یادآوری: «یادداشتهای وارده»، نظرات و
نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شدهاند و «لزوما» همراستا با
نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.
ک.نیلگون
- در روزنامه شرق مورخ شنبه بیستونهم شهریور آقای دکتر صادق زیباکلام یادداشتی منتشر
کردهاند با عنوان «نخ
نامریی تسبیح مردمسالاری». دستکم در نگاه اول، نوشته ایشان متنی است در توصیف
یا ستایش مردمسالاری و مشخصا مردمسالاری حاکم بر بریتانیا. در اسکاتلند گروهی خواهان
جدایی از بریتانیا هستند؛ با اینان برخوردی نشد: متهم به ارتباط با بیگانگان نشدند،
و غیره. با محتوای تقریباً هر آنچه آقای دکتر زیباکلام گفتهاند موافقم و من هم ستایشگر
دموکراسی بریتانیایی هستم. (و البته اینطور نیست که معتقد باشم حاکمان بریتانیا با
شهروندان کشورهای دیگرهم به این خوبی رفتار کردهاند.)
اما
مایلم روایت آقای دکتر زیباکلام را ادامه بدهم. ایشان تصویری بهدست میدهند از سیر
امور اگر که بریتانیا کشوری «توسعهنیافته و غیردموکراتیک» بود: بمباران مواضع جداییطلبان،
دشوارشدن سفر از لندن به ادینبورو، جنگ عریان تبلیغاتی و غیره. اما در اسکاتلند همهپرسی
برگزار شد و اکثریت رأیدهندگان به ماندن در پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند
شمالی رأی دادند؛ چه میشد اگر همهپرسیای در کشور فرضی غیردموکراتیک و توسعهنیافتهای
برگزار میشد و جداییطلبان رأی نمیآورند؟ (شاید بگویید که در آن کشور فرضی اصلا همهپرسیای
برگزار نمیشد، یا اگر میشد سالم نمیبود. اما حالا که میشود خیالپردازی کرد، بیایید
«فرض کنیم» که برگزار شده باشد و اعلام شده باشد که ۵۵ درصد مردم به جداییطلبان رأی
منفی دادهاند.)
به
نظرم اینطور میشد که از مدتها قبل از انتخابات، تعداد زیادی از جداییطلبان اعلام
میکردند که انتخابات را تحریم کردهاند. بعد، پیش از شروع رأیگیری، برخی جداییطلبان
سرشناس شدیدا اظهار نگرانی میکردند از قصد جدیِ حکومت مرکزی برای تقلب. پیش از انتشار
رسمی نتایج (و حتی پیش از اتمام رأیگیری)، با قاطعیت ادعا میکردند که برنده شدهاند.
بعد از اعلام رسمی نتایج، میگفتند که نتیجه را قبول ندارند و اگر حکومت مرکزی میگفت
که بیایید صحبت کنیم که چه کنیم، میگفتند که کمترین مطالبهشان ابطال انتخابات است.
احتمالا برخی جداییطلبان هم در گردهمآیی بزرگی به جمعیت انبوه اشاره میکردند و میپرسیدند:
«این فقط ۴۵ درصد است؟»
*
* *
من
در مورد تاریخ انتخابات در اروپای غربی مطالعهای ندارم، اما بعید میدانم که در چندصد
سال اخیر همهی رأیگیریها سالم بوده باشد و حدس میزنم که کم پیش نیامده باشد که
بازندگان معتقد بوده باشند که تقلب شده است و گاه بهحق هم. اما گمان میکنم که لازمه
رسیدن به دموکراسی، این باشد که بازندگان به نظر رسمی نهاد برگزارکننده گردن بنهند،
یا دستکم پیش از استفاده از ابزارهای قانونی کاری نکنند که روشن باشد که نتیجهاش
تضعیف اقبال عمومی به اصل مفهوم رأیگیری است.
دموکراسی
یادگرفتنی است. اما شاید گاهی توجه نکنیم که فقط حاکمان نیستند که باید یاد بگیرند:
شهروندان عادی هم باید یاد بگیرند که اگر اعلام شد باختهاند، این احتمال را جدی بگیرند
که شاید رأیدهندگان همفکرشان در اکثریت نبودهاند. (همچنان که برندگان هم باید یاد
بگیرند که برندهشدن به این معنا نیست که مالک «همه چیز» شدهاند).
در
بریتانیا و امریکا نوعا کسی در صحّتِ انتخابات مناقشه نمیکند و اگر هم در مورد نتایج
تردیدی باشد (مثل انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۰ در ایالات متحده)، همه رأی دادگاه
را میپذیرند. اما شاید بخشی از این اعتماد ناشی از این باشد که همانطور که حاکمان
یاد گرفتهاند نظر بپرسند، شهروندان عادی هم یاد گرفتهاند که نتیجه را شمارش آراء
تعیین میکند نه نگاه موضعی و محلّی افراد به اطرافیان همفکرشان.
پینوشت:
«مجمع
دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند. یادداشتهای وارده خود
را به نشانی «arman.parian[at]gmail» ارسال کنید.
سلام خوستم نظرتون را در رابطه با بالا بردن فهم ایرانیان بدانم. ایا اینکار خوب است یا بد؟
پاسخحذف