آن زمان که در یک ابتکار عجیب مناظره تلویزیونی نامزدهای ریاستجمهوری به آزمون چهارگزینهای و تست هوش تشخیص تصاویر بدل شد، صحنه به چشم ایرانیان به قدری مضحک و غریب آمد که بازار طنزپردازی داغ شد و صدای نامزدها و اعتراض منتقدین به آسمان رفت. تمرکز اعتراضها بر این بود که شیوه جاری در شان نامزدهای ریاستجمهوری و حتی شهروندان بیننده نیست و کار تا آنجا پیش رفت که آقای عارف، به دلیل اعتراض به آن شیوه، میرفت که به مرد شب مناظره بدل شود. من اما فکر میکنم آن شیوه از مناظره، جنبه دیگری داشت که در هیاهوی مبارزات انتخاباتی قابل مشاهده نبود.
* * *
آقای ظریف، با شیوه جدیدی که در عرصه ارتباط میان مقامات ارشد و مردم اتخاذ کرده، خیلی زود توانست از چهرهای گمنام به یکی از محبوبترین سیاستمداران رسانهای (دستکم در فضای مجازی) بدل شود. ظریف شیوهای را در پیش گرفته که سالها پیش محمدعلی ابطحی با وبلاگنویسیاش بنیان نهاد و اتفاقا او هم در زمانه خودش محبوبیت بسیاری کسب کرد. جنس کار این دو را میتوان مشابه دانست: «ارتباط مستقیم و بیواسطه با شهروندان و پایبندی به سطحی بالاتر از پاسخگویی». شاید بتوان بنیانگزار این شیوه از ارتباط سیاستمداران ایرانی با مردم را ابوالحسن بنیصدر دانست که در دوران کوتاه ریاستجمهوریاش، ستون ثابتی در روزنامه «انقلاب اسلامی» در نظر گرفته بود و با مردم سخن میگفت. (فکر میکنم اسم ستون ایشان «کارنامه» بود) البته محدودیتهای سختافزاری آن زمان امکان کامنتگذاشتن را برای مخاطبان فراهم نمیکرد، با این حال میتوان پذیرفت که بنیصدر قدم در راهی گذاشت که تداومش وبلاگنویسی ابطحی بود و فیسبوک بازی ظریف.
* * *
میگویند برای سالها در فیلمهای وسترن آمریکایی، هیچ یک از قهرمانان فیلم در حال عملی «خاکی» مشاهده نمیشدند. ابرقهرمانان غرب وحشی آنچنان سیمای برتری در ذهن مخاطب مییافتند که قابل پذیرش نبود آنها هم انسانهایی معمولی باشند که مثلا ممکن است تنگشان بگیرد و دنیا پیش چشمشان تیره و تار شود! حکایت سلاطین و سیاستمداران ایرانی هم کم از حکایت قهرمانان وسترن نداشته است و در این مورد شاید بتوان به سنت ساز و دهل کوبیدن پشت در بیتالخلای همایونی اشاره کرد. خدای ناکرده، رعایا نباید صدایی میشنیدند که شائبه ایجاد کند شکم همایونی هم گهگاه غرمبه میفرمایند!
سنت «خدا-شاهی» در تاریخ سیاسی ایران قدمت چند هزار ساله دارد. حاکمان ایرانی یا «فره ایزدی» داشتهاند یا «ولایت مطلقه». در هر صورت، موجوداتی فراانسانی بودهاند که باید نور به سیمایشان میتابید تا الوهیت چهرههایشان از نگاه رعایا پنهان نماند. جایی خواندم که داریوش بزرگ و جانشنانش به شیوهای سخن میگفتند که اولا هیچ احساسی (اعم از خوشحالی، ناراحتی، ترس یا تعجب) در سیمای آنان پدیدار نگردد. در ثانی، لحن گفت و گوی پادشاه با دیگران باید به گونهای میبود که شاه هیچ گاه در حضور جمع از کسی «سوال» نپرسد. چرا که سوال پرسیدن پادشاه نشان دهنده آن بود که یکی از زیردستان در موردی خاص اطلاعات بیشتری از پادشاه دارد. این نشانه ضعف، ابدا برازنده جایگاه ایزدی شاهنشاه نبود.
تداوم این شیوه سنتی در سیاست معاصر به آنجا میرسد که ابرمقامات مملکتی، هیچ گاه خود را در معرض گفت و گو با زیر دستان قرار نمیدهند. رهبر جمهوری اسلامی ایران، با هیچ خبرنگاری مصاحبه نمیکند تا حتی کسی در ذهن خودش هم تصور نکند که میشود از چنین مقامی سوال پرسید و ای بسا از او بازخواست کرد. دیگر سیاستمداران نیز بنابر قدرت و جایگاهی که دارند، تا حد امکان از قرار گرفتن در معرض گفت و گوهای از پیش تعیین نشده گریزان هستند. به ویژه، گفت و گوهایی غیرتخصصی که میتواند تصویری انسانی از آنها ترسیم کند. مثلا تصور کنید خبرنگاری بتواند از رییس قوه قضائیه کشور در مورد رنگ مورد علاقه او سوال بپرسد، یا مثلا جویا شود که از بین قورمهسبزی و آبگوشت کدام یک را انتخاب میکند. اینها پرسشهایی هستند که انسان را خاکی و زمینی میکنند و نمونههایش را در کشورهای پیشرفته و دموکراتیک به وفور میتوانید پیدا کنید، اما قطعا در جلسات سازماندهی شده قوه قضائیه با خبرنگاران مطرح نخواهند شد.
* * *
این روزها ذکر خاطرهای از جانب یکی از نوادگان آیتالله خمینی، جنجالی خبری به پا کرده است. خانم اشراقی به لطیفهای اشاره کردهاند که در خلوت خانوادگی آقای خمینی رد و بدل میشده است. فارغ از محتوای این لطیفه، نفس روایت این «اندرونیات» در مجامع عمومی، اتفاقی است که با سنت سیاسی ایرانی در تضاد قرار میگیرد. همین است که به ناگاه همه غافلگیر میشوند. نه مقامات مسوول و نه حتی شهروندان، هیچ یک خاطرات مشخصی از مواجهه با مشابه تاریخی چنین پدیدههایی ندارند. البته خانم اشراقی از مقامات مسوول حکومتی نیست و صرفا یک وابستگی فامیلی ایشان را به قدرت متصل میکند اما میتواند به مثالهایی از مقامات مسوول هم اشاره کرد.
آقای ظریف در جریان گفت و گو با یک خبرنگار خارجی (که بعدا معلوم شد اسراییلی بوده) ادعا کرده که «مجید توکلی» را نمیشناسد. (+) پیش از آن میلیونها بیننده مناظرههای تلویزیونی برای نخستین بار شاهد آزمونی از سطح درک و هوش گروهی از مقامات سیاسی خود بودند که در برابر یک سری عکس و تصاویر ساده چه برداشتهایی ارایه میدهند. آنجا بود که مثلا مشخص شد معاون اول هشت ساله دولت اصلاحات، نمیتواند یک «معدن مس» را از یک «جاذبه توریستی» تشخیص دهد. سالها قبل هم محمدعلی ابطحی گاه و بیگاه با عکسهای جنجالی که از سیاستمداران ایرانی در وبلاگ خودش منتشر میکرد خبرساز میشد. اگر بخواهیم ساده از کنار هر یک از این موارد بگذریم میتوانیم به تبعیت از عرف رایج آنها را چند «سوتی» قلمداد کنیم و بس. اما از نگاه من، اینها همه شواهدی هستند از یک سنت جدیدی در میان مقامات مسوول حکومتی که ملزومات خودش را میطلبد و عواقب مشخصی هم دارد. حالا مقامات ایرانی هم کمکم عادت میکنند (یا احتمالا ظرفیت بالای رسانهها برای شهرت و محبوبیت آنها را وسوسه میکند) که خود را در معرض نگاه و ارتباط مستقیم مردمی قرار دهند. تازگی این تجربه و ناآشنایی آنها از ملزومات شیوه جدید تا مدتها سبب خواهد شد که جنجالهایی از جنس جنجال اخیر به پا شود، اما در نهایت، یک نتیجه میتواند قطعی باشد: باز شدن درهای این ارتباط مستقیم یعنی فرود مقامات حکومتی از جایگاه فراانسانی خود و شکسته شدن تابوی قداست و هاله نوری که ایرانیان هزاران سال است بر گرد سر حاکمان خود میبینند.
آرمان سلام
پاسخحذفمتوجه نمیشم اوون کامنت توی پرانتز رو برای چی نوشتی؟ اوون کامنت چه اطلاع اضافه ای در مورد مطلب آقای ظریف به من خواننده میده ؟ اساسا اینکه خبرنگار که بوده و از کجا آمده در پاسخ داده شده توسط ظریف چه تاثیری میتونه داشته باشه که شما داخل پرانتز میگی "که بعدا معلوم شد اسرائیلی بوده"
قصدم از آوردن این مثال اینه که گاهی افزودن برخی نکات به خبر یا یک گزاره ، بکلی قصد نویسنده را مخدوش و برداشت خواننده را دچاراعوجاج میکنه.
سلام رفیق جان
حذفبلی. واقعا نه دلیل خاصی داشت و نه کمک خاصی به مطلب کرد.
دوستان گرامی
پاسخحذفدر این نوشته و نوشته های دیگری از این دست که به صورت سلسله مقالات ارائه خواهد شد، تلاش خواهم نمود راهکارهای عملی را برای پیاده سازی یک حکومت دموکراتیک در کشور عزیزمان ایران ارائه نمایم. این نوشته ها در بر گیرنده مواردی خواهد بود که با توجه به فضای سیاسی و اجتماعی ایران قابل حصول هستند و تا حد امکان از ارائه راهکارهای غیر عملی پرهیز می شود. از خوانندگان گرامی چنانچه بتوانند نکاتی بر آن بیفزایند سپاس گزار خواهم بود. اگر نقد و نظری هم بر نوشته ها داشته باشید، آن را به دیده منت خواهم پذیرفت.
http://bamdadesokhan.blogspot.com/2013/10/1.html
با سپاس
بردیا استقامت
مقاله فوق العاده ای بود.
پاسخحذف