معرفی:
عنوان: چراغها را من خاموش میکنم
نویسنده: زویا پیرزاد
ناشر: نشر مرکز
سروه- رمان «زویا پیرزاد» را باید به آهستگی خواند. نباید به دنبال اتفاق یا هیجانهای نفسگیر بود. در این كتاب آرامآرام نفس خواننده بند میآید.
كتاب «چراغها را من خاموش میكنم» كه به پایان رسید من واقعا لذت بردم. انگار حسی كه با آغاز خواندن كتاب شروع شده بود، با پایانش كاملا در من ته نشین شد. كلمات ساده و متن روان كتاب حس همراهی خواننده را تقویت میكند. لحظهها بدون تعارف و به صورت زنده تصویر شدهاند. در جریان داستان دغدغههایی به میان گذاشته میشوند كه دغدغه شخصی خیلیهاست. آنانی كه به احتمال زیاد هرگز هم به زبان نمیآیند. مثلا بگو مگوهایی كه شخصیت اول رمان با خودش میکند، رودربایستیهایی كه با خودش دارد، افكار از هم گسیخته و آشفتهای كه میداند و نمیداند از چه ناشی میشودند، كنترلی كه سعی میكند بر رفتارش داشته باشد، خستگیهایی كه پنهان میكند، حقایقی كه پیش خودش انكار میكند، احساسی كه ناخواسته و سرزده دچارش میشود، روزمرگیهایی كه نمیداند دوستشان دارد یا تنها عادت كرده است، امیدها و روزنههایی كه ملتمسانه به آنها چنگ میزند و چیزهایی از این قبیل. آخر هر فصل كتاب، گوشهای از این احساسات شخصیت اول داستان كشف میشود. بقیه شخصیتهای داستان هم با همان ریتم آرام شكل میگیرند. البته آخر رمان سورپرایزی برای خواننده دارد كه چندان با انتظار ایجاد شده در طول داستان همخوانی ندارد. به نظر من رمان میتوانست قویتر از این خاتمه یابد.
رمان «پیرزاد» كتابی است كه بیشتر روی بیان لحظهها و احساسات و توصیف وقایع تاكید دارد تا اینكه پر از هیجان یا اتفاق باشد. ریزه كاری های ادبی ظریفی دارد كه مسلما بیانگر تسلط نویسنده بر نوشتن است. سوالهایی كه زیركانه برای خواننده بوجود میآورد و در چند جمله بعدی جوابش را تقدیم او میكند بر لذت خواندن میافزاید. درگیریهای ذهنی كه بین منطق و احساسش بوجود میآیند به خاطر سادگیشان كاملا باورپذیرند. شخصیتها چنان انتخاب شدهاند كه برای هركدام حداقل یك مشابه را میتوان در دور و اطراف پیدا كرد. آرزوها و حسرتهای شخصیت اول چنان زیبا به تصویر كشیده شدهاند كه كاملا آشنا هستند. جزییات همانقدر كه باید ریز و ملموس بیان شدهاند. تمام بخشهای داستان خواننده را مشتاق به ادامه دادن میكند بدون اینكه نویسنده تلاش زیادی برای این كار كرده باشد. احساسات نویسنده از لابه لای سطرها بیرون میریزند و خواننده با احساس او شریك میشود. هنری كه شاید به این آسانی قابل آفریده شدن نباشد.
رمان «چراغها را من خاموش میكنم» رمانی است كه برای لذت بردن از «خواندن» نوشته شده است.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر