رضا - خلاصه یادداشتهای قبل: در یادداشتهای پیشین، مسئله اینگونه مطرح شد که با توجه به فضای فعلی و اتفاقات پیشرو، آیا جنبش سبز باید به دنبال راهی برای مشارکت قدرت سیاسی باشد، یا گزینههای دیگری نیز وجود دارد؟ به هر حال اگر فضا برای انتخابات سالم فراهم بود، شاید هرگز جنبش اعتراضی شکل نمیگرفت و واضح است که این گونه سرافکنده، شرکت در انتخابات و برگزیدن علی مطهری به جای امثال حمید رسایی، عقبنشینی فاحش از خواستهها است. ضمنا این کار چیزی جز بیمه کردن مجانی حاکمان از همه هزینههای احتمالی، برای هر نوع عمل خودخواهانه یا احمقانه در آینده، نیست.
اما اگر به حرفهای موسوی مبنی بر اولویت زندگی بر مبارزه برگردیم، باید در تقویت جامعه مدنی بکوشیم و از مظاهر جامعه مدنی حق اعتراض کردن است که درست است در حال حاضر، این حق توسط حاکمان نادیده گرفته میشود؛ ولی به نظر نمیرسد که عقبه مدنی ما تا آنجا رشد کرده باشد که اعتراض کردن را از اساس بلد باشد. در دو یادداشت قبل، درباره تمرکز روی خواستههای جزیی و پرهیز از کلی گویی و همچنین ملموس و همه شمول بودن خواستهها و در انتها، اولویتبندی آنها بر اساس قابلیت اجرایی و مقبول بودن قابل توجه، نزد افکار عمومی صحبت کردم. در این یادداشت به یک مسئله پرمناقشه خواهم پرداخت و آن، «تعامل همراه با اعتراض» است.
یک حاشیه: راهکار مناسب
اما پیش از شروع بحث تعامل، نیاز به یک حاشیه نه چندان کوتاه وجود دارد. این روزها، در سه سالگی انتخابات جنجالی 22 خرداد، بحث بسیار جدی و خوبی درباره «راهکار مناسب» برای ادامه جنبش شکل گرفته است. شورای هماهنگی راه سبز امید، در آخرین بیانیهاش از مردم خواست تا در روز 25 خرداد، تجمعی را در پارکها و دیگر معابر پرتردد برپا کنند. نیازی به توضیح نیست که چنین ایدهای تا چه حد مضحک است و معلوم نیست که ما باید از چنین تخیلی به خنده بیفتیم یا از اینکه بعضی از مثلا نخبگان سیاسی ما تا به این حد دست و پا بستهاند، گریه کنیم. ولی هر چه هست، به نظر من حس بنبست فعلی یک امر مبارک است و اگر به خوبی مدیریت شود، میتواند نوید آیندهای بهتر از صد سال گذشته این سرزمین به ما بدهد. چرا که از پس از انقلاب مشروطه تا کنون، با جابهجایی نه چندان سخت حاکمان، آن چیزی که همواره مورد غفلت قرار گرفته ساختن پایههای فکری و اقتصادی برای جامعه بوده است. همیشه مشکل از حاکمان دیده شد، اما بر خلاف تصور اولیه بعد از هر رفورم، با عوض شدن آنها، دیو استبداد دستش را از سر این ملت برنداشت. هر دفعه، به خیال اینکه باید دستان این دیو را قطع کرد، شاخه حاکمان وقت را بریدیم، غافل از اینکه ریشه آن در عمق جانهای خودمان قرار دارد که هر بار از نو، دستی جدید را بر ما مسلط میکند؛ اما این بار، این فرصت داده شده که بیشتر به ریشههای استبداد در خودمان فکر کنیم و امید است که آنچنان این ریشهها را بسوزانیم که دیگر نگران بازگشتشان نباشیم.
اگر زاویه نگاهمان را از حاکمان و قدرت، به خودمان و زندگی برگردانیم، اتفاقا راهکارها بسیار زیادند. اما اگر فقط بخواهیم از دریچه تنگ مبارزه به مسئله نگاه کنیم، یا تعداد راهکارها بسیار کم است، مثلا نیاز است که یک تجمع بسیار بزرگ شکل بگیرد یا به هر حال فشار مشخص با پشتوانه حمایت مردم؛یا راهکارها مبتذل میشوند. خاموش کردن وسایل برقی در ساعت مشخصی از شب، تجمع کردن در پارک، یا صحبت با مردم در حال خرید کردن و ... راهکار نیستند؛ بیشتر مسخره کردن خودمان است و نیاز به بیانیه و شورا و دفتر و دستک هم ندارد.
قصد من از این سلسله نوشتار (البته اگر بتوانم ادامهشان دهم)، در ابتدا نشان دادن بعضی از ناتوانیهای مدنی ما در زندگی است که در حال حاضر ناملایماتی بعضا غیرقابل تحملی را برایمان رقم زده است و پس از تحکیم چند مورد اساسی از آنها، میخواهم کمک به بازتر کردن راهکارهای سادهای بکنم که اتفاقا مهندس موسوی، روی کلیت آنها بسیار تاکید داشت و پرداخت و جزئی کردنشان را بر عهده همراهان سبزش گذاشت. برای مثال چقدر ما به «حلقههای سبز» در اطرافمان میان دوستان و آشنایان اهتمام داشتهایم؟ اساسا چقدر توانستهایم میان خودمان «گفتگو» را به جریان بیندازیم؟ چقدر نمونه عملی «مدارا» بودهایم که این چنین از نبود مدارا میان حاکمیت شکایت داریم؟
اگر عینکمان، عینک زندگی باشد، معیار سنجش موفقیتمان هم بر همان اساس است. در معیارهای قدرت، شما یا میتوانید قدرت را در دست بگیرید یا نمیتوانید و شکست میخورید و نمایندهای برای شرکت در هرم قدرت ندارید. ولی اینجا دیگر پیروزی و شکست به این سادگی نیست. به مانند زندگی، پیروزی به معنای حاکم بودن و مسئول بودن (مثلا در اینجا انحلال دولت دروغ و ریاست جمهوری میرحسین) نیست. یعنی مهم نیست حاکم اصلاحطلب باشد؛ حاکم هر که باشد، باشد. مهم این است که تفکر حاکمیت اصلاحطلبانه باشد و حاکم اگر هم بخواهد، نتواند خارج از آن چارچوب عمل کند. (اصلاحطلبی یک مثال است. میتوانید به جایش ملی-مذهبی، اصولگرا، سلطنتطلب، چپ یا ... بگذارید)
فکر میکنم بهتر باشد دفعه بعد که از تاکتیک عملی میخواهیم پرسش کنیم، به این فکر کنیم که چقدر در شعاع کوچک اطرافمان توانستهایم خواستههای حداقلی سبز بودن را عملی کنیم. بعد از پاسخ به آن شاید کمکم بتوانیم انتظار تغییر بزرگ را بکشیم.
تعامل همراه با اعتراض:
با یک مثال کمی متفاوت شروع میکنم. فرض کنید دانشآموز دبیرستانی هستید و معلمتان میخواهد در میانه سال، یک امتحان بگیرد و با نظر اکثریت بچهها نیازی به این امتحان وجود ندارد. در اینجا میتوان با خود معلم به طور مستقیم وارد مذاکره شد که امتحان را به تعویق بیندازد یا از آن صرف نظر کند. در صورت نگرفتن پاسخ، به مرجع بالاتر مثل مسئول پایه یا مدیر مراجعه کرد و مشکل را با آنها مطرح کرد. اگر معلم مستبد نباشد یا به هر حال، خود به خود قابل گفتوگو باشد یا در حالت دیگر و در صورت مواجهه با شخص دیگر، در همان ابتدا دو سوال مشخص مطرح میشود:
اول) خواسته مشخص شما چیست؟
دوم) چرا چنین خواستهای دارید؟
خواسته شما مشخص است. نمیخواهید آن امتحان را در آن تاریخ بدهید. اگر فضای عقلانی بر هر دو طرف حاکم باشد، سوال دوم میتواند کلیدی باشد. یعنی اگر دلیل شما منطقی بود، مدرسه میپذیرد که به خواسته شما تمکین کند ولی اگر منطقی نبود، سعی میکند در چارچوبی عقلانی، انسانهای عاقلی را که اعتراض دارند، قانع سازد. اما حقیقت این است که فضای حقیقی ما، به هیچ وجه عقلانی نیست.
اگر کمی بیشتر دقت کنیم، یک سوال ضمنی دیگر در این موارد مطرح میشود : جایگزین چیست؟
اگر باز هم فضا منطقی باشد، پیدا کردن حالت جایگزین وظیفه شما نیست و وظیفه آن با مسئول مربوطه است ولی بهتر است در فضای حقیقی صحبت کنیم. در این فضا، شما باید قسمتی از وظایف مسئول مربوطه را هم انجام دهید. یعنی جایگزینی ارائه دهید تا با تکیه بر آن، هر دو طرف راضی باشند یا به عبارت بهتر، هر دو طرف چیزی به دست آورده باشند.
این مثال را تعمیم دهید. حتی فضایی را در نظر بگیرید که لزوما مسئول مربوطه، طرف مقابل شما نیست و او هم میخواهد آن مشکل خاص برطرف شود. مثلا هر بنی بشری که رییس دانشگاه باشد، میخواهد غذای سلف دانشجویان بهتر شود. اینجا همه میپرسند جایگزین چیست؟
اینجا همان جایی است که باید تعامل را آموخت. نمیتوان راهکار یا فرمول کلی برای تعامل ارائه داد. اساسا باید این مسئله در طول زمان آموخته و تمرین شود. شما باید در جایی کوتاه بیایید که فایدهاش بیشتر از هزینهاش باشد. ضمنا توجه داشته باشید، وقتی قرار بود از خواسته مشخص شما سوال شود، پاسخ شما این بود که فلان چیز را نمیخواهید یا فلان چیز را میخواهید. در آنجا لازم نیست حرف شما عملیاتی باشد؛ مثلا همانکه آن امتحان مشخص را در آن تاریخ نمیخواهید. اینکه مشکل تاریخ امتحان است یا خود امتحان یا مباحث یا هر چیز دیگری، بحث جداگانهای از آن سوال است ولی برای ارائه جایگزین باید حرف کاملا عملیاتی بزنید. مثلا اینکه تاریخ امتحان جابهجا شود یا به جای امتحان، دانشآموزان تمرین تحویل دهند و ... .
اما تعامل یک تیغ دولبه است. یعنی بعضی از ما، به بهانه تعامل آدمفروشی میکنیم یا اخلاق را به طور کامل زیرپا میگذاریم. تشخیص هزینه و فایده یک بسته پیشنهادی در مذاکره طرفین، عموما شخصیست یا حداقل نظر شخصی بسیار تاثیرگذار است و اخلاق و آدمفروشی و ... واژههای گنگی هستند. پیشنهاد مشخص من در این مواقع، رجوع به نظر جمع است. یعنی اگر مثلا سه کلاس 30 نفره به تاریخ امتحان اعتراض دارند و از هر کلاس، نمایندهای برای مذاکره معرفی میشود، پیش از هر تصمیمی، موارد توافق شده به اطلاع جمع برسد و اگر عموم آنها موافق بودند، این هیئت نماینده با مسئول مربوطه در مدرسه به توافق نهایی برسد.
اما مواقعی وجود دارد که امکان رجوع به نظر جمع وجود ندارد. نمونهای از این مواقع، وضعیت سیاسی کنونیست. یعنی نمیتوان معلوم کرد که دقیقا نظر عمومی چیست. در نظر بگیرید که در دانشگاه، نشریهای را به دلایل واهی بستهاند و دیگر به آن تیم اجازه فعالیت نمیدهند یا در حالت بدتر، اعضای آن را اخراج یا تعلیق کردهاند. دانشگاه به هر دلیل، به شما فرصت میدهد که جای آنها را پر کنید. یعنی با همان اسم نشریه دربیاورید. شما هم جاسوس دوجانبه نیستید. نمیتوانید هم از بچهها مستقیم بپرسید که آیا این کار صحیح است یا خیر. در واقع هم، اگر اعضای قبلی اصلاحطلب بودند، شما نیز اصلاحطلبید؛ مثلا با این تفاوت که شما مذهبی هستید و این برای دانشگاه قابل تحملتر است که شما انتقاد کنید تا فرد یا افرادی که به خدا اعتقاد ندارند. شما میتوانید با چاپ نشریه، به رسالت اصلاحطلبانه نشریه ادامه دهید و درباره مسائل جامعه آگاهی بخشی کنید و ... ولی در مقابل، اگر این کار را بکنید، برای همیشه مسئولین دانشگاه را بیمه کردهاید که هر گاه، با هر کسی برخورد غیرقانونی بکنند، به بهانه حفظ حداقل قدرت، کسی چیزی نمیگوید. با این فرمول، دیر یا زود، شما هم تعطیل و تعلیق و اخراج میکنند و آب از آب تکان نخواهد خورد. اینجا جایی است که باید اخلاق اعتراض داشت.
به عنوان جمعبندی باید بگویم، در تعامل همراه با اعتراض، همه چیز قابل معامله نیست. چیزهایی وجود دارند که کوتاه آمدن از آنها، نقض غرض خواهد بود. من نمیتوانم در اینجا فرمول دقیق برای تشخصی ارائه کنم ولی نظر جمع یا قانون، محکهای خوبی میتوانند باشند. قاون حتی اگر خوب هم نباشد، به عنوان میثاق مشترک و جایی که میتوان بر آن تکیه کرد، شروع حداقلی خوبی میتواند باشد. در انتها تاکید میکنم که تعامل همراه با اعتراض، موضوع سادهای نیست و زمان قابل توجه میخواهد. ما ابتدا باید درس مدارا را بین خود تمرین کنیم و این تعامل، به نوعی تمرین مدارا و پذیرفتن نظر مخالف است. پس از آن، کمکم میتوان انتظار به ثمر نشستن اعتراض را داشت.
در اینجا نکتههایی که درباره اعتراض کردن در نظر داشتم، به پایان میرسد. البته موارد دیگری مثل موضوع قابل اعتراض یا اخلاق اعتراض یا تفاوتهای اعتراضهایی با هدف سیاسی و اعتراضهای اجتماعی با اهداف صنفی یا به طور کلی غیر سیاسی، وجود دارد که امیدوارم پس از پرداختن به موضوعات دیگر، فرصت برای بازگو کردن آنها مطرح شود.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند
سلام
پاسخحذفببینید یک واقعیت رو باید در نظر داشته باشید .
متاسفانه وضعیت فرهنگی و الگوی رفتاری کردم در طول این سالهای پر تنش و پر مشقت تغییرات بسیاری کرده .
مردم بر اثر فشارهای مداوم و گسترده اقتصادی و سیاسی دچار مشکلات روانی زیادی شده اند . متاسفنه هم وطنان ما این روزها به شدت پرخاشگر عصبی و بد خلق شدند . اکثرا برای بیرون کشیدن گلیم خود از این اجتماع هرج و مرج و بی امنیت رو به دروغگویی تقلب و تظاهر و خیانت و.. اوردند .
همونطور که قبلا اشاره شد همه اینها حاصل فشارهای واقعا سنگینی هست که مردم از 8 سال جنگ و 30 سال تحریم و حوکمت دیکتاتوری و اقتصاد از هم پاشیده متحمل شدند و نمیتوان مردم را مقصر دانست اما باید این واقعیت را هم پذیرفت و کرکورانه به قضیه نگاه نکرد .
سلام به آقا رضا
پاسخحذفبنظر من کلیات بحث و خوب مطرح کردی و دیدگاهت هم درسته ولی نیاز به تمرین ومطالعه بیشتر داری تا پخته تر و جمع و جورتر بنویسی.
مثلا کل مطلبی که شما گفتی میتونه بصورت فشرده تو یک پاراگراف گفته بشه. بایکی دوتا مثال و کمی هم بسط مطلب میتونی منظورتو بهتر برسونی.
ولی با کش آمدن مطلب هم حوصله سر میره و هم اصل موضوع گم میشه.