۳/۲۲/۱۳۹۵

یادداشت وارده: پرسش‌هایی درباره شاخص‌های انقلابی بودن


خسرو شکوری - این یادداشت درباره سخنرانی آقای خامنه‌ای در مراسم بیست و هفتمین سالگرد رحلت امام خمینی نوشته شده و هدف آن تلاش در فهم سخنان و طرح پرسش‌هایی در این رابطه است. تمامی موارد داخل گیومه از سایت شخصی(+) ایشان آورده شده است.
  
آقای خامنه‌ای سخنرانی را اینگونه آغاز می‌کند «درباره امام بزرگوار می‌خواهیم حرف بزنیم» امامی که یک عنوان جامع برای ایشان از نظر آقای خامنه‌ای عبارت است از «مومن متعبد انقلابی». سپس چند جمله‌ای در مورد صفات مومن و متعبد صحبت می‌کنند و سپس روی صفت سوم متمرکز می‌شوند. «اما صفت سوم، یعنی مومن متعبد انقلابی» و توضیح می‌دهند که این صفتی است که قصد دارند روی آن تکیه کرده و سخن بگویند. ایشان تمامی باقیمانده سخنرانی را به تعریف «انقلابی بودن» می‌پردازند.

اولین سوال این است که این سخنرانی واقعاً تا چه حد درباره «امام بزرگوار» است؟ آیا در حاشیه قرار دادن ایمان و تعبد در مقابل وجه انقلابی‌گری، جفا به این صفات برجسته امام نیست؟ آیا تمرکز بر خصوصیت انقلابی (که تنها در راستای حرف‌های اخیر آقای خامنه‌ای قابل درک است) چنانکه آقای حسن خمینی گفته بود(+)، استفاده کاریکاتوری از امام برای تکرار گفته‌های پیشین نیست؟

ایشان در ادامه به بیان شاخص های انقلابی بودن می پردازد: «شاخص اوّل، پایبندی به مبانی و ارزش‌های اساسی انقلاب» و سپس چهار شاخص دیگر ذکر می‌کنند که برای جلوگیری از تطویل بیش از اندازه، تنها به شاخص اول می‌پردازیم.

شاخص اول در مرحله نامگذاری دچار اشکال است چون «مبانی» که جمع مبناست با «اساس» که جمع «اس» است هر دو به معنای ریشه هستند و ترکیب آن‌ها بدین شکل که «اساسی» صفت «مبانی» محسوب شود از نظر ادبی دچار اشکال است  (انگار بگوییم ریشه‌های ریشه‌ای) و از آن رهبر فرهیخته دانشمند بعید می نماید. تنها احتمال این است که صفت اساسی، فقط به ارزش‌ها اطلاق شود و آن را به صورت «مبانی انقلاب و ارزش‌های اساسی انقلاب» خواند. در ادامه می‌بینیم که این احتمال خوش بینانه است.

ایشان بعد از برشمردن همه شاخص ها ادامه می‌دهند: « عرض کردیم که شاخص اوّل، پایبندی به ارزش‌های مبنایی و اساسی اسلام است». به همین سادگی، «اسلام» جایگزین «انقلاب» شد. قاعدتا باید این اشتباه را سهوی دانست که در یک سخنرانی قابل اغماض است و به تلاش برای فهم مطلب ادامه داد.

در ادامه می‌گویند: «بنده در سال گذشته در همین جلسه راجع به مبانی امام صحبت کردم؛ مبانی اساسی ما این‌ها است...» در اینجا ایشان به طور کل ارزش‌ها را به کناری نهادند و ترکیب بی‌معنای «مبانی اساسی» را به کار بردند که ثابت می‌کند نگرانی پاراگراف اول بجا بود و دیگر اینکه با استفاده از ضمیر «ما» که احتمالا به خودشان و جمع حاضرین اطلاق می‌شود، «ما» را جایگزین انقلاب/اسلام کرده‌اند.

شاید دقت در این ترکیبات و چیدمان کلمات کار عبثی به نظر آید اما مساله اینجاست که وقتی در نامگذاری یک شاخص برای انقلابی بودن در سخنرانی رهبری تا این اندازه اعوجاج و تغییر اتفاق می‌افتد، در اطلاق آن به انقلابیون احتمالی دامنه تغییر و تفسیر تا کجاست؟

«مبنای اوّل، پایبندی به اسلام ناب در مقابل اسلام آمریکایی است. اسلام ناب در مقابل اسلام آمریکایی است، اسلام آمریکایی هم دو شاخه دارد: یک شاخه اسلام متحجّر، یک شاخه اسلام سکولار».

مبنای اول به نظر متین و معقول است با اینحال در درون خود یک ابهام بزرگ دارد. پیروان اسلام سکولار، اصولا به دخالت دین در سیاست اعتقاد ندارند و از این نظر با مسیحیان سکولار و یهودیان سکولار و بقیه سکولارها تفاوتی ندارند. احتمالا باید فرض کنیم سیاست آمریکا، پشتیبانی از اسلام سکولار است و رهبر انقلابی، طرفداران خود را به اسلام نابی دعوت می‌کند که غیر سکولار است. اما در تعریف ایشان: «اسلام ناب اسلامی است که همه‌جانبه است؛ از زندگی فردی و خلوت فردی تا تشکیل نظام اسلامی، همه را شامل می‌شود. اسلام ناب آن اسلامی است که هم تکلیف من و شما را در خانواده با خود و در خلوت شخصی‌مان معیّن می‌کند، هم تکلیف ما را در جامعه معیّن می‌کند، هم تکلیف ما را در قبال نظام اسلامی و ایجاد نظام اسلامی معیّن می‌کند؛ این اسلام ناب است. این یکی از مبانی است که باید به این پابند بود».

سوال اینجاست که این‌ها همه، تفاوت اسلام سکولار با اسلام ناب است اما با این وصف آیا برای اسلام متحجر تعریف دیگری قابل تصور است؟ مگر داعش یا طالبان یا برادران وهابی و سلفی  که حتما در تعریف آقای خامنه‌ای متحجر محسوب می‌شوند (آن‌چنان که در همین سخنرانی آمریکا را پدید آورنده و پشتیبان آن‌ها می‌خوانند) تعریف دیگری از اسلام دارند؟ اسلام آن‌ها همه جانبه است، از زندگی فردی تا تشکیل نظام اسلامی و تکلیف همه را در همه جا مشخص کرده. حداقل نتیجه‌ای که می‌شود گرفت وجود ابهام در تعریف اسلام ناب و در نتیجه پایبندی به آن است. نتیجه حداکثری این است که اصولا «اسلام ناب» یک نامگذاری بی‌معناست و احتمالا هر کسی قرائت خود از اسلام را ناب و بقیه را غیرناب می‌داند.

«یکی دیگر از مبانی، محور بودن مردم است که وقتی ما مردمی بودن را و محور بودن مردم را با اسلام همراه می‌کنیم، ترکیب آن می‌شود جمهوری اسلامی؛ جمهوری اسلامی یعنی این؛ مردم محورند، مقاصد برای مردم است، هدف‌ها متعلّق به مردم است، منافع مال و مِلک مردم است، اختیار در دست مردم است؛ این‌ها مردمی بودن است: رأی مردم، خواست مردم، حرکت مردم، عمل مردم، حضور مردم و شرافت مردم...»

به این مبنا هم چند سوال وارد است. حتما خواننده منصف تایید می‌کند که برساختن و تجهیز حزب‌الله در لبنان و سال‌ها حضور موثر در جنگ‌هایی خارج از مرزها در عراق و سوریه و یمن کار بدون هزینه‌ای نیست. آیا این شکل از هزینه کردن دست درازی به «مال مردم» نیست؟ اگر «اختیار» مردم در هر انتخاباتی با فیلتر شورای نگهبان قبل و اخیراً بعد از انتخابات سلب شد، همچنان «هدف‌ها متعلق به مردم است»؟  اگر چند میلیون نفر از آنان به نتایج انتخاباتی معترض بودند و به برگزار کننده و داور مسابقه اعتماد کافی نداشتند می‌شود حق اعتراض کردن آن‌ها را گرفت و جواب راهپیمایی سکوتشان را با گلوله داد؟ آیا وقتی «رای مردم» در جایی با خواست یک فرد بخصوص همخوانی نداشت و ناگهان عامل «خسارت» شدند همچنان محوریت خود را حفظ می‌کنند؟ آیا انجام همه این کارها به معنای زیرپا گذاشتن این ارزش و غیر انقلابی بودن نیست؟

«یکی از آن مبانی اساسی و ارزش‌های اساسی عبارت است از اعتقاد به پیشرفت، اعتقاد به تحوّل، به تکامل، و تعامل با محیط، البتّه با پرهیز از انحراف‌ها و خطاهایی که در این راه ممکن است وجود داشته باشد. تحوّل و تکامل؛ هم فقه ما، هم جامعه‌شناسی ما، هم علوم انسانی ما، هم سیاست ما، هم روش‌های گوناگون ما باید روزبه‌روز بهتر بشود..».

واقعا مشخص نیست که «اعتقاد به پیشرفت» چگونه قرار است به پیشرفت منجر شود و چرا چنین اعتقادی یکی از چهار ارزش بنیادی انقلاب است. آیا این پیشرفت و تحول در دوران قبل از انقلاب اتفاق نمی‌افتاد؟ آیا آنچه مرحوم رضا شاه در مدت ۱۶ سال پادشاهی خود (قریب به صد سال قبل) انجام داد اعم از بنیان گذاری دانشگاه تهران، تصویب اولین قوانین مدنی، سازمان پست، ثبت اسناد و صدور شناشنامه، تاسیس سه بانک بزرگ ملی، ساخت راه آهن سراسری، تاسیس رادیو ایران، فرهنگستان زبان، موزه ایران و چندین مورد دیگر در مقایسه با آنچه در ۲۷ سال رهبری آقای خامنه‌ای انجام شده پیشرفت محسوب نمی‌شود؟

«حمایت از محرومان؛ یکی از مبانی اساسی و ارزش‌های اساسی نظام اسلامی عبارت است از حمایت از محرومان. یکی دیگر حمایت از مظلومان است در هر نقطه‌ی عالم. این‌ها ارزش‌های اساسی انقلاب است؛ از این‌ها نمی‌شود صرفِ‌نظر کرد. اگر کسی، کسانی یا جریانی نسبت به محرومین بی‌تفاوت باشد، یا نسبت به مظلومان عالم بی‌تفاوت باشد، این شاخص در او وجود ندارد».

در اینکه انقلاب اسلامی در نهایت به نام مستضعفان ثبت شد جای شکی نیست و نیز در اینکه حمایت از محرومان یکی از ارزش های بنیادین انقلاب بود. سوال اینجاست که آیا پانزده میلیون کارمند و بازنشسته با حقوق  متوسط  چهارصد دلار در ماه محروم نیستند؟ پنج میلیون کارگر با درآمد متوسط ۱۵۰ دلار در ماه چطور؟  آیا ۳۷سال برای رفع برخی از این محرومیت‌ها کافی نبوده است؟ آیا آن بخشی از مردم سوریه که توسط دولت اسد با بمب های بشکه ای بمباران می‌شوند مورد ظلم واقع نشده‌اند؟ آیا آن‌ها که در محاصره‌ای که یک طرفش را سپاه پاسداران گرفته به طفل شش ماهه‌شان از شدت گرسنگی آب و نمک می‌دهد و آن‌ها که موفق به فرار می‌شوند، سحرگاهان جنازه کودکشان را از دریا می‌گیرند مظلوم نیستند؟ آیا در حین معامله با سرگردکان طالبان، کسی از محرومیت و مظلومیت ده‌ها هزار قربانی افغان آن‌ها یادی می‌کند؟ آیا ۳۵میلیون مسلمان ایغور که مورد تبعیض و سرکوب مداوم هستند تا حدی که دولت چین روزه گرفتن را بر آن‌ها ممنوع کرده است، مظلومیتی ندارند؟ آیا ملاقات خصوصی با عامل اصلی نسل کشی مسلمانان چچن، بی‌تفاوتی نسبت به بخشی از مظلومان عالم نیست یا اگر کسی چنین کرد می‌شود گفت «این شاخص در او وجود ندارد»؟

آقای خامنه‌ای هر از گاهی تلاش می‌کند در مقام یک نظریه پرداز ظاهر شود و برای معدود مستمعان،  چهارچوب فکری مشخص کند اما عموما نتیجه صحبت‌هایشان در حد تیتر کیهان و تکرار «مبانی اساسی» توسط امامان جمعه متوقف می‌ماند. ایشان طرفداران خود را به چیزی دعوت می‌کند که نامگذاری و تعریف آن محل ابهام ، اینکه ایشان و نظام اسلامی عامل به آن باشند محل تردید و نیت ایشان برای مطرح کردن آن محل سوال است.


برای یک دیپلمات عدم صداقت و ریاکاری، استحاله مفاهیم، مصادره به مطلوب ارزش‌ها، سفسطه، دروغ‌گویی، کتمان حقیقت و بسیاری رذائل دیگر ابزار سیاست ورزی است تا در زمان مقتضی برای مردم منفعتی حاصل آید و در تنگنایی دری باز شود، برای یک انقلابی؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر