۱۰/۱۴/۱۳۹۸

پارادوکس روشنفکر تقلیدکار و حکایت کنیزک و کدو!



در زمان جنگ سرد، یک حکایت طنزی رواج داشت که: نماینده کشور آمریکا به نماینده شوروی گفت: ما در کشور خودمان اینقدر آزادی بیان داریم که مردم می‌توانند بگویند «مرگ بر آمریکا»!

نماینده شوروی پاسخ داد: اتفاقا ما هم در کشورمان کاملا آزادیم که بگوییم «مرگ بر آمریکا»!

حکایت طنزی بود برای یک دوره تاریخی؛ اما به مصداق آن روایت معروف که «برای شما جوکه، برای ما خاطره است»، آنچه برای دیگران طنز بود، حالا بهترین توصیف‌گر وضعیت برخی از محافل خبری و مدعیان نخبگی ما شده است!

به تازگی پروفسور یرواند آبراهامیان در گفتگو با یک رسانه آمریکایی (Democracy Now) زبان به انتقاد از خوی تهاجمی و نظامی‌گری آمریکایی‌ها گشوده و هشدار داده است که با این دست سیاست‌ها، نه تنها مردم ایران از این پس آمریکایی‌ها را به عنوان یک کشور تروریست خواهند شناخت، بلکه بیم آن می‌رود که با تداوم سیاست‌های ترامپ منطقه وارد یک جنگ خانمان‌سوز جدید شود.

این دست انتقادات از رویکرد نظامی آمریکا در داخل این کشور قدمتی طولانی دارد و دست‌کم در جنگ ویتنام شاهد اوج‌گیری آن بودیم. بسیاری از روشنفکران مستقل و آزادی‌خواهان آمریکایی همواره منتقد نظامی‌گری این کشور بوده‌اند. سرشناس‌ترین آن‌ها احتمالا «نوام چامسکی» در حوزه اندیشه و «مایکل مور» در هنر است. چهره‌هایی که در داخل خاک آمریکا، با حفظ هویت خود و علی‌رغم عشقی که بدون تردید به میهن خودشان دارند، صدای اعتراض‌شان را بلند می‌کنند و دولت و حکومت خود را مورد شدیدترین انتقادها قرار می‌دهند.

بازتاب این انتقادها در کشور ما اما، گاه شکل و شمایل همان طنز دوران جنگ سرد را به خود می‌گیرد! یعنی گروهی در ایران، با انتشار بدون توضیح مواضع آزادی‌خواهان آمریکایی می‌خواهند از شرافت و وجاهت این روشنفکران آزاده برای خود و مواضع‌شان کسب اعتبار کنند، آن هم درست در شرایطی که دقیقا در نقطه مقابل «دال گفتمانی» این روشنفکران قرار دارند.

برای من، ترجمه دقیق و واقعی الگوی رفتاری امثال چامسکی، مایکل مور یا حتی آبراهامیان آن است که: در برابر کشوری که بدان تعلق داری مسوول باش و در مقابل اشتباهات یا حتی جنایت‌های احتمالی‌اش سکوت نکن. آزاده باش و اعتراض کن. اما وقتی جماعتی که سر تا پایشان تخفیف دادن استبداد و سرکوب حکومت و البته توجیه‌گری نظامی‌گری و جنگ‌افروزی فرامرزی آن است، با استناد به مواضع همین نخبگان آزاده می‌خواهند برای خودشان سند حقانیتی دست و پا کنند، من فقط به یاد آن نماینده شوروی کمونیستی می‌افتم که در کشور خودش ایستاده، مرگ بر آمریکا می‌گوید و توهم آزادی و آزادگی هم دارد.

این دست ترجمه‌ها و سوءاستفاده‌های نابجا، اگر محصول یک جور فرصت‌طلبی و فریب‌کاری نباشد، احتمالا محصول یک تقلید کورکورانه است که متن را از بستر طرح آن جدا می‌کنند و با ناقص سازی فضای طرح، مقصود نهایی آن را به کلی وارونه می‌سازند و از روایت‌هایی یکسره منتقد و ضدجنگ، مدیحه‌هایی برای جنگ‌سالاران می‌پردازند. مصداق این دست تقلیدگری‌های کورکورانه را نیز ۷ قرن پیش، حضرت مولانا در آن داستان معروف کنیزک و کدو به زیبایی به تصویر کشده بود. (مراجعه شود به مثنوی معنوی، باب پنجم، داستان ۵۹) این نوشته را با بخش انتهایی حکایت مولوی از زبان کنیز به خاتون نادان خود به پایان می‌برم:

ظاهر صنعت بدیدی زوستاد
اوستادی برگرفتی شاد شاد

ای بسا زراق گول بی‌وقوف
از ره مردان ندیده غیر صوف

ای بسا شوخان ز اندک احتراف
از شهان ناموخته جز گفت و لاف

هر یکی در کف عصا که موسی‌ام
می‌دمد بر ابلهان که عیسی‌ام

آه از آن روزی که صدق صادقان
باز خواهد از تو سنگ امتحان

آخر از استاد باقی را بپرس
یا حریصان جمله کورانند و خرس

صورتی بشنیده گشتی ترجمان
بی‌خبر از گفت خود چون طوطیان



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر