۱۰/۲۳/۱۳۹۹

مساله شگفت‌انگیز «پارادوکس ترامپیسم»

 


 مسدود شدن حساب توییتری ترامپ، تصمیم غافل‌گیرکننده‌ای نبود. توییتر از مدت‌ها پیش محدودیت‌هایی را برای او قائل شده و زمینه چنین برخوردی را فراهم کرده بود. با این حال، مساله این بار ابعاد بسیار گسترده‌تری پیدا کرد. حساب‌های رییس جمهور آمریکا، نه تنها در توییتر، بلکه تقریبا در تمامی پلتفورم‌های بزرگ مسدود شد و پس از آنکه هواداران‌ش تلاش کردند پلتفورم‌های جدیدی معرفی کنند، این نسخه‌های جایگزین هم از فروشگاه‌های اصلی نظیر «اپ استور» و «گوگل پلی» حذف شدند. این دیگر یک برخورد ساده نیست؛ با یک اتحاد یا تبانی فراگیر میان صاحبان ابرکمپانی‌های رسانه‌ای مواجهیم.

 

در باب اینکه آیا توییتر و یا دیگر پلتفورم‌ها حق دارند که برخی حساب‌ها از جمله حساب ترامپ را محدود کنند یا خیر صحبت زیاد شده. یک طرف این مجادلات، مساله «آزادی بیان» و ابعاد و محدودیت‌های آن است. مساله دیگر اما، جدال بر سر اختیارات کمپانی‌های خصوصی و حد و مرز نفوذ و حاکمیت آن‌ها بر فضای عمومی و در نتیجه کنترل شهروندان است؛ جایی که اتفاقا به نظرم عجیب‌ترین جابجایی در مواضع جریانات سیاسی رخ داده است و هر دو طرف دعوا، دقیقا در موضعی قرار گرفته‌اند که به ظاهر منتقد و معترض آن بوده‌اند!

 

ترامپ، به نوعی نماینده راست‌گراترین جریانات اجتماعی آمریکا است. هواداران او، بیشترین گرایش را به کاهش ابعاد دخالت دولت در جامعه دارند و کوچکترین سیاست‌گزاری‌های دولتی را با برچسب «کمونیستی» مورد حمله قرار می‌دهند. آن‌ها نمایندگانی چون سناتور سندرز را «کمونیست» می‌دانند و بنابر روایت گزارش‌های رسیده، حتی یکی از دلایل‌شان برای اشغال ساختمان کنگره هم مبارزه با حاکمیت «کمونیست‌ها» بر سرنوشت آمریکا بوده است. دست روزگار اما سبب شده که حالا خودشان دقیقا قربانی «کوتاهی دولت در نظارت بر فعالیت کمپانی‌های خصوصی» شوند.

 

از سوی دیگر، منتقدان ترامپ نیز در تناقضی به مراتب «زشت‌تر» سقوط کرده‌اند. گروهی که ظاهرا خواستار «نظارت دولت بر عرصه عمومی» و مشارکت فعالانه‌تر آن برای کنترل کمپانی‌های خصوصی بوده‌اند، حالا در جایگاه حمایت از اقدامات تهاجمی همین کمپانی‌ها قرار گرفته‌اند! یعنی راست‌ها قربانی آزادی بازار شده‌اند و چپ‌ها حامی تبانی ابرکمپانی‌های خصوصی! این وضعیتی است که من گمان می‌کنم می‌توانیم از آن با عنوان «پارادوکس ترامپیسم» یاد کنیم.

 

در واقع، برچسب «ترامپیسم»، ظاهرا به گروه‌هایی اطلاق می‌شود که خود را حامی ترامپ قلمداد می‌کنند. این در حالی است که دست‌کم در غائله تبانی کمپانی‌های رسانه‌ای و سانسور و بایکوت ترامپ، این مخالفان اون هستند که به عاملان و حامیان تجلی ناب ایده‌های او بدل شده‌اند. یعنی آن‌ها که ظاهرا از ترامپ متنفّر هستند، دقیقا ترامپی عمل می‌کنند.

 

پارادوکس ترامپیسم صرفا محصول یا دغدغه امروز جامعه آمریکایی و رسانه‌های جهانی نیست. این وضعیتی است که اتفاقا ما در روزمره‌ترین مجادلات سیاسی و اجتماعی خود هم شاهد آن هستیم. اینجا هم ما در کشوری زندگی می‌کنیم که به ظاهر چپ و راست سیاسی‌اش خود را دشمن ترامپ می‌دانند و از «ترامپیسم» به عنوان یک برچسب توهین‌آمیز استفاده می‌کنند، اما در عمل همگی خود همان رفتارها و گرایش‌ها را بازتولید می‌کنند. رهبران ارشد و نمایندگان و حتی وزرای بهداشت در علم‌ستیزی، ترویج خرافه، ستیز با دستاوردهای پزشکی و توصیه‌های سازمان بهداشت جهانی دقیقا بازتاب دهنده همان الگوی ترامپ و هواداران‌اش هستند که از نظریات توطئه و انکار دستاوردهای علمی پی‌روی می‌کنند.

 

مدعیان اصلاحات هم یا صراحتا غبطه می‌خورند که چرا ما از الگوی ترامپ پیروی نکرده‌ایم، (قبلا در این مورد+ نوشته‌ام) و یا در زمان دیگری، صرفا در مواجهه با یک اظهار عقیده، مثل بازجوها افراد را به چهار میخ می‌کشند و خواستار تواب‌سازی می‌شوند. (نمونه‌اش نامه سرگشاده محسن هاشمی به فائزه که با ادعای دشمنی با ترامپ، در نقش بازجوهایی ظاهر می‌شود که می‌خواهد از متهم‌اش تواب بسازد و با تهدید از او اعتراف اجباری بگیرد)

 

خبرهای جدید می‌گویند که بسیاری از هواداران ترامپ تصمیم گرفته‌اند برای مقابله با تبانی کمپانی‌های رسانه‌ای، به صورت گروهی از توییتر خارج شوند و شبکه‌های ارتباطی جدید خود را بنا کنند. به نظرم، این مدنی‌ترین، دموکراتیک‌ترین و حتی می‌توان گفت رادیکال‌ترین خیزش عصر جدید در مواجهه با سیطره و هژمونی هولناک ابرکمپانی‌های جهانی است که دست بر قضا، به دست گروه‌هایی انجام می‌شود که متهم به دموکراسی‌ستیزی هستند. به گمان من، نخبگان دموکراسی‌خواه، چه در ایران و چه در تمامی جهان، باید هرچه سریع‌تر به این «پارادوکس ترامپی» فکر کنند و نسبت خود با جایگاه‌شان را مشخص کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر