شما که این متن را میخوانید
حتما «عباس جدیدی» را میشناسید. به احتمال زیاد طی یکی دو سال گذشته مجموعهای از
تصاویر واقعی یا فوتوشاپ شده او را دیدهاید و شاهد و پیگیر بسیاری از انتقادات وارد
بر او بودهاید. گمان هم میکنم روی هم رفته قضاوت مثبتی در مورد نمایندگیاش نداشته
باشید و دیگر به او رای نخواهید داد. اما سوال من این است: چند نفر از شما «ابوالفضل
قناعتی» را میشناسید؟ یا مثلا «محمد سالاری» را؟ آیا چیزی از سوابق این افراد هم میدانید؟
اینها نیز اعضای همان شورای شهری هستند که عباس جدیدی در آن حضور دارد. آیا فکر میکنید
در وضعیتی هستید که بتوانید در مورد کارنامه این افراد هم قضاوت کنید؟
پیش از این در مورد «آدرس غلط
شورا با پوشش تخصصگرایی» نوشته بودم. (اینجا: goo.gl/C29NB4) ذهنیت
نادرستی که تفاوت ملزومات «نمایندگی مردم» را با متخصصانی که در بخش اجرایی نهادهایی
مثل شهرداری فعالیت میکنند نادیده میگیرد. اینجا میخواهم بر روی یکی از ضرورتهای
بسیار مهم برای نمایندگی مردم تاکید کنم: شهرت!
وقتی در فضای سیاسی، از اهمیت
تحزب حرف میزنیم، دقیقا داریم بر روی یک فاکتور «قابل پیگیری» تاکید میکنیم. فرض
بر این است که احزاب تداومی دارند که سبب میشود منافع طولانی مدت خود را فدای دستاوردهای
مقطعی و کوتاه مدت کنند. بدین ترتیب، امکان سنجش کارنامه حزب وجود دارد و اگر انتقادی
وارد بود، رای دهندگان فرصت دارند در با رویگردانی از حزب آن را تنبیه کرده و وادار
به اصلاح رویه کنند.
در نمونه مشخص شوراهای شهر و
روستا، ما با دو تفاوت عمده نسبت به یک انتخابات تماما سیاسی (مثل ریاستجمهوری) مواجه
هستیم. نخست اینکه در کشور ما فرهنگ نهادینه شده احزاب وجود ندارد. در بهترین حالت،
با دو اردوگاه فراگیر اما نسبتا گنگ مواجه هستیم که زیر نام اصولگرا یا اصلاحطلب
به رقابت میپردازند. وقتی فهرستها به جای حزبی، جبههای میشوند، مسوولیت برخی
چهرههای راه یافته به فهرست را هیچ حزب مشخصی به گردن نمیگیرد. چالش دوم آنکه اساسا
وقتی پای نهادهای شهری و مدنی مانند شورا در میان باشد، بخشهای فراگیرتری از شهروندان
قصد مشارکت در اداره امور را دارند. شهروندانی که در یک معنای ساده شده خود را «سیاسی»
نمیدانند، اما قصد دارند در روند اداره محیط شهری مشارکت داشته باشند.
ترکیب این دو وضعیت، ما را بر
آن میدارد که برای انتخاب نمایندگان راه یافته به نهادهای مدنی و شهری، به دنبال معیار
جدیدی بگردیم که همچنان کارکرد معیار «تحزب» در فعالیت سیاسی را پوشش دهد. یعنی اولا
کارنامه و فعالیت نامزدها هرچه بیشتر قابل پیگیری باشد، در ثانی، حتیالمقدور نامزد
مورد اشاره وضعیتی داشته باشد که نتواند شرایط طولانی مدت خود را قربانی وسوسههای
یک دوره نمایندگی کند. ترکیب این دو وضعیت از نظر من در فاکتور «شهرت» تجسم پیدا میکنند.
چهرههای محبوبی مثل سوپراستارها
(سلبریتیها) حساسترین سرمایههای اجتماعی را دارند. آنها از یک سو به شدت وابسته
به حمایت و اقبال عمومی هستند و از سوی دیگر، با افزایش این اقبال گاه از هر امتیاز
دیگری بینیاز میشوند. شهرت آنها باعث میشود حتی در جزییترین تصمیمات و اعمالشان
زیر ذرهبین رسانهها و جامعه مخاطبان قرار داشته باشند. در عین حال، نیازشان به محبوبیت
سبب میشود ای بسا بیشتر از هر حزب یا سیاستمداری نسبت به انتقادات عمومی پاسخگو
باشند و واکنش نشان دهند.
مشخصا باز هم میتوانیم این
ملاکها را در برخوردی کاملا عینی با نامزدهای شورای فعلی بسنجیم. در مقابل امثال عباس
جدیدی یا حسین رضازاده که جزییترین اقداماتشان در مقابل افکار عمومی جراحی شده و
نقد میشود، گروهی با برچسب «متخصص» در شورا فعال هستند که همواره در سایه سکوت پنهان
هستند. شما نه میدانید امثال مجتبی شاکری، عبدالمقیم ناصحی، غلامرضا انصاری، پرویز
سروری و ... که هستند؛ نه میدانید چه کردند. اصلا خبر ندارید که آیا پیگیر مفاسد
شهرداری بودند یا خیر؟ آیا در پرونده املاک نجومی دستی داشتند یا خیر؟ افکار عمومی
حتی نمیتواند به آنها فشاری وارد کند چون نه میداند کجا هستند و نه حتی چه شکلی
هستند. همه اینها یعنی ما هیچ توان و نفوذی برای تاثیرگذاری بر چنین چهرههایی نداریم.
از نظر من فردی که نتوانم روی او نظارت یا تاثیری داشته باشم ابدا گزینه خوبی برای
«نمایندگی من» نیست. حتی احزاب هم باید افرادی را در اولویت فهرست خود قرار دهند که
چه سیاسی باشند چه نباشند، به اندازه کافی از «شهرت» بهره ببرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر