سوم
مهرماه ۱۳۵۸، مجلس خبرگان قانون اساسی، به ریاست آیتالله منتظری، موضوع بحث،
پیشنهاد اصل ۳۸ قانون اساسی: «هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع
است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی
فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود».
منتظری: آقای
مشکینی بفرمایید.
مشکینی:
شکنجه به هر نحو برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است. ما معتقدیم که این یک
امر غیراسلامی و غیرانسانی است و رای هم به این میدهیم ولی بعضی از مسائل باید
مورد توجه قرار گیرد. مثل اینکه احتمالا چند نفر از شخصیتهای برجسته را ربودهاند
و دو سه نفر هستند که میدانیم اینها از ربایندگان اطلاع دارند و اگر چند سیلی به
آنها بزنند ممکن است کشف شود. آیا در چنین مواردی شکنجه ممنوع است؟
منتظری:
کسب اطلاع راههایی دارد که بدون آن (شکنجه) هم میتوانند آن اطلاعات را به دست
آورند.
مشکینی:
اگر چند شکنجه اینطوری به او بدهند مطلب را میگوید. مثلا در واقعه استاد مطهری،
یک فردی میشناسد که احتمالا ضارب چه کسی است. اگر به او بگویند تو گفتی میگوید
نه.
منتظری:
ضرر این کار بیش از نفعش است.
مشکینی:
مساله دفع افسد به فاسد آیا در این مورد صدق ندارد با توجه به اینکه در گذشته هم
وجود داشته است؟
بهشتی:
آقای مشکینی، توجه بفرمایید مساله راه چیزی باز شدن است. به محض اینکه این راه باز
شد و خواستند کسی را که متهم به بزرگترین جرمها باشد یک سیلی به او بزنند مطمئن
باشید به داغ کردن همه افراد منتهی میشود. پس این راه را باید بست. یعنی اگر حتی
ده نفر از افراد سرشناس ربوده شوند و این راه باز نشود جامعه سالمتر است.
منتظری:
اگر گناهکاری آزاد شود بهتر از این است که بیگناهی گرفتار شود.
(مشروح
مذاکرات مجلس خبرگان، جلد دوم، جلسه بیست و نه)
* * *
با آغاز
شروع تبلیغات انتخاباتی، کمپین هواداران ابراهیم رییسی، تبلیغات گستردهای را برای
ارائه یک تصویر توجیهپذیر از اعدامهای سال ۶۷ آغاز کردهاند. محوریت اصلی این تبلیغات
آن است که با ارائه تصاویر یا گزارشهایی از جنایات تروریستی سازمان مجاهدین خلق، افکار
عمومی را قانع کنند که اعدام اعضای آن گروه کاملا «به حق» صورت گرفته است. گمان
نمیکنم هیچ کس در نفرت از جنایات تروریستی تردیدی داشته باشد. سازمان مجاهدین خلق
برای مردم ایران رسواتر و منفورتر از آن است که بخواهیم کسی را متقاعد کنیم. اما
انتقادی اگر بود و هست، انتقاد به رعایت نکردن نص صریح قانون اساسی و روح پیماننامههایی
است که پس از انقلاب بستیم.
اولا که
مساله سال ۶۷ تنها به اعضای سازمان مجاهدین محدود نمیشود و بسیاری از چپگرایان
را هم شامل میشود. در ثانی، انتقاد آن نیست که چرا فردی به جرم قتل و جنایت
محاکمه و محکوم به اعدام شده است. بحث آن است که چرا عدهای اصلا محاکمه نشدند؟ یا
حتی بدتر؛ گروهی محاکمه و در سطح چند سال زندان محکوم شدند، اما به ناگاه و ای بسا
پس از اتمام دوره محکومیت به جوخه اعدام سپرده شدند.
هواداران
آقای رییسی، در راستای تولید یک وجهه انقلابی برای فردی که در سال ۵۷ فقط ۱۸ سال
سن داشت، ایشان را «بهشتی زمان» معرفی میکنند. در نخستین گزارش زنده خبری با حضور
آقای رییسی به چشم دیدیم که ایشان خود نیز علاقه وافری به ایجاد تشابه با شهید
بهشتی دارند؛ اما به واقع چه نسبتی میان این منش و آن تفکر وجود دارد؟ چه فاصله
بعیدی است میان آنکس که راضی به زدن «یک سیلی» برای نجات «بزرگان کشور» هم نبود،
با آنکه کمپین تبلیغاتیاش اصرار دارد اعدامهایی گسترده را با ارائه چند تصویر
ترور موجه جلوه دهند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر