر دهیم.

چندی پیش خبری منتشر شد از نتایج یک تحقیق در آمریکا. در این تحقیق مشخص شد عشق و دوست داشتن متداول‌ترین کلماتی هستند که مجرمان محکوم به اعدام در آخرین لحظات زندگی خود به زبان می‌آورند. مجله نیوزویک آخرین جملات ۴۴۶ محکوم به اعدام را در تگزاس مورد تحلیل و بررسی قرار داده تا مشخص شود لغت دوست داشتن نزدیک به ۶۳۰ بار از دهان این محکومین به اعدام خارج شده است. یعنی جانیان محکوم به اعدام «دوستت دارم» را سه برابر لغت «متاسفم» به کار می‌برند. تصویر قاتلی که در آخرین لحظه زندگی فقط می‌گوید «دوستت دارم» یا مثلا می‌گوید «به او بگویید هنوز دوستش دارم» تصویر قابل تاملی است.*

ریشه مشکل هرچه که باشد، به باور من فردی را که گمان می‌کند دنیای او با از دست دادن معشوق به پایان رسیده نمی‌توان از مرگ ترساند. این افراد احتمالا در دنیایی که در ذهن خود می‌سازند قهرمانانی هستند که در راه عشق کشته می‌شوند و تا به آخر به این عشق پایبند می‌مانند. اصلا عجیب نیست که حتی بخواهیم ادعا کنیم بسیاری از آنان از کشته شدن در این مسیر با کمال میل استقبال می‌کنند. این شیوه از مرگ احتمالا برای آنان نوعی احساس غرور یا افتخار به همراه می‌آورد. البته من با فرهنگ آمریکایی چندان آشنایی ندارم، اما گمان می‌کنم در فرهنگ ایرانی این مسئله به مراتب می‌تواند حادتر هم باشد. فرهنگ سنتی ایرانی کشته شدن در راه طلب معشوق و «سر به پای او افکندن» را به شدت تقدیس می‌کند و اصلا معلوم نیست نتایج این پیشینه سنتی در تربیت ناقص و پراکنده نوجوانان فعلی به چه شکلی بروز پیدا می‌کند.

به باور من، برای متوقف کردن روند جنایات عاشقانه، باید سیستم آموزشی و فرهنگی به شیوه‌ای تغییر کند که در درجه نخست کشته شدن در هیچ مسیری تقدیس نشود. همچنین باید تعاریفی عینی‌تر و انسانی‌تر از روابط عاشقانه به نوجوانان آموزش داد. در شرایطی که حاکمیت روز به روز تلاش می‌کند با گسترش تفکیک جنسیتی، هرگونه ارتباط طبیعی میان پسران و دختران را محدود و حتی غیرممکن کند، کاملا طبیعی است که هر یک از طرفین ناچار است نگاهی انتزاعی به جنس مقابل داشته باشد و در ذهن مجرد خود تصاویری اسطوره‌ای و خیالی از آن ترسیم کند. تصاویری که در نبود الگوهای جدید، به ناچار با الگوهای سنتی تکمیل می‌شود و باز هم به اشتیاق روز افزون برای «سر باختن در راه معشوق**» می‌انجامد.


پی‌نوشت:
* من خبر را از اینجا خواندم+ اما گمان می‌کنم مرکزی که این آمار را جمع آوری کرده اینجا+ باشد. گزارشی از این تحقیق را در سایت گاردین+ هم می‌توان یافت.

** به ادب پارسی مراجعه کنید تا نمونه‌های بی‌پایانی از این سرافکندن در پای یار را بیابید:

دوستان در هوای صحبت یار – زر فشانند و ما سر اندازیم
یا
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود – سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست

۶ نظر:

  1. ساقی ب۲۴/۷/۹۰

    من فکر میکنم ، نظر شما درباره مضامین عاشقانه در ادبیات فارسی ، ناشی از یک سوء تفاهمه . در ادبیات فارسی سرباختن در راه معشوق ، یعنی فدای معشوق شدن ، یعنی رسیدن به حدی از عشق که آدم جان خودش رو در راه کسی که دوست داره فدا کنه. من نمی فهمم ربط اسید پاشی و قلدر بازی یک آدم به "اصطلاح عاشق" چه ربطی داره به ادبیات عاشقانه که در اون عاشق حاضر نیست یه خال روی صورت معشوق بیفته . حالا شما چنین عاشقی رو قیاس میکنید با کسی که اسید میریزه رو صورت معشوق و براش مهم نیست که حتی اعدام بشه .به قول معروف قیاس مع الفارقه! تفاوت از زمین تا اسمان است .

    پاسخحذف
  2. ناشناس۲۵/۷/۹۰

    دوستان در هوای صحبت یار
    دست افشان و ما سر افشانیم

    پاسخحذف
  3. ساقی جان

    اول اینکه تمامی تقدیس هایی که از سر باختن در راه معشوق در ادب فارسی وجود دارد لزوما استعاری نیستند. اسطوره عشق در این ادبیات فرهاد کوهکن است که شاعر در توصیفش می گوید:

    به سر زد یا به دل زد یا به پا زد
    محبت را نمی دانم کجا زد
    از اول سعی بی جا کرد فرهاد
    همان یک تیشه آخر بجا زد

    در ثانی، من هم قطعا منظورم این نبوده است که امثال حافظ و مولوی چند بار اقدام به خودکشی در راه معشوق کرده اند. در متن هم تاکید کردم که پیشینه سنتی ما با یک «تربیت ناقص» در حال انتقال به نسل جدید است. سوء تفاهم ناشی از این تربیت نصفه و نیمه است که سیستم آموزشی ناکارآمد آن را سبب می شود

    پاسخحذف
  4. ساقی ب۲۵/۷/۹۰

    آرمان جان
    منظور من چیز دیگه بود . نمی دونم چه طور این توضیحات رو از حرفهای من استخراج کردید. من صرفا میگم جان باختن عاشق در پای معشوق ربطی به تهور عاشقهای امروزین که حاضرند اعدام بشن ولی معشوق رو لت و پار کنند نداره . هر دو از جان گذشته اند ولی هدفشون متفاوته.

    پاسخحذف
  5. سمانه۲۵/۷/۹۰

    مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
    هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم...

    پاسخحذف
  6. ناشناس۲۷/۷/۹۰

    دوست گرامی ، از خواندن مطالب وبلاگتان لذت برم. والا در گلستان سعدی آمده که بوذجمهر را پرسیدند سبب زوال آل ساسان چه بود؟ بوذجمهر هم پاسخ میده که عمده دلیل زوال این قوم آن بود که کارهای بزرگ را به افراد خرد سپردند و افراد بزرگ یا همان ( شایسته ) خوذمان را پی نخود سیاه فرستادند. حالا این مبحث هم به نظرم خارج از این قاعده نیست. اصولا کسانی که در جامعه ما بهتر می اندیشند در حال حاضر در تصمیم گیر ها نقشی ندارند. در حوزه فرهنگ هم همین است. وقتی که یک کارگردان که پروژه های میلیاردی از دولت میگیره زنان زیبای مملکتمان را فاحشه خطاب می کند شما انتظار زیادی نداشته باش. میانگین فکری اکثر افرادی هم که در راس هستند همین است. به هر حال این جامعه مطمئنا اصلاح خواهد شد اما امیدوارم هزینه این اصلاح زیاد نباشد.

    پاسخحذف