+Mohammad Afkhami «اگرچه ما امروز توان پایان دادن به اختلافاتمان
را نداریم، هنوز میتوانیم یکدیگر را یاری کنیم تا جهان برای تفاوتهایمان جای امنی
باشد. چرا که در نهایت، بزرگترین اشتراک همه ما این است که ساکن این سیاره کوچک هستیم، هوای یکسانی تنفس میکنیم، به آینده فرزندانمان
اهمیت میدهیم و همه فناپذیریم». از سخنرانی «جان کندی»- ژوئن ۱۹۶۳
در
یادداشت قبل به «بحران موشکی کوبا» اشاره کردم. (+) جایی که
کندی، بر خلاف نظر مقامات ارشد نظامی کشورش، از حمله به کوبا خودداری کرد و با راهکاری
دیپلماتیک در برخورد با شوروی جهان را از لبه پرتگاه نابودی بازگرداند. بیمقدمه میتوان
پرسید: «اگر جرج بوش، رونالد ریگان، یا هر کدام از کاندیداهای جمهوریخواه این دوره
در جایگاه کندی بودند، پس از اطلاع از طرح شوروی و مشورت با فرماندهان نظامی چه تصمیمی
میگرفتند؟» اما بگذارید گزینهها را محدود نکنیم. «به رخ کشدین اقتدار»، ژست مورد
علاقه خیلیهای دیگر هم بوده و هست!
جرقه
اولیه «بحران موشکی کوبا» در ماجرای «خلیج خوکها» زده شد. ماجرایی که خود زاده تقبیح
رواداری بود. به دنبال انقلاب کمونیسیتی کوبا، عده زیادی از مخالفان دولت جدید، به
ایالات متحده پناهنده شدند. کمپ مخالفان کوبا، در ایالت جنوبی فلوریدا، تحت حمایتهای
مالی شدید قرار داشت. هدف مشترک، سرنگونی دولت انقلابی کوبا بود. با این حال گفتمان
تندروها هنوز آنقدر غالب نبود که هر هزینهای توجیهپذیر شود. نه آیزنهاور و نه جانشیناش
کندی، هیچ کدام خطر جنگ هستهای را نادیده نمیگرفتند، ولو به قیمت سقوط پیاپی دولتهای
حامی ایالات متحده در آمریکای جنوبی. در نتیجه، جنگطلبان ایالات متحده تصمیم گرفتند
کندی جوان را در عملی انجام شده قرار دهند!
نقشه،
فرستادن کوباییها به جنگ دولت انقلابی بود. همه میدانستند مخالفین به تنهایی شکست
میخورند اما پیشبینی میشد دولت کندی، با هدف «به رخ کشیدن اقتدار» خود، مجبور به
حمایت نظامی از آنان شود. پیشبینی غلط از آب درآمد. رییس جمهور حاضر به حمایت نظامی
نشد. مخالفین در «خلیج خوکها» شکست مفتضحانهای خورند و به دنبال آن، «بحران موشکی
کوبا» هم پیش آمد.
گروهی
که آن روز طرفدار حمله نظامی به کوبا بودند، ترور کندی را سکوی پرتاب خود به سمت پیروزی
قلمداد کردند. رویای این پیروزی اما دیری نپایید. طی ده سال بعد، با فرسایشی شدن جنگ
ویتنام و مطرحتر شدن چین، جهان باز هم به سمت پررنگتر شدن دوگانه شرق و غرب پیش
رفت. تصویر چین در غرب، به شری بزرگتر از شوروی بدل شد. غربیها ویتنام را «چهره اقتدار
ایالات متحده» میخواندند و کاهش تنشها با چین را «همآغوشی با شیطان»! این بار نوبت
ریچارد نیکسون بود که جرات کند بر خلاف این گفتمان غالب عمل کند. او به چین سفر کرد،
جنگ ویتنام را پایان داد و روابط با شوروی را بهبود بخشید. امروزه مبادلات تجاری چین
و ایالات متحده ۶۰۰ میلیارد دلار در سال تخمین زده میشود. ما نمیدانیم توقف گفتمان
«به رخ کشیدن اقتدار» توسط کندی، چه تعداد انسان را از مرگ یا زندگی در فقر و فلاکت
نجات داد. فقط میدانیم امروزه کمتر کسی میتواند درباره چرایی ده سال جنگ در ویتنام
توضیح دهد، اما معنی رشد اقتصادی را همه میفهمند!
سالهای
سال بعد، نوبت به یک رییس جمهور روس رسید تا قدم در راه «تجلی اقتدار» بگذارد. تصاویر
ولادیمیر پوتین سوار بر خرس در رودخانه خروشان، همچون نماد ابرمردی در مسیر سعادت منتشر
میشود. آن هم درست در زمانهای که هیچ کس در ایالات متحده جرات نمیکند از افتضاح
تاریخی جنگ عراق دفاع کند! نه فقط به خاطر دو تریلیون دلار مخارج و دهها هزار کشته؛
بلکه به خاطر نتایج پیشبینی نشده حذف ناگهانی صدام. ظهور داعش، تنها یکی از محصولات
این سیاست «تجلی اقتدار» بود. چه جای تعجب از طنزپردازیهای روزگار که طرف مقابل هم
دقیقا با همین رویای «تجلی اقتدار» برای خود «عمق استراتژیک» تعریف کرده است!
ارزش
پول روسیه امروز یک سوم رقمی است که در ابتدای سال ۲۰۱۲ بود. تورم در همین مدت از
۳٪ به بیش از ۱۵٪ رسیده است. وضعیت برای کشوری که طی ۲۵ سال گذشته یک بار فروپاشی شوروی
را تجربه کرده و بار دیگر یک ورشکستگی کامل اقتصادی را (بحران سال ۱۹۹۸) تراژیک به
نظر میرسد، اما این هشدارها مانع دخالت نظامی در اوکراین و سوریه نمیشوند. حالا انبوهی
از فریادهای تشویقآمیز نثار پوتین میشود و به نظر میرسد به این زودیها کسی
نخواهد پرسید: «خوشبینانهترین» دستآورد این «تجلی اقتدار» روسی چه میتواند باشد؟
پینوشت:
کانال تلگرامی «مجمع دیوانگان»+ را دنبال کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر