«...
ما هنوز یاد نگرفتهایم از حاصل کارمان زندگی کنیم و حالا
آمدهاند برای من صحبت از «افکار عمومی» میکنند که تازه پیدا شده است. همینطور بیمقدمه
از آسمان افتاده است میان ملت ما. اینها نميفهمند که آدم برای اینکه فکری و عقیدهای
داشته باشد، قبل از همه چیز باید کار کند. خودش کار کند. باید خودش در کار ابتکار داشته
باشد. یعنی با کار خودش تجربه پیدا کند. هیچ کس به مفت چیزی به دست نمیآورد. اگر ما
روزی توانستیم خودمان کار کنیم، عقیدهای هم خواهیم داشت و آن وقت میشود انتظار داشت
که افکار عمومی هم پیدا شود. اما چون ما هرگز تن به کار نخواهیم داد صاحب عقیده کسانی
خواهند بود که تا امروز به جای ما کارکردهاند. یعنی همان اروپاییان و همان آلمانیهایی
که دویست سال است معلم ما هستند».
(شیاطین
(جنزدگان) – فئودور داستایوفسکی – سروش حبیبی – نشر نیلوفر - ص ۵۳)
تاریخچه
«۸ مارس» به قرن ۱۹ باز میگردد و نخستین اعتصاب زنان کارخانجات نساجی آمریکا در
سال ۱۸۵۷. پنجاه سال بعد، در سال ۱۹۰۸ و زمانی که گروه دیگری از زنان کارگر قصد
تکرار یک اعتصاب در سالگرد ۸ مارس را داشتند، کار به درگیری و البته یک فاجعه
خونین کشید. مطالبات آن زمان زنان کارگر در سطح «مرخصی زایمان» و «برابری حقوق» با
مردان بود. ۱۲ سال پس از این فاجعه و بیش از ۶۰ سال پس از نخستین اعتصاب کارگران
زن در ۸ مارس، سرانجام آن زنانی که دوش به دوش مردان کار میکردند توانستند از
دولت ایالات متحده آمریکا «حق رای» دریافت کنند!
در
کشور ما اما روند امور کمی متفاوت طی شده است. ۵۰ سال پس از آنکه دولت وقت، به ضرب
و زور(!) برای زنان کشور حق رای تعیین کرد، سازمانهای جهانی گزارش میدهند که تنها
۱۷درصد از زنان ایرانی کار میکنند و یا اساسا علاقمند به کار کردن هستند*! (اینجا+)
جالب اینکه با چنین سطحی از مشارکت اجتماعی، شعارهایی که برخی به اسم «مطالبات
زنان ایرانی» مطرح میکنند از تمامی همتایان غربی (با دو قرن سابقه کار و مبارزه)
هم پیشی گرفته است! مثلا در جامعهای که اکثریت مطلق زناناش همچنان دنبال «سایه
بالای سر» میگردند، چماق مبارزه با «ادبیات سکسیستی» علم شده است!
به
قول جناب داستایوفسکی، اندیشه، تنها به مدد کار و فعالیت تولید میشود. ایدههایی
که از فرط «بیکاری» تولید یا تکرار شده باشند، صرفا واگویه بیپشتوانهای از عقاید
دیگرانی است که شرایط متفاوتی را تجربه کردهاند.
پینوشت:
دقت
کنید که «نرخ مشارکت اقتصادی»، محدود به زنان شاغل نیست. اگر اینگونه بود، میتوانستیم
میزان کار کمتر زنان را صرفا محصول فشارهای اجتماعی/حکومتی قلمداد کنیم. اما بنابر
تعریف، «نرخ مشارکت اقتصادی» عبارت است از: «نسبت جمعیت فعال (شاغل و بیکار) ۱۰ساله و بیشتر به جمعیت
در سن کار، ۱۰ساله و بیشتر ضرب در ۱۰۰». (+)
یعنی اگر زنی مایل به کار باشد (فعال) چه کار پیدا کند و چه نکند، حضورش در این
«نرخ مشارکت اقتصادی» محاسبه میشود. بدین ترتیب، دستکم بنابر آمار بانک جهانی
(که با آمار خود ایران نزدیکی قابل قبولی دارد) اساسا ۸۳درصد زنان ایران نه تنها
کار نمیکنند، بلکه اساسا علاقهای هم به کار کردن ندارند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر