۵/۲۵/۱۳۹۴

ضرورت‌های «زندگی انگلی»!



به فاصله چند روز، دو فهرست از ایرانیان مهاجر منتشر شده است. نخست، فهرستی از حامیان توافق هسته‌ای(+) و دوم، فهرستی از مخالفان آن. (+) نگاهی گذرا به اسامی حاضر در دو فهرست و مشاغل و معرفی‌نامه‌های کوتاهی که در مورد خود نوشته‌اند می‌اندازم:

موافقان توافق: (فهرست کامل+)

گروهی از سرمایه‌گزاران، مدیران بازرگانی، کارآفرینان، مدیران ارشد موسساتی همچون گوگل، یوتیوپ، EXPEDIA، ProLogis، ناسا و در نهایت چند بازیگر، فیزیکدان و رییس مدرسه جان هاپکینز.

مخالفان توافق: (فهرست کامل+)

بجز آن‌ها که اصلا معلوم نیست چه کسی هستند، نه توضیحی دارند و نه هیچ گونه سابقه‌ قابل جست و جو در اینترنت، باقی را می‌توان به سه گروه تقسیم کرد:

- گروه نخست، مجموعه‌ای از چهره‌هایی که تحت عنوان «فعال سیاسی» هر یک به یکی از رسانه‌ها یا موسسات خارجی  خودش را متصل کرده و برای «گسترش دموکراسی» بودجه دریافت می‌کند! (مجید محمدی، نیما راشدان، سعید قاسمی‌نژاد، احمد باطبی، بهزاد مهرانی، امیرحسین اعتمادی، حسن داعی، روزبه فرهانی‌پور و ...)

- گروه دوم مجموعه افرادی هستند که عضوی از خانواده خود را در حکومت ایران از دست داده‌اند. (سایه سعیدی سیرجانی، بنفشه پورزند، شادی پاوه، برزومهر طلوعی، مهوش السوندی، بیژن فتحی) دو نمونه آخر که پدر و مادر دو نفری هستند که در جریان سرقت مسلحانه از یک طلافروشی دست‌گیر و اعدام شدند. (+)

- گروه سوم مدعیان بازداشت، زندان و شکنجه به جرم فعالیت‌های سیاسی هستند اما سوابق اکثرشان مشکوک یا ناموجود است. (از «افشین افشین جم» مطلقا چیزی به زبان فارسی یا انگلیسی در اینترنت وجود ندارد و اگر منظور «نازنین افشین جم» بوده، نام برده نه زندانی بوده نه شکنجه شده. از «احمد مصطفی‌لو» که ادعا شده از اعدام «گریخته» هم نامی در اینترنت وجود ندارد! «مارینا نعمت»، کسی است که یک کتاب تخیلی در مورد زندان اوین نوشت و به اسم خاطرات خود از زندان منتشر کرد و صدای همه آنانی که تجربه‌ای واقعی در اوین داشتند را درآورد. (اینجا+) سیاسی‌ترین فعالیت «الهام یعقوبیان» و «سام یبری» این است که یهودی هم‌جنسگرای ساکن لس آنجلس هستند!

* * *

در جریان دومین دور رقابت‌های انتخاباتی «باراک اوباما»، گزارشی از فهرست حامیان مالی او و رقیب‌اش «میت رامنی» می‌خواندم که نشان می‌داد اکثر تولیدکنندگان صنعتی و یا کمپانی‌های بزرگی همچون گوگل و مایکروسافت از اوباما حمایت می‌کردند. (از اینجا+ فهرست برترین حامیان اوباما را مشاهده کنید. دانشگاه کالیفرنیا، شرکت مایکروسافت و سپس گوگل، سه حامی برتر مالی اوباما بوده‌اند) در مقابل، اکثر نهادهای پولی، مانند بانک‌ها و بازرگانانی که کارشان پول‌بازی بود از رقیب او حمایت می‌کردند. (فهرست حامیان مالی میت رامنی+) یعنی دقیقا همان نهادهایی که بحران اقتصادی آمریکا را رقم زدند و سپس خواستار حمایت‌های مالی دولت شدند! (جالب اینکه در فهرست ۲۰ حامی برتر اوباما، دست‌کم نام ۹ دانشگاه شناخته شده آمریکا به چشم می‌خورد، در حالی که در فهرست ۲۰ حامی برتر رامنی حتی یک دانشگاه هم حضور ندارد)

وضعیت در ایران هم به نسبت مشابه است. اکثر قریب به اتفاق تولیدکنندگان صنعتی، شرکت‌های خصوصی، کارگران و شاغلان ایرانی و البته تحصیل‌کردگان و نخبگان دانشگاهی همواره از قدم نهادن در مسیر آرامش، ثبات، گفت و گو و توسعه روابط بین‌الملل حمایت کرده و می‌کنند. این‌ها، احتمالا بزرگ‌ترین عوامل پیروزی حسن روحانی در جریان انتخابات سال ۹۲ بودند. در مقابل‌شان نیز طیف کاملا آشکار و شناس‌نامه داری قرار داشت: دلواپسان! مافیای اقتصادی سپاه در قاچاق کالا، رانت‌خواری به اسم «دور زدن تحریم»، کله‌گنده‌هایی که انحصار واردات را از سیگار گرفته تا شکر در اختیار دارند و خلاصه هر آنکسی که «کاسبی تحریم» می‌کرد.

شاید سال‌های سال پیش، آن زمان که دنیا هنوز بزرگ‌تر از یک «دهکده جهانی» بود و کشورهای مختلف روابط چندانی با هم نداشتند، میان جناح‌بندی‌های سیاسی دو کشور لزوما تشابه و تناظری وجود نداشت. اما در جهان به هم پی‌وسته، روز به روز شاهد بروز تشابهات خیره کننده و پی‌وند منافع میان گروه‌های به ظاهر متخاصم و متضاد در کشورهای مختلف هستیم. اینجا دیگر می‌توان کمی ریشه‌ای‌تر مسائل را بررسی کرد و از سطح ظاهر شعارها فراتر رفت: زیربنای مواضع را منافع تشکیل می‌دهند!

برای ایرانی صنعت‌گر، برای مدیران بازرگانی، برای سرمایه‌گزاران و صاحبان صنایع، آنان که اشتغال ایجاد می‌کنند، آنان که ثروت تولید می‌کنند و آنان که به دانش و شایستگی‌های فردی خود اتکا دارند، منفعت و پیشرفت در گرو ثبات، صلح، تعامل و ارتباط و تجارت است. توافق هسته‌ای برای این گروه‌ها یک فرصت ایده‌آل و تاریخی است. می‌خواهند در ایران باشند یا در آمریکا. تفاوت خاصی نمی‌کند. هرچه نظم جهانی به سمت شفافیت، تعامل و شایسته‌سالاری پیش برود این گروه منافع بیشتری کسب خواهند کرد.

در نقطه مقابل، گروه‌های دیگری هستند که منافع‌شان تنها به مدد مرزبندی‌های شدید تامین می‌شود. گروهی که در هیچ رقابت سالمی شانس پیروزی ندارند پس به صورت مداوم باید به قدرتی خارج از قواعد معمول بازی متوسل شوند تا رقبای‌شان را به ضرب و زور از صحنه بیرون بیندازند. مثلا تصور کنید در یک انتخابات آزاد «حمید رسایی» نماینده چندم مردم تهران خواهد بود؟ یا در یک اقتصاد شفاف و آزاد، بابک زنجانی چطور می‌تواند یک شبه چنین ثروتی کسب کند؟ و البته، اگر نبود مناقشه بر سر حاکمیت تمامیت‌خواه داخلی، چطور یک مشت ورشکسته سیاسی یا شیاد و کلاه‌بردار می‌توانستند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند؟ هر کدام به یک گوشه جهان پناه ببرند و از قصه‌گویی‌ کاسبی کنند؟

* *‌ *


«انگل»ها موجوداتی هستند که در بدن موجودات دیگر زندگی کرده و از آنان استفاده می‌کنند، اما راضی به مرگ بیمار نیستند! بقای «زندگی انگلی» در گرو تداوم بیماری است! اگر ناهنجاری‌های یک حاکمیت غیردموکراتیک اصلاح شود، زندگی انگلی نیز از میان خواهد رفت. اگر هر روز یک عده‌ای به زندان نیفتند که بتوان با مانوری روی اخبارشان بهانه‌ای برای حضور رسانه‌ای داشت، اگر خطر جنگ و تروریسم همچون ناقوسی گوش‌خراش از صدر فهرست اخبار کنار برود، اگر دیوارهای تحریم مسیرهای گفت‌وگو و ارتباط سالم را مسدود نکند، آن وقت یک سرمایه‌گزار، یک مدیر یا یک نخبه علمی خیلی بهتر می‌تواند به مسیر خود ادامه دهد. اما آنانی که زندگی انگلی‌شان را در ارتزاق از این شرایط بیمار تعریف کرده‌اند بقای‌شان بدجوری به مخاطره می‌افتد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر