پیش از
این به برخی تغییر و تحولات در سرفصل دروس رشته علوم سیاسی اشاره کردم. (مراجعه
کنید به یادداشت: «آیا انقلاب فرهنگی دومی در راه است؟») در جریان این تغییر و تحولات و با
ادعای «بومیسازی»، بخش عمدهای از دروس پایه و اصلی رشتههای علوم انسانی (نظیر
واحدهای مبانی جامعهشناسی، جامعهشناسی ایران، اقتصاد سیاسی ایران و ...) از چارت
درسی مقطع کارشناسی حذف شدهاند و جای خود را به «اندیشههای امام خامنهای» یا
«دیپلماسی در اسلام» و «قرآن و سیاست» دادهاند. با این حال، به نظرم میرسد بنابر
اهدافی که طراحان این تحول در نظر گرفتهاند، تغییرات در مقطع کارشناسی ارشد از
این هم فراتر باشد؛ به نحوی که میتوان گفت این بار با تغییر سرفصلها مواجه
نیستیم، بلکه اساسا بنیان نهاد دانشگاه است که هدف قرار گرفته.
بخشی از جزییات این تحول را «منوچهر محمدی» اعلام کرده بود. (اینجا+) ایشان در سمت «رئیس کارگروه
تحول و ارتقای علوم سیاسی شورای عالی انقلاب فرهنگی» سخن گفتند و در گفت و گویی که
با سایت تسنیم داشتند اعلام کردند: «برای دوره کارشناسی ارشد
چهار رشته تعریف کردیم که کاملا از هم منفک هستند. یکی از آنها رشته مطالعات
سیاسی است و منظور از آن دروسی است که در سه رشته دیگر نمیگنجد، مانند سیاستگذاری
عمومی و جامعهشناسی سیاسی، روانشناسی سیاسی و غیره. دوم؛ رشته مطالعات سیاسی اسلامی،
این رشته را مخصوص کسانی که مطالعات حوزوی دارند تعریف کردیم و دانشجویان بدون
مطالعات حوزوی نمیتوانند وارد این رشته شوند».
دقت کنید که برای نخستین بار ما با پدیده شگفتانگیزی مواجه هستیم که در
طرح تحول، رشتههایی در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه طراحی شده، که دانشجویان خود
دانشگاهها توان راهیابی به آن را ندارند. یعنی از نظر شورای تغییر و تحول، اساسا خروجی
دانشگاههای کشور کیفیت و صلاحیت کافی برای ادامه تحصیل در برخی رشتهها را
ندارند. هیچ ربطی هم به ضعف احتمالی در سرفصلهای قدیمی ندارد؛ بلکه اتفاقا پس از
«اصلاحات» حضرات در طرح تحول علوم انسانی، تازه دانشگاههای ما به جایی میرسند که
خودشان توان تربیت دانشجو برای برخی رشتههای مقطع کارشناسی ارشد را ندارند. اگر کسی
میخواهد صلاحیت تحصیل در این رشتههای «دانشگاهی» را داشته باشد باید ابتدا یک سر
تشریف ببرد حوزه علمیه قم، آنجا اول مطالعات حوزوی بکند!
پیش از این و در برخی رشتهها (نظیر حقوق) سابقهای وجود داشت که برخی
تحصیلکردگان حوزوی، میتوانست تحصیلات خود را با یک مدرک دانشگاهی معادلسازی
کنند. مثلا برای سطحی از تحصیلاتی که در حوزه علمیه داشتهاند، یک مدرک معادل لیسانس
حقوق دریافت کنند تا حق داشته باشند در سطح کارشناسی ارشد دانشگاهها ادامه تحصیل
دهند. مشخصا فلسفه آن معادلسازی این بود که «تنها کسانی حق ادامه تحصیل و کسب
مدارج ارشد دانشگاهی را دارند که از مقدمات تحصیلات و مدارج دانشگاهی برخوردار
باشند». یعنی شما هر قدر هم سواد داشته باشید، بدون گرفتن لیسانس، حق ورود به
آزمون فوقلیسانس را نداشتید. این نشان از سطح استقلال نهاد دانشگاه داشت که هیچ
گونه مصلحت سنجی سیاسی هم نمیپذیرفت و سبب میشد برای سالیان سال، علیرغم تغییر
سیاستها و دولتها، ایرانیان همچنان به نهاد دانشگاه، آزمون سراسری و تحصیلات
دانشگاهی با دیده اعتماد و احترام نگاه کنند.
حالا اما قضیه به کلی دگرگون شده؛ یعنی نه تنها یک عده میتوانند بدون اخذ
مدرک کارشناسی وارد مقطع کارشناسی ارشد بشوند، بلکه اساسا هیچ کس نمیتواند از مسیر
خود دانشگاه به این رشته کارشناسی ارشد راه پیدا کند. یعنی مجریان طرح تحول تیشهای
به ریشه دانشگاه زدهاند که نهاد دانشگاه صلاحیت تولید دانشجویان خودش در مقطع
ارشد را نداشته باشد و برای ابد باید وامدار و زیرمجموعه حوزه علمیه شود. به زبان
سادهتر، راه ورود به مقاطع ارشد دانشگاهی فقط از دروازه حوزه علمیه میگذرد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر