بهرام
بیضایی نمایشنامهای دارد با عنوان «چهارصندوق». داستان مردمانی که از ترس خطر
دشمنان، تصمیم میگیرند مترسکی بسازند تا از آنها حفاظت کند. به قول خودشان «یک
مترسک واقعی، واقعیترین مترسکی که میشد ساخت». مترسک ساخته میشود و برای محکمکاری،
تصمیم میگیرند آن را مسلح کنند. یک شلاق، یک قطار فشنگ و یک تفنگ به شانهاش.
اینجاست که مترسک جان میگیرد و زنده میشود. باقی داستان را شاید بتوان حدس زد.
آنکه مسلح است و از همه قویتر، خیلی زود زمام امور را در دست میگیرد و حتی بر
خالقان و آفرینندگان خود تسلط مییابد.
شاید
سالها پیش که این نمایشنامه نوشته شد، چه هنرمند و چه اکثر قریب به اتفاق
مخاطبان آن بر سر مصداق مشخص مترسک توافق داشتند. به ویژه با ترکیب رنگهایی که
شهروندان داشتند و هر یک میتوانست یک گروه از «انقلابیون» به حساب آید. اما این
تقلیل گرایی در خوانش یک اثر سمبلیک، احتمالا کار دست بسیاری از ما داده است.
بسیاری که نتوانستند از تجربیات گذشته درس بگیرند و برای دومین بار از یک سوراخ
گزیده شدند!
*
* *
درست
در شرایطی که دستگاه دیپلماسی دولت تلاش میکند تا با تنشزدایی از روابط منطقهای
فرصت را برای بهرهبرداری از ظرفیتهای برجام فراهم ساخته و تکانی به جسم بیجان
اقتصاد ملی بدهد، به ناگاه یک سردار سپاه خودسرانه علیه مسایل داخلی یکی از
کشورهای منطقه بیانیه تهدیدآمیز صادر میکند. به فاصله کمتر از چند روز و باز هم
در شرایطی که تیم دولت مشغول مذاکره با کارگروه اقدام مالی است، یک شوک دیگر وارد
میشود. مذاکرات با کارگروه اقدام مالی با هدف خروج نام ایران از فهرست «کشورهای
حامی تروریسم» در جریان بود. حمایت از گروههای تروریستی و ترتیبات پولشویی از
اقداماتی است که تنبیهات شدیدی از جمله تحریمهای بانکی را به همراه دارد. همزمان با آنکه دولت موفق شده بود این کارگروه را راضی کند تا دستکم برای یک سال
اقدامات تنبیهی خود علیه ایران را به حالت تعلیق درآورد، به ناگاه «سیدحسن
نصرالله»، دبیرکل حزبالله لبنان به فکر شفافسازی مالی افتاد و اعلام کرد تمامی
مخارج این گروه، از نظامی گرفته تا خوردن و آشامیدن، همه از جانب ایران تامین میشود!
*
* *
ساز
و کار پیچیده افسانهسرایی و اسطورهسازی از شخصیتهای نظامی طی دو سه سال گذشته،
ابدا در انحصار دستگاه تبلیغات حکومتی نبوده است. میدانیم که این دستگاه به صورت
معمول کارآیی لازم را ندارد و معمولا در نهادینه کردن مطلوبات خود در دل جامعه با
بنبست مواجه میشود. پس اگر تک چهرههایی نظامی توانستند در این مدت بر موجی از
جریانات رسانهای سوار شده و محبوبیتهای عجیب و قریب اسطورهای برای خود کسب
کنند، بیشک بخش عمدهای از فعالین مستقل و حتی منتقدان هم در این فرآیند افسانهسازی
دخیل بودند. گروهی که با خوشباوری یا برای اثبات انصاف خود و مرزبندی با معاندان
همیشه منتقد، شروع به تمجید از سیاستهای نظامی حکومت در منطقه کردند.
انتقاد
از کلیت سیاست نظامی، در هر شکل و شمایل و در هرکجای دنیا که باشد یک بحث مستقل
است. بنده به شخصه با تمامی رویکردهای نظامی و نسخههای جنگدرمانی برای مشکلات
منطقه مخالف بوده و هستم. اقدامات مداخله جویانه مسلحانه در خارج از مرزها هم قطعا
بالاترین درجه این رویه نظامیگری است. با این حال، ایراد حمایتهای اخیر از چهرههای
نظامی در همین بینش ضد جنگ خلاصه نمیشود.
پرسش
اصلی من از گروههایی است که زیر بیرق جریان اصلاحات و با ادعای اصلاح و اعتدال دموکراسیخواهی
از این چهرههای نظامی حمایت کردند: با کدام پشتوانه به تمجید از شخصیتها و یا
نهادهایی پرداختید که حتی روی کاغذ به هیچ یک از نهادهای انتخابی پاسخگو نیستند؟ پشتتان
به کدام ابزار قدرت گرم بود که به باد کردن و تمجید دیگری پرداختید؟ چطور تن به تقویت اشخاص و ارگانهایی دادید که از یک سو اسلحه به دست دارند، و از سوی
دیگر از هرگونه نظارت مردمی مستثنی هستند؟ آیا شعار «قدرت فسادآور است و قدرت مطلق
به فساد مطلق ختم میشود» فقط بازیچهای است که بلدیم تکرارش کنیم، اما قادر به
درک مصادیقش نیستیم؟
*
* *
به
باورم، حالا دیگر نمایشنامه «چهار صندوق» جناب بیضایی میتواند از خوانش تنگ و تکمصداقی
سابق خود رهایی یابد و رفته رفته مصادیق جدیدی به خود ببیند. تکرار آن تجربیات تلخ
ابدا چیزی نیست که آن را آرزو کنیم. امیدوارم این دفعه، کمی زودتر دست از اشتباهاتمان
برداریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر